در آخرین پنجشنبه مهرماه
یادی کنیم از همه
اموات و درگذشتگان با نثار
شاخه گلی و فاتحه ای...
باشد تا روحشون قرین
رحمت و آرامش الهی گردد ...🌹
اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ
وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ
مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم
بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ
غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ
شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
#پیام_سلامتی
🏃♂فواید هوازی ناشتا
1️⃣ چربی سوزی فوق العاده
2️⃣ تقويت سيستم تنفس
3️⃣ افزايش بافت استخواني
4️⃣ غلبه بر افسردگي
5️⃣ بهبود عمل گوارش
6️⃣ كاهش چربي خون
7️⃣ خواب راحت و آرام
♡• •♡
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
🏃♂فواید هوازی ناشتا
1️⃣ چربی سوزی فوق العاده
2️⃣ تقويت سيستم تنفس
3️⃣ افزايش بافت استخواني
4️⃣ غلبه بر افسردگي
5️⃣ بهبود عمل گوارش
6️⃣ كاهش چربي خون
7️⃣ خواب راحت و آرام
♡• •♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 سلام صبحتون بخیر
🌹 پنجشنبه تون زیبا
دعای امروزم 🤲
برای همه شما عزیزان
تن سالم ، دلی شاد
آرامشی بی پایان
و تعطیلاتی پر از اتفاقات خوب
🌹 تقدیم با بهترین آرزوها
🌹 آخر هفته تون عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سوره_درمانے #آیه_درمانے #ذکر_درمانے #ثروت
🌟روز پنجشنبه ۲ رڪعت نماز بـہ
نیت ڪسب مال و ثروت بخواند و
سپس سوره یاسین بخواند و این
عمل را تا ۳ روز به عمل آورد اکمل
خواهد بود
📕گوهر شب چراغ جلد ۲ ص ۱۵۷
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃
#اجابت_حاجات_سریع
🌟هر ڪس”سوره حدید”را جھت
برآمدن حاجـت در شب جمـعہ ۷ بار
بدون فاصـله و پشت سر هـم بخواند
اثر عجیب دارد
📖مشکل گشای معنوی
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
#درمان_تنگی_نفس
🌟بہ جهت تنگے نفس(آسم یا آلرژی)آیه ۱۱ سوره فرقان را بخواند
📗درمان با قران۶۶
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃
#خلاصی_از_زندان
🌟هـرگاه ڪسی در زندان باشد
هر روز ۱۰۲۱ بار بخواند به زودے
خلاص شود
یا خالِصُ یا خَلّاص یا خِضرُ یا اِلیاس
📓کونوز الاسرار ۴۷/۲
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃
#تبدیل_دشمنی_به_دوستی
🌟“سوره مبارڪه تحریم” را به جهت
مهربانے دشمن ۲۱ مرتبه با نیت خالص,بخواند دشمنی تبدیل به دوستی گردد
📘خواص آیات قرآن۱۷۸
#ذکردرمانی
#ذکرسریع_الاجابه
🔸ذکر شریف " یاسمیع "🔸
🌾✨نقل است ؛ اگر این اسم مبارک «یا سمیع» را روز پنجشنبه بعد از نماز 500 بار بخوانن هر دعا و حاجتی که خواهند روا گردد.
🌾✨ اگر به این ذکر مداومت شود، مستجاب الدوة گردد.
🌳✨و چنانچه هر روز به طریق اوراد چهارصد و دو (402)نوبت بخواند :
✨«یا سَمیعُ یا بَصیر»✨
🌾هرگز به هیچ چیز محتاج نشود و رسوا نگردد و دعاهای او مستجاب شود و صفای باطن او را حاصل گردد.
📚مصباح کفعمی
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_چهل و سوم ✍ بخش دوم
🌺من برای حمیرا آب آوردم و یک سینی چایی هم برای بقیه ریختم ….علیرضا خان با مهربونی گفت : دستت درد نکنه آدم دختر داشته باشه مثل تو و حمیرا باشه ……حمیرا گفت رو در واسی نکن بابا بگو مثل رویا باشه من که برات دختری نکردم …نشد ؛؛که بکنم ,, البته خودت زندگی منو تباه کردی که تو این سن و سال باید به جای هر کاری برم دکتر یا تو اون اتاق لعنتی کپه ی مرگمو بزارم ….
علیرضا خان از جاش بلند شد و پیپ شو از رو میز با غیض برداشت و گفت اصلا نمیشه تو این خونه یک نفس راحت کشید برم تا باز گند کار در نیومده ….اومد که بره حمیرا با عصبانیت گفت همیشه فرار کردی یک بار به حرفم گوش نکردی؟ دکتر می گفت اگر این قدر خفه نمی شدم الان این حال و روز رو نداشتم … چرا نمی گیری یک بار اونو به قصد کشت بزنی چرا ناموس سرت نشد …. ( اون که داشت داد می زد علیرضا خان رسید به اتاقشو در و محکم زد بهم …. ایرج ..که از حرفای دکتر متوجه شده بود برای حمیرا اتفاقی افتاده ، حالا فهمیده بود که یک ربطی به پدرش داره طوری که دیگه نمی شد ازش پنهون کرد ….
🌺حمیرا رو که داشت شاخ و شونه می کشید گرفت و نشوند و ازش پرسید خواهر جان بشین و برام از اول هر چی تو دلته به من بگو خاطرت جمع باشه من پشتتم ازت حمایت می کنم هر چی هست بگو …….. عمه که با خوشحالی از پیش دکتر اومده بود ، حالا آشفته و بی قرار به نظر می رسید….. که مرضیه اومد تو و اونم تا تونست دق و دلیشو سر اون بیچاره خالی کرد ….. دیگه نمی شد جلوی مرضیه حرف زد ایرج بهش گفت بیا بریم بالا اون چای و شیرینی رو هم می بریم بالا می خوریم مامان شما هم بیا باید باشی …..
عمه گفت حمیرا رو ول کن … من خودم برات میگم الان دوباره بهم می ریزه ..
🌺حمیرا دست ایرج رو گرفت و گفت نه خودم بهش میگم بیا بریم بالا ……
اتاق ایرج از همه ی اتاق خواب ها بزرگ تر و مرتب تر بود یک دست مبل راحتی و یک تلویزیون هم توی اتاقش داشت چون انتهای سالن بود یک قناسی داشت که با دوتا پنجره بزرگ و قدی اونو به شکل زیبایی در آورده بود … و یک شمایل حضرت علی هم روبروی تختش به دیوار آویزون بود ….
همه رفتیم تو اتاق ایرج ، سینی چای دست من و شیرینی دست عمه…..
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_چهل و سوم ✍ بخش سوم
🌺حمیرا باز داشت می لرزید … ایرج نشست و دستشو گرفت تو دستهاش و گفت از هیچ کس نترس بگو ببینم چی شده جریان رو از اول بگو ….
عمه گفت : حمیرا جان مادر بزار من بگم تو اذیت نشی …
گفت : دکتر بهم گفته بگو برای هر کس که دلت می خواد بگو تا از دلت بیاد بیرون ، از بس تو دلم نگه داشتم دارم می پوسم… می ترکم … دلم می خواد برای ایرج, خودم بگم ……
عمه گفت ایرج جان فقط بهم قول بده برای کمک به حمیرا و اینکه باز همه چیز خراب نشه و منو ناراحت نکنی به حرفش گوش کن ولی بعد حرفای منم بشنو …..
ایرج لبشو به دندون گرفته بود ، اون فهمیده بود که مسئله خیلی مهمی باید باشه و انگار داشت خودشو آماده می کرد سرشو به علامت تایید تکون داد و به حمیرا نگاه کرد … و منتظر موند …
حمیرا گفت : وقتی سیزده ساله بودم یک شب عمو غلامرضا با دوستای بابا اینجا قمار می کردن من خوابیده بودم که اون بی شرف …. عمو…… اومد تو اتاقم و دستشو گذاشت روی دهن منو ……… و زد زیر گریه ….
🌺ایرج با دو دست کوبید تو سرش و دستشو گذاشت روی دهنش بلند شد کنار اتاق وایساد و یک کم به همون حال موند سرخ شد رگهای گردنش اومد بیرون و به خودش فشار میاورد و یک مرتبه ناله ای از گلوش در اومد و با طرز وحشناکی گریه کرد اشکهاش انقدر زیاد بود که نمی تونست صورتشو خشک کنه …بعد رفت جلو سعی می کرد آروم باشه پرسید : بعدش چی شد ؟
حمیرا اشکها شو پاک کرد و گفت : هیچی فرار کرد و تموم شد …
من که تا چند روز بی حال و بی رمق تو بیمارستان چیزی نمی فهمیدم ولی بعدا متوجه شدم که رفته خارج و دیگه آب ها از آسیاب افتاده و من موندم و این ننگی که برام مونده ….
می دونی چرا تو عروسی حالم بد بود چون ایشون هم دعوت داشتن و باعث شد الان این زندگی من باشه …..
🌺عمه گفت : چی میگی ؟ واسه ی خودت می بافی … کی اونو دعوت کرده بود بی شرف خودش اومد حال منو علیرضا بدتر بود ….
تو اصلا باباتو تو عروسی دیدی ؟ اون تا چشمش به اون کثافت افتاد رفت … دو نفر رو اَجیر کرد و از مهمونی کشیدنش بیرون و بردن تا می خورد زدنش می گفتن تا مدتی بیمارستان بوده …… من دوبار اینو به تو گفتم : ولی یادت میره …
حمیرا گفت: می دونی چرا ؟چون باور ندارم این کارو کرده باشین برای این که من آروم بشم گفتین می خواستم خودم با چشم خودم ببینم ….. ایرج مشتشو بست و دوبار زد تو سینه اش انگار نمی تونست نفس بکشه ..من نمی دونستم باید چیکار کنم تا بتونم آرومش کنم …. ولی همه با هم اشک می ریختیم ….
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
↬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#احکام_شرعی #عکس_نوشته👆
🔴نیّت نماز مسافر 🔴
🔶در مسافرت، نمازهاى شكسته را به چه نیّتى باید بخوانیم؛ مثلاً بگوییم چهار ركعت
نمازظهر، یا دو ركعت نمازظهر، یا چهار ركعت نمازظهر شكسته یا...؟
❗ به زبان آوردن نیّت نماز لازم نیست. بنابراین، وقتى كه مسافر براى خواندن
نمازظهر یا عصر یا عشا به نماز میایستد و تكبیر میگوید و به قصد قربت، نماز را
دوركعتى میخواند، صحیح است؛ ولى اگر بخواهد نیّت را به زبان آورد، میتواند بگوید
نمازظهر به جا می آورم قربة الی الله یا دو ركعت نمازظهر به جا می آورم، قربة الی الله یا نمازظهر شكسته به جا می آورم، قربة الی الله
📒توضح المسائل مراجع م ۹۴۳.
#احکام_نمازمسافر_نیت
#هرروزیک_آیه
✨وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ
✨فَقُلْ يَنْسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا ﴿۱۰۵﴾
✨و از تو در باره كوهها مى پرسند
✨بگو پروردگارم آنها را در قيامت
✨ريز ريز خواهد ساخت (۱۰۵)
📚سوره مبارکه طه
✍آیه ۱۰۵