فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
بگذار عـالم بداند
من ذره ذره ، ذرات جهان را
جایگزین کسـی کـرده ام
که هیــــچ چیز جایش را نمیگیرد! ✨
آخر او ...!
خــدای عــاشقی های من است! 💖✨
مگـر کسی می تـواند جای خــ💚ــدا را بگیرد.........؟ 🍂🍃
هــرگـــز !
#خدایا_همیشه_در_لحظه_هایم_باش_ای_قرار_روزهای_بی_قراری
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
🍃الهی به امیدتو🍃
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽🌸﷽🌸﷽
🌸﷽🌸﷽
﷽🌸﷽
🌸﷽
﷽
🍃🌸شروع یکشنبه ای پُر برکت
با صلوات بر حضرت محمد (ص)
و خاندان مطهرش 🌸🍃
🍃🌸الّلهُمَّ
🍃 🌸صلّ
🍃 🌸علْی
🍃🌸محَمَّد
🍃 🌸وآلَ
🍃 🌸محَمَّدٍ
🍃🌸وعَجِّل
🍃🌸 فرَجَهُم
﷽
🌸﷽
﷽🌸﷽
🌸﷽🌸﷽
﷽🌸﷽🌸﷽
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
سلام امام زمانم✋
صبح رامےسپاریم به نگاه شما
دست مےگذاریم روے سینه و
سلامت مےدهیم
✨السلام علیک یا مولاےیاصاحب الزمان✨
اےسرچشمه پاک هستی
در تکتک لحظات زندگیمان
جارےباش
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حسین_جان 🌹
آورده صبا ازگذرٺ عطرخدا را
تاروزے مانیز ڪند ڪربوبلارا
انگارڪه فهمیده نسیمسحرے باز
صبحاسٺ ودلم لڪ زده ایوانطلا را
#صبحم_بنام_شما🌤
#سلام_اربابم❤️
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌸 #ذکرروز یکشنبه ۱۰۰ مرتبه
💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐
🌸ای صاحب جلال و بزرگواری
💗این ذکر موجب فتح و نصرت میشود
#نماز_آمرزش👇
✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2رڪعت ؛
رکعت اول⇦حمد و 3 ڪـوثر
رکعت دوم⇦حمد و 3 توحید
📚جمال الاسبوع۵۴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#حدیث_روز👆 #شکرنعمت
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #یکشنبه 12 آبان ماه 1398
🌞اذان صبح: 05:03
☀️طلوع آفتاب: 06:28
🌝اذان ظهر: 11:48
🌑غروب آفتاب: 17:08
🌖اذان مغرب: 17:26
🌓نیمه شب شرعی: 23:05
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیام_سلامتی
🤷🏼♂️چطور تشخیص دهیم کدام ماده در بدنمان کم است؟
مثلا وقتی دلت یه نوشیدنی اسیدی میخواد ویتامین c بدنت کمِ
👌عالیه؛ حتماً ببینید و به اشتراک بگذارید!
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکشنبه پاییزیتون
پر از عشق و امید💖
امیدوارم
زندگی به ڪامتون
خوشبختی
سرنوشتتون
و سایہ عشق مهمان
همیشگی دلتون باشہ 🌸🍃
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#آیه_درمانے #فروش_اجناس_مغازه
🦋برای فروش اجناس مغازه و دفع کسادی تجارت و کسب دعای زیر را با گلاب و زعفران و با آداب کامل در روز یکشنبه(بشرطی که قمر در عقرب و یا ایام نحس نباشد ) ساعت اول یا هشتم نوشته و به دیوار مغازه خود آویزان کنید:
🍂🍃 وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَاراً وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ🍃🍂
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
┅┄🍃┄┄💕💕┄┄🍃┄┅
#ذکر_درمانے
#رسیدن_به_مهمات
🌸✨ آیتالله کاشانی ؛
از یکشنبه تا یکشنبه بعد هر روز ۱۱۰ بار بگوید↯
سَلامٌ عَلیٰ خَیْرِ الْبَشَر وَ مَنْ اَبیٰ فَقَدْ کَفَرَ✨
📚 مخازن ۱/۲۱
ڪلیڪ ڪنید↩️
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
{داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی}
📝 #سرزمین_زیبای_من📝
#قسمت_هفتم✍ دست های کثیف من
🌹روپوش رو پوشیدم و دستکش دستم کردم ... همه با تعجب بهمون نگاه می کردن ... و سارا بدون توجه به اونها برام توضیح می داد باید چکار کنم ... کنارش ایستادم و مشغول کار شدم ... سنگینی نگاه ها رو حس می کردم ... یه بومی سیاه داشت به غذاشون دست می زد ...
🌹چند نفر با تردید و مکث، سینی شون رو بهم دادن ... بقیه هم از قسمت من صرف نظر کردن ... دلشون نمی خواست حتی با دستکش به ظرف هاشون دست بزنم ... هنوز دلهره داشتم که اون پسرها وارد غذاخوری شدن ...
🌹- هی سیاه ... کی به تو اجازه داده دست های کثیفت رو به غذای ما بزنی؟ ...
- من بهش گفتم ... اگر غذا می خواید توی صف بایستید و الا از سالن برید بیرون ... ما خیلی کار داریم، سرمون شلوغه ...
🌹زیر چشمی یه نگاه به سارا انداختم ... یه نگاه به اونها ... خیلی محکم و جدی توی صورت اونها زل زده بود ...
یکی شون با خنده طعنه آمیزی سمت من اومد و یقه ام رو کشید ... مثل اینکه دوباره کتک می خوای سیاه؟ ... هر چند با این رنگ پوستت، جای کتک ها استتار میشه ... و مشتش رو آورد بالا ... که یهو سارا هلش داد ... .
🌹- کیسه بکس می خوای برو سالن ورزشی ... اینجا غذاخوریه ...
- همه اش تقصیر توئه ... تو وسط سالن غذا خوری کثافت ریختی ... حالا هم خودت رو قاطی نکن ... و هلش داد ...
از ضرب دست اون، سارا تعادلش رو از دست داد ... و محکم خورد به میز فلزی غذا ... ساعدش پاره شد ... چشمم که به خون دستش افتاد دیگه نفهمیدم چی شد ... به خودم که اومدم ... ناظم و معلم ها داشتن ماها رو از هم جدا می کردن ...
🌹سارا رو بردن اتاق پرستاری دبیرستان ... ماها رو دفتر ... از در که رفتیم تو، مدیر محکم زد توی گوشم ... می دونستم بالاخره یه شری درست می کنی ... .
🌹تا اومدم یه چیزی بگم، سرم داد زد ... دهن کثیفت رو ببند ... و اونها شروع کردن به دروغ گفتن ... هر چی دلشون می خواست گفتن ... و کسی بهم اجازه دفاع کردن از خودم رو نمی داد ... حرف شون که تموم شد ... مدیر با عصبانیت به منشیش نگاه کرد ... زود باش ... سریع زنگ بزن پلیس بیاد... .
✍ادامه دارد...
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
{داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی}
📝 #سرزمین_زیبای_من📝
#قسمت_هشتم ✍خشونت دبیرستانی
🌹با گفتن این جمله صورت اونها غرق شادی شد ... و نفس من بند اومد ... پلیس همیشه با بومی ها رفتار خشنی داشت ... مغزم دیگه کار نمی کرد ... گریه ام گرفته بود ...
🌹- غلط کردم آقای مدیر ... خواهش می کنم من رو ببخشید... قسم می خورم دیگه با کسی درگیر نشم ... هر اتفاقی هم که بیوفته دیگه با کسی درگیر نمیشم ... .
التماس های من و پا در میانی منشی مدیر فایده ای نداشت... یه عده از بچه ها، دم دفتر جمع شده بودن ... با اومدن پلیس، تعدادشون بیشتر شد ... سارا هم تا اون موقع خودش رو رسوند ...
🌹اما توضیحات اون و دفاعش از من، هیچ فایده ای نداشت ... علی رغم اصرارهای اون بر بی گناهی من ... پلیس به جرم خشونت دبیرستانی و صدمه زدن به بقیه دانش آموزها ... من رو بازداشت کرد و به دست هام دستبتد زد ... .
🌹با تمام وجود گریه می کردم ... قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ... 9 سال تمام، با وجود فشارها و دریایی از مشکلات به درسم ادامه داده بودم ... چهره پدرم و زجرهاش جلوی چشم هام بود ... درد و غم و تحقیر رو تا مغز استخوانم حس می کردم ...
🌹دو تا از پلیس ها دستم رو گرفتن ... و با خشونت از دفتر، دنبال خودشون بیرون کشیدن ... من هم با صورتی خیس از اشک فقط التماس می کردم ... دیگه نمی گفتم بی گناهم ... فقط التماس می کردم همین یه بار، من رو ببخشن و بهم رحم کنن ... .
🌹بچه ها توی راهرو جمع شده بودن ... با دیدن این صحنه، جو دبیرستان بهم ریخت ... یه عده از بچه ها رفتن سمت در خروجی و جلوی در ایستادن ... و دست هاشون رو توی هم گره کردن ... یه عده دیگه هم در حالی که با ریتم خاصی دست می زدن ... همزمان پاشون رو با همون ضرب، می کوبیدن کف سالن ... .
🌹همه تعجب کرده بودن ... چنان جا خورده بودم که اشک توی چشم هام خشک شد ...
اول، تعدادشون زیاد نبود ... اما با اصرار پلیس برای خارج کردنم از دبیرستان ... یه عده دیگه هم اومدن جلو ... حالا دیگه حدود 50 نفر می شدن ...
🌹صدای محکم ضرب دست و پاشون کل فضا رو پر کرده بود ... هر چند، پلیس بالاخره من رو با خودش برد ... اما احساس عجیبی در من شکل گرفته بود ... احساسی که تا اون لحظه برام ناشناخته بود ...
@tafakornab
@shamimrezvan
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌
○°●○°•°💢🦋💢°○°●°○
🔅 #امام_علی_علیه_السلام :
🔸 بِرّوا أيتامَكُم ، وواسوا فُقَراءَكُم ، وَارفَقوا بِضُعَفائِكُم .
🔹 به يتيمانتان نيكى كنيد ، نسبت به نيازمندانتان مواسات نماييد ، و با ناتوانانتان مُدارا (مهربانى) كنيد .
#دستگیری_نیازمندان
📚 غرر الحكم: ج ۳ ص ۲۶۷ ح ۴۴۴۹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh