دلــــ«دست»ــنویس
#خاطره توی این عکس یه خلوت زیبا دیدم با پرچم خانوم جان حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت رقیه که قشنگ
توی این جلسه یه آقایی بانی شدن که یه مبلغی بدن تا کمک هزینه ای باشه برای کربلا رفتن یه تعداد...
یه حسی بهم میگفت با رفقایی که اومدیم اسم یکی مون در میاد🥲
برامم واقعا فرق نداشت کدوم مون... تا اینکه من شمارم شد ۵۳ و دوستم ۳۵ 🌱
مداح اومد اولین شماره رو بخونه که گفت سی وووووو ....
و بعد مکث به نسبت طولانی گفت ســـی وووو پنـــــج 🥹
ما شوک زده به دوستم نگاه کردیم و انگار صدایی نمیشنیدیم دیگه که تکرار مداوم مداح مارو از شوک خارج کرد و ازش خواستیم بلند شه و بگه که ۳۵ عدد ایشونه🥺
واقعا الحمدالله الذی خلق الحسین♥️
اهل بیت تو هر حالی مارو میبینن و صدامون و میشنون🌱
گاهی اگر اتفاقی میخوایم نمیفته یا بالعکس همش حکمتی داره و قطعا تو موقعیت بهتری ، بهترشو بهمون میدن🌸 فقط لازمه باور داشته باشیم.
(خلاصه که این از شب اول حرم مون🙃💚)
«۱۷ آبان ۱۴۰۳»
#حرممطهرامامرضاجانم♥️🫀