#خـــاطـــره
مادر شــهـید نوری✨:
همیشہ گوشیش رو می گذاشت روی ایوان.
با اهنگ زینب زینب مرحوم
موذن زاده ورزش می کرد.
می گفتم:بابڪ✨مگه تو جوون نیستی؟ آهنگ شاد بزار
می گفت: مامان اینجوری نگو
من نمی تونم،من این آهنگ رو خیلی دوست دارم.
توی اردو خیلی دست تنها بودم، تنها کسی که کمکم میکرد مصطفی بود، آخر شب ها از شدت خستگی بی حال می افتادیم روی تخت و می خوابیدیم اما دم سحر یه صدای آروم و مهربون همه مونو بلند میکرد و نمیذاشت نماز صبح کسی قضا بشه، من مونده بودم که این بشر چجوی با اون همه خستگی باز زودتر از همه بلند میشه !
#خاطره | #شھیدآنھ