#نشاط_معنوی
#حکایت_های_طلایی 😍
🌼 امام کاظم (ع) به خانه ی یکی از دوستانش رفت. هنگام پذیرایی از امام(ع) کاسه ی پر از غذایی آوردند که تکه نانی زیر آن بود. کاسه را همان طور سر سفره گذاشتند و هنوز کاسه روی نان بود که امام کاظم(ع) فرمود: نان را گرامی بدارید و آن را زیر کاسه نگذارید.
#نشاط_معنوی
#حکایت_های_طلایی 😍
🌼 اثر دعا
🌷 در روز قیامت دو نفر را که کارهای خوب هردوی آنها به یک اندازه بود به بهشت می برند. یکی از آن دو می بیند که جایگاه و مقام آن دیگری خیلی بهتر و بالاتر است. به خدا می گوید: پروردگارا با این که کارهای خوب هردوی ما به یک اندازه بود پس چرا به او جایگاه بهتری دادی؟
خدا می فرماید: زیرا او دعا کرد و این مقام را از من خواست ولی تو نخواستی.
#نشاط_معنوی
#حکایت_های_طلایی 😍
🌼 نیکی به حیوانات
🌷 گروهی از اهل مدینه مرغی را برای هدف و نشانه بسته بودند و به او تیر می زدند. مرغ بیچاره از ترس بالا و پایین می پرید و فریاد می کشید.
حضرت محمد(ص) از آن جا می گذشت که چشمش به این صحنه افتاد. خیلی ناراحت شد و فرمود: این ها کیستند؟ خدا لعنت شان کند.
پس از این سخن پیامبر آن گروه از کار زشت شان دست برداشتند و مرغ را رها کردند.
#نشاط_معنوی
#حکایت_های_طلایی 😍
🌼 چرا لباس زیبا؟
🌷 امام حسن(ع) موقع نماز، زیباترین و بهترین لباسش را می پوشید. به او گفتند: «ای پسر پیامبر! چرا هنگام نماز، بهترین لباس تان را می پوشید؟»
امام(ع) فرمود: «خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد؛ برای همین، خودم را برای او زیبا می کنم.»