#خاطره این وقتی بهم ثابت شد که یه شب دعای کمیل که حرم بودم ، تو حال و هوای خودم بودم که دیدم صدای آقای مُسنی از کنار نظرم و جلب کرد که کتابم نداشت، تو دلم گفتم معلومه خیلی با اخلاصن و قرار هفتگی شونه دعای کمیل که از حفظند، همین فکرا تو ذهنم میچرخید که یهو چشمم به یه عینک آفتابی که روی سرشون بود افتاد و عصایی که کنارشون بود... + آره درسته ، ایشون نابینا بودن🥲 این میزان از اخلاص و نزدیکی به اهل بیت از یک فردی که چیزی ندیده خیلی برام قشنگ بود و جای درس گرفتن داشت... این آدمم مثل خیلی از ماها میتونست بشینه گلایه کنه که خدایا چرا من؟ و حرفا مثل این... اما خودشونو اونقدر قوی کرده بودن که مقام رضایت رسیده بودن... رضایت از خدا و دل سپردن به حکمتش و تسلیم امر الهی... اونجاست که خدا قطعا چندین برابر جبران میکنه🙂 خیلی خوبه این چیزا اول ذهنمون باشه که هروقت خواستیم گلایه کنیم یادمون بیاد...

#خاطره #شیفت_حرم دیدنِ این کلیپ و آدماش اونقدری برام هم لذت بخشه هم بوی دلتنگی داره که دلم میخاد صدها بار ببینمش🥲💔 آدمایی که مدلِ مهربونیشون مثل امام رضا بود و به ما مثل دختراشون لطف میکردن و هوامونو داشتن 🥲♥️ امام رضا قربونت برم که خادماتم مثل خودت مهربونن و نمیذارن کنارشون احساس غربت کنی💔 برام مثل #آشناترین_غریبه_ها بودن که اوقات نوکریمون برای امام رضا با هم یکی شده بود و بهترین ساعات عمرم و گذروندم💔 (ان شاءالله بازم قسمت میشه 🥲 و همین امیدِ که به آدمی انگیزه میده برای ادامه...)♥️ #دلنوشته

#خاطره🌸 #کتاب‌خداحافظ‌سالار #شهید_حسین_همدانی #معرفی_کتاب بالاخره تونستم تمومش کنم و یه کتاب قطور بخونم😅 و فهمیدم علت علاقه من به شهید همدانی چی بود 🙂🌹 یکم بر میگردم عقب تر... چندباری عکس شهید همدانی و روی دیوار شهر دیگه ای میدیدم و یجور خاصی نگاه شون منو جلب میکرد و مدام میگفتم من چقدر این شهید و دوست دارم😅 علتشم واقعا نمیدونستم... یروز تو مسیر حرم که بعد چندسال از علاقه بدون آگاهی من از زندگی ایشون میگذشت دوباره عکسشون و با این تفاوت که اینبار تو مشهد میدیدم... و اینبار حرف های ذهنم و به زبون آوردم و گفتم فاطمه من به این شهید خیلی ارادت دارم ، اصلا کتابی درمورد زندگینامه ایشون هست که بیشتر درموردشون بدونم؟ دوستم که اهل کتاب بودن گفتن اره، و این کتاب و معرفی کردند... رفتیم کتاب فروشی حرم که مطلع شم از قیمتش و سر فرصت مناسب بیام بخرم، چون دیگه نمیخواستم این علاقه رو نادیده بگیرم و باید میدونستم علتش چیه ! روزها گذشت و نزدیک تولدم شده بود که بچه های اتاقم تو خوابگاه منو با این هدیه قشنگ خیلی خوشحال کردن🥲🌱 (واقعا ممنونم ازشون🙃♥️) و من یقین دارم درسی برام نهفته شده در این زندگینامه که چه حالا چه بعدها متوجه خواهم شد...

#خاطره شب آخر مراسمات حضرت رقیه یه مهمون ویژه داشتیم که تا آخر باهامون بود، بدون اینکه از جاش تکون بخوره😌 به پاس محبتش بهش چایی تعارف کردم ، اما نخورد دیگه😄🌱 (البته واقعا لطف میکرد و ازش ممنونم که با ما کاری نداشت، امیدوارم زنده باشه😍) پ ن: اینقدر که جای ما سوسک هست حس میکنم در جهان نیست🥲🤕

#دلنوشته #خاطره دقیقا چهل روز پیش بود که گفتم برای سلامتیت چله حدیث کسا بگیرم... اخه از خیلیا شنیدم که خیلی موثره🙃💔 امروز روز آخرِ چله ست بابایی... اما دیگه کنارمون نیستی💔 من با وجود رفتنت اما چله رو تا آخر ادامه دادم... خدایا به حرمت پنج تا از والاترین بندگانت که گفتین آفرینش آسمان ها و زمین بخاطر اونهاست؛ عزیزه مارو مورد مغفرت خودت قرار بده و همنشین اهل بیت باشن و قلب مارو آروم کن🌱 (ممنون میشم یه آیت الکرسی برای همه رفتگان مون بخونین)

#خاطره توی این عکس یه خلوت زیبا دیدم با پرچم خانوم جان حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت رقیه که قشنگ بنظرم اومد🙂🌱 یه رزق بزرگی هم قسمت شد که واقعا بهترین اتفاقی بود که میشد بیفته♥️ الحمدالله 🪴

#حال‌و‌هوای‌حرم🕌 داشتم دعا میخوندم که این پاکت و یه آقایی گذاشتن رو کتاب دعا و بدون هیچ‌حرف و واکنشی رفتن🥲♥️ هدیه قشنگی از طرف حضرت زینب سلام الله علیها بود😍 امیدوارم کلی از این رزق یهویی ها قسمت تون شه😍🌱 #خاطره