#داستان_کوتاه
🍂 قحطی
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و همه مردم زانوی غم به بغل گرفته بودند، مرد عارفی از کوچهای میگذشت، غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است.
به او گفت: «چه طور در چنین وضعی میخندی و شادی میکنی؟»
غلام جواب داد: «من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار میکنم #روزی مرا میدهد، پس چرا غمگین باشم در حالی که به او #اعتماد دارم؟»
مرد عارف گفت: «از خودم شرم کردم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند #توکل کرده و غم به دل راه نمیدهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم!»
➣
۞ #یڪـــآیــهقـــــرآن ۞
خداست كه جز او معبودى نيست
و مؤمنان بايد تــنها بر خـــ♡ــدا
#اعتــــماد كنند.
📒سوره مبارکه التـغابن آیه ۱۳
•♡ گک
🔶 شخصی از #خدا دو چیز خواست
یک گل 💕و یک پروانه🦋
اما چیزی که به دست آورد ،
یک کاکتوس🌵 و یک کرم 🐛بود!
غگمین شد
با خود اندیشید، شاید خداوند من را دوست ندارد و به من توجهی نمی کند ...🦋
👈🏻چند روز گذشت ...
از آن کاکتوس 🌵پر از خار، گلی زیبا روییده شد 💕و آن کرم 🐛تبدیل به پروانه ای زیبا شده بود.
👈🏻ا گر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید، به او #اعتماد کنید ...
خار های امروز گل های فردایند ...
🦋@shamimmarefat5
16.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا