eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
24.8هزار دنبال‌کننده
33.1هزار عکس
18.1هزار ویدیو
224 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث کانال دوم مون(داستانهای آموزنده بهلول عاقل) http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
☝️۰ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز ٢٠ آبان ماه ١٣٩٩ 🌞اذان صبح: ٠۵.٠٩ ☀️طلوع آفتاب: ٦.٣۵ 🌝اذان ظهر: ١١.۴٨ 🌑غروب آفتاب: ١٧.٠١ 🌖اذان مغرب: ١٧.٢٠ 🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.٠۵
۰۰۰☝️☝️ "سه شنبه"﷽" "۱۰۰مرتبه" ✨یا ارحم الراحمین✨ ✨ای مهربان ترین مهربانان✨ 🌙دیگرگناه نمی کنم 🌙 🌻 ✅هرکس نمــازسه‌شنبه را بخواندبرایش هزاران شهرازطلا دربهشت بسازند↯ دورکعت؛ درهر رکعت بعد از حمد یک بارسوره تین توحید فلق ناس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 ایمان به غیب، بالاترین مرحله ایمان است. آنجا که مانند موسی میان دشمنت و رود خروشان تنها میمانی، اما اطمینان داری که خداوند، راه می‌گشاید. 🌺 همان جا که همانند مریم ، آماج تهمت ها میشوی اما ایمان داری که خداوند نجاتت می‌دهد. 🌺آنجا که مانند نوح سالها مسخره و اذیت میشوی اما به خداوند حکیم ایمان داری که تو را از سیل بلاها و مشکلات روزی به ساحل آرامش و نجات می‌رساند. 🌺درست است، گاهی همه چیز تیره و تار است اما اگر دلت به نور خداوند روشن شده باشد. راه زندگیت هم سراسر نور و آرامش می‌شود. به خداوند اعتماد کنیم این بزرگترین درس زندگی است. 🌸 إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائِكَِه مُرْدِفِينَ 🌺[ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ] ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺩﻋﺎ ﻭ ﺯﺍﺭﻱ ﺍﺯﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﻳﺎﺭﻱ ﺧﻮﺍﺳﺘﻴﺪ ، ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻛﻪ ﭘﻲ ﺩﺭ ﭘﻲ ﻧﺎﺯﻝ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ، ﻳﺎﺭﻱ ﻣﻰ ﺩﻫﻢ . 📖 سوره مبارکه انفال /۹
🍃🍂 🍃🍂 🖊 پیامبر اڪرم ﷺ ؛ "پنیر" بخورید ( با گردو ) زیرا خواب آور است وغذا را هضم می کند 📚 طب النبی ۱۸۹ 👆🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 الهي سه شنبه تون پر از 🍀 برکت 🌸 خوشحالی 🍀 آرامش 🌸 سعادت 🍀 و موفقیت 🌸 اوقات خوشی داشته باشید❣
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍂🌸🍂 🍃🌸 🌸 🍁جهت بخت گشایی 🍁 ❤️چنانچه دختر خانمی هنوز شوهر نکرده باشه و یا خواستگاری هنوز برایشان نیامده و و یا آمده وهنوز کار به پایان نرسیده و  به خانه بخت نرفته است به مدت چهل روز  بعد از هر نماز واجب بلافاصله بدون اینکه با کسی حرف بزند یک صلوات بفرستد و هفت مرتبه این آیه مبارکه را تلاوت کند؛ ✨رَبِّ لا تَـذَرنی فَـرداً وَ اَنتَ خَیرُا لوارثـیـن ✨(سوره انبیا آیه ۸۹) ان شاءالله به زودی به خانه بخت میرود. تذکر:درزمان خاصی که نماز نمیخوانند از خواندن آیه مبارکه خودداری فرمائید وبعدازغسل باقیماندۀ چهل روزرابجابیاورید ان شاءالله حاجت تان برآورده میشود 📚هزارویک ختم 🌸 🍃🌸 🌸🍂🌸🍂 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
‍ ‍ 💰ختمی مجرب برای حصول 💰 ✨ویژه امروز ✨ 💎گویند برای حصول غنی و دولت و ثروت ، در روز سه شنبه این ختم را شروع نموده💎 🛡تا ده روز هر روز 1000 مرتبه : 🌛یا قَوِیُّ یا غَنِیُّ یا وَلِیُّ یا وَفِّیُّ🌜 🌀را بر مویز بخوانید و بخورید و در روز دهم نان و حلوا به مستحقان بدهید ✅ ان شاءالله موثر خواهد بود. 📚دعاهای سرازیرشدن رزق وروزی
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و چهارم✍ بخش دوم 🌸گفتم : وای مینا …وای ، چیکار کردی ؟ با خودت چیکار کردی ؟ تو یکساله با اون میری بیرون و یک قدم جلو نرفتی و نفهمیدی نسبت بهت چه حسی داره ؟ خوب خودت راست گفتی تو احمقی خیلی هم زیاد …من نمی دونم چی بهت بگم؟ بی خودی خودتو در گیر کردی… اصلا هیچی نمیشه بهت گفت ….. آخه چرا این طوری خودتو کوچیک می کنی ؟ نمی دونم والله …. پس وقتی باهاته چیزی بهت نمیگه ؟ 🌸گفت : چرا یک چیزایی میگه …… ولی با شوخی که من نمی فهمم منظورش چیه ؛؛مثلا یک وقت بهم میگه فکر کن مینا تو اگر زن من بودی یک طوطی هم می خریدم و با یک بلبل؛؛ توام مینا سه تایی شما هارو می گذاشتم جلوم و کیف می کردم تو بخون بلبل بخون طوطی بخون ….. خوب تو از این حرف چی می فهمی ؟ منم همونو … در واقع هیچی……. 🌸 وقتی میره تازه فکر می کنم منو دست انداخته خانواده ی منو داره مسخره می کنه ….نمی دونم ….واقعا نمی دونم کار بدی نکرده که بهش بگم دیگه نکن یا حرف بدی نزده تا بگم نگو…. هیچی …..(و گریه اش شدید شد ) هیچی ….باور کن دارم کلافه میشم … 🌸خودم فکر می کنم بدبخت ترین آدم روی زمینم … می خوام ازش دل بکنم ولی توان این کار و ندارم هر روز تصمیم می گیرم اگر اومد بهش بگم نه …. با اینکه می دونم ناراحت نمیشه بازم ….. ( دستمال رو گذاشت روی چشماش و با صدای بلند گریه کرد )… متاسفم …. من خیلی خرم … خاک بر سر من که این قدر ضعیف و بی اراده ام هر بلایی سرم بیاد حقمه …. ولی پدر و مادرم چه گناهی کردن که تو این رفت و آمد ها دارن عذاب میکشن؟ …. 🌸دیگه وقتی مامان میگه بیا باهات کار دارم می دونم می خواد بهم چی بگه …. راستم میگه …. اون عقیده داره تورج منو دوست نداره و فقط می خواد سرش گرم بشه میگه اگر می خواست تا حالا طاقت نمی آورد …. من هر روز منتظر بودم تو ازم بپرسی تا شاید یک کاری برام بکنی می خواستم بفهمم که نظرش چیه ؟ 🌸گفتم والله اون تورجی که تو می ببینی برای ما هم همین طوره اگر تو نفهمیدی که باهاش بیرون میری من می خوام بفهمم ؟ نمی دونم ..چی بگم ؟………. گفت : تو حالا نظرت چیه من چیکار کنم بهتره ؟ 🌸گفتم به نظر من خودتو بکش کنار اگر دوستت داشته باشه دیگه طاقت نمیاره اگر نه میره که در هر دو صورت به نفع تو میشه سوری جون رو بهانه کن بگو اون نمیزاره …. گفت : فکر می کنی خودم هر شب این تصمیم رو نمی گیرم ولی وقتی تلفن می کنه یا قرار می زاره مثل معتاد ها یادم میره و میگم حالا برم از دفعه ی بعد ، فکر می کنم شاید این بار چیزی بگه که مطمئنم کنه ….. ولی نه …. نمیگه … مثل دفعه های قبل میریم و بر می گردیم ….همین… ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و چهارم ✍ بخش سوم 🌸گفتم تو به حرف من گوش کن ازش فاصله بگیر تا این کارو نکنیم نمی فهمیم اون چه نظری داره …. اون گریه می کرد انگار نمی تونست تصمیم بگیره…….. گفت : اگر رفت و پشت سرشم نگاه نکرد چیکار کنم اینطوری حداقل می بینمش …. ای خدا کمکم کن چیکار کنم …… 🌸دلم براش بشدت می سوخت منم پا به پای اون گریه کردم و تقربیا خودمو مقصر می دونستم کاش می شد فهمید تو دل تورج چی میگذره …. یک کم تو پارک قدم زدیم دلش نمی خواست از من جدا بشه اون فکر می کرد من می تونم نقطه ی اتصال اونو تورج باشم در حالیکه خودم این طور فکر نمی کردم …… بعد با اسماعیل رسوندمش خونه شون و برگشتم .. عمه منتظر بود …تا چشمش افتاد به من پرسید بگو چی شد ؟ گفتم عمه جون دارم از گرما میمیرم بزار خنک بشم میگم ……. 🌸چشمش به من بود که کی حرف می زنم بالاخره گفتم اگر اجازه بدین وقتی عمو و ایرج اومدن من مفصل تعریف می کنم باید همه باشن …. عمه گفت حالا بگو فقط تورج بهش قولی چیزی داده یا نه ؟؟ گفتم: نه عمه جون خاطرتون جمع اصلا ….. همون کاری که با ما می کنه با مینا هم میکنه…. 🌸اون روز پنجشنبه بود و ایرج و عمو برای نهار میومدن … من رفتم پشت پنجره تا اون برسه دیگه لازم نبود اونو از اونجا ببینم ولی می دونستم … که تا بیاد تو خونه چشمش به پنجره اس … خوشحال می شد که من به فکرش باشم . بالا موندم تا اون اومد منو چنان بغل کرد.. که انگار چند ساله منو ندیده …. موقع نهار یک مرتبه عمه گفت : امروز رویا رفت با مینا در مورد تورج حرف زد …. 🌸عمو ناراحت شد و به من گفت : نباید این کار و می کردی حالا فکر می کنه موضوع جدیه چرا این کارو کردی بابا؟ …نه نباید باهاش در مورد تورج حرف می زدی …… گفتم: صبر کنین عمو بزارین من تعریف کنم بعد قضاوت کنین من چیزی از خونه براش نگفتم … تا تورج نیومده اجازه بدین بگم چی شد ….ایرج پرسید با کی رفتی ؟ گفتم برای چی خودم رفتم ……یک کم بهم ریخت و گفت : تنها نباید بری مگه اسماعیل نبود ؟ 🌸گفتم : ایرج تو رو خدا؛؛ این چه حرفیه خوب با اسماعیل رفتم…فکر کردم برای صحبت با مینا پرسیدی ….. بعد رو کردم به عمو و گفتم راستش عمو جون ایرج ازم خواست این کارو بکنم …. نگران بود ، بدونه رابطه ی مینا و تورج تا چه حدیه ؟ بعد من از عمه صلاح کردم ….. گفتن برو ببینیم چی میگه …. 🌸بعد کل جریان رو تعریف کردم ….هر سه نفر رفته بودن تو هم و تحت تاثیر قرار گرفتن و برای مینا ناراحت شدن هدف منم همین بود …. عمو گفت : پس این پسره فقط ما رو سر کار نذاشته … بیچاره ها خوب دخترشونه ناراحت میشن ، حالا چرا این کارو می کنه نمی دونم …. من گفتم اگر می خواین تورج این موضوع رو جدی نکنه.. بروی خودتون نیارین تا ببینیم چی میشه ….. 🌸هوای گرم آخرای تیر ماه بود منو ایرج خوابیده بودیم ..که از صدای داد و هوار بیدار شدیم ایرج از جاش پرید و خودشو رسوند به اونا ….. منم لباس مناسب پوشیدم و با عجله رفتم پایین ایرج داشت عمو و تورج رو از هم جدا می کرد هر دو فریاد می زدن .. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
✨الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ ﴿۷﴾ ✨همان كس كه تو را آفريد و اندام تو را ✨درست كرد و آنگاه تو را سامان بخشيد (۷) ✨فِي أَيِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَكَّبَكَ ﴿۸﴾ ✨و به هر صورتى كه خواست تو را تركيب كرد (۸) 📚 سوره مبارکه الإنفطار ✍آیات ٧تا ۸
💎امام سجّاد علیه السلام: خدایا... فرمانبرداری از پدر و مادر و نیکی کردنِ من درحقّ ایشان را برای من... از آب خنک در کام تشنگان گواراتر ساز، تا... از دعای 24 صحیفه سجادّیه 〰➿〰➿〰➿〰➿〰 💎امام باقر علیه السلام: نیکی کردن به پدر و مادر و صله رحم، عمر را طولانی می کند 📚بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۸۲ ➿〰➿〰➿〰➿〰➿〰 💎امام صادق عليه السلام : خداى متعال، سرپيچى كننده از پدر و مادر را سركش و تيره بخت قرار داده است 📚بحار الأنوار ج 74 ص 74