eitaa logo
-شَـــمیم ظُـــهور-
1.5هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
164 فایل
بھ نام نامے آفریدگار زمین و آسمانها✨ +خدایا ظُهور ولیعصر را نزدیک فرما :) ⁦🤲🏻⁩ 《شࢪو؏ نوکریمون 《¹⁴⁰¹/¹/²⁰》 کپی؟کل کانال کپی نشه :)
مشاهده در ایتا
دانلود
رضایت 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فردا براتون پرداخت میزارم 😍✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤همسایه های عزیزمون🖤 ¹🖤رهروان عشق🖤 @Rahrovneeshg ²🖤شهدای گمنام🖤 @shohaday_gommnam ³🖤عشاق الحسین🖤 @yaa_hoosyn ⁴🖤دختران زهرایی🖤 @Dokhtaranzahrrai ⁵🖤من یک محجبه ام🖤 @qqqqtq ⁶🖤یه کنج حرم🖤 @ye_konge_haram ⁷🖤پاتوق چادری ها🖤 @Religioustfj ⁸🖤دختران مهدوی🖤 @dokhtarane_mahdavi2 ⁹🖤رفیق چادری🖤 @zhfyni ¹⁰🖤فاطمی ها🖤 @fatemiy_ha ¹¹🖤بغض اربعینی 🖤 @isdhbg313 ¹²🖤لشکر فرشتگان چادری🖤 https://eitaa.com/joinchat/664404139C00b819d0ab ¹³🖤کوله بار عشق🖤 ‌-https://eitaa.com/joinchat/3477078206Cf83cf9b616 ¹⁴🖤نوکر اربابم حسین🖤 @aghajanamhoseyn ¹⁵🖤کلبه شهدا 🖤 https://eitaa.com/joinchat/847642778Ccc60d54319 ¹⁶🖤شمعدونی🖤 @shamdooniiii ¹⁷🖤دنیای مذهبی🖤 @sticker_eitaa313 ¹⁸🖤خاطرات گمشده🖤 @thememoriesLost ¹⁹🖤آماتیس🖤 @amatiisam ²⁰🖤دختران عشق شهادت🖤 https://eitaa.com/joinchat/2762735790Cdf09d7473c ²¹🖤غریب طوس 🖤 @Strangertus123 ²²🖤کاپوچینو 🖤 https://eitaa.com/rozmaregi8767 ²³🖤نعم الرفیق🖤 @nemarrefigh ²⁴🖤در فراق حسین🖤 @dar_farage_hossein ²⁵🖤فقط به عشق زهرا🖤 @cha_doraneh ²⁶🖤با ولایت تا شهادت 🖤 @velayatt ²⁷🖤دختران زینبی🖤 @Dokhtaroonehkiiot ²⁸🖤حب الحسین🖤 @hobalhosein ²⁹🖤سربازان مهدی🖤 @zeinabih 🖤دختران مذهبی🖤 @chaadoriii 🖤دختران نور🖤 @kndjfni
حمایت نمیکنید ؟!😉👆
چرا لف میدید
لف ندید ضرر میکنید اگه اضاف بشیم پرداخت لینکی داریم با چالش
علی با اون حالش ...بیشتر اوقات توی خیابون بود..تازه اون موقع بود که فهمیدم کار با سلاح رو عالی بلده...توی مسجد به جوان ها کار با سلاح و گشت زنی رو یاد می داد...پیش یه چریک لبنانی ...توی کوه های اطراف تهران آموزش دیده بود... اسلحه می گرفت دستش و ساعت ها با اون وضعش توی خیابون ها گشت می زد...هر چند وقت یه بار...خبر درگیری عوامل شاه و گارد با مردم پخش می شد ...اون روزها امنیت شهر ، دست مردم عادی مثل علی بود...نفس مون بود و علی... با اون پای مشکل دارش ، پا به پای همه کار می کرد ...برمی گشت خونه اما چه برگشتنی ...گاهی از شدت خستگی ، نشسته خوابش می برد.،،می رفتم بزاش چایی بیارم ، وقتی بر می گشتم خواب خواب بود ...نیم ساعت ، یه ساعت همون طوری می خوابید و دوباره می رفت بیرون... هر چند زمان اندکی توی خونه بود ...ولی توی همون زمان کم هم دل بچه ها رو برد...عاشقش شده بودن...مخصوصا زینب...هر چند خاطره ای ازش نداشت اما حسش نسبت به علی ... قوی تر از محبتش به من بود... توی التهاب حکومت نوپایی که هنوز دولتش موقت بود ..،آتش درگیری و جنگ شروع شد ...کشوری که بنیان و اساسش نابود شده بود ...ثروتش به تاراج رفته بود...ارتشش از هم پاشیده شده بود ...حالا داشت طعم جنگ و بی خانمان شدن مردم رو هم می چشید...و علی مردی نبود که فقط نگاه کنه ...و منم کسی نبودم که از علی جدا بشم... سریع رفتم دنبال کارهای درسیم...تنها شانسم این بود که درسم قبل از انقلاب فرهنگی و تعطیل شدن دانشگاه ها تموم شد...بلافاصله پیگیر کارهای طرحم شدم...اون روزها کمبود نیروی پزشکی و پرستاری غوغا می کرد... اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه...رفتم جلوی در استقبالش ...بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ...دنبالم اومد توی آشپزخونه..، را اینقدر گرفته ای؟... ... ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ 😌👌.•░از ڪسے‌ڪه ڪتاب نمےخونه بترس از اونے‌ڪه فڪر میڪنه خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ °♤ @shamimzohor ♤°