eitaa logo
پویش مطالعاتی شمسه
288 دنبال‌کننده
370 عکس
33 ویدیو
4 فایل
◽مسابقه بزرگ کتابخوانی◽ از فرصت ها استفاده کن ◽ سوالات،انتقادات و پیشنهادات و شرکت در مسابقه: @adminshamseh_5◽ ◽ شماره دبیرخانه ۰۹۹۲۱۷۹۱۲۳٩ ◽ کاری از: #موسسه_فرهنگی_تربیتی_مدرسه_عشق #موسسه_عروج_دارالعباده ✏ با نظرات و پیشنهادات خود ما را یاری کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پویش مطالعاتی شمسه
📌 دومیـــن دوره پویش مطالعاتی شمسه با محوریت کتاب ‌ 🎁 همراه با یک جایزه دو میلیون‌ تومانی و بیست جایزه پانصد هزار تومانی 🗓 زمان مسابقه: ۲۵ دی تا ۲۵ اسفند۱۳۹۹ 💳 راه‌های تهیه کتاب با «۲۵٪ تخفیف»👌: 1️⃣ ارسال عدد ۵ به سامانه ۱۰۰۰۹۰۰۰۹۰۰۰۱ (ویژه شهر یزد) 2️⃣ از طریق سایت ketabresan.net (ویژه سایر استان ها و شهرها) 📂 📚 🆔 @shamseh_5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💳 مسئله این نیست که خرید کتاب چقدر گرون تموم میشه، مسئله اینه که اگر کتاب نخونی برات چقدر گرون تموم میشه! 📂 📚 🆔 @shamseh_5
📖 خیلی دوست داشتم بیام سوریه. کلی به این در و اون در زدم. تا این که گفتن بیا برو. قرار بود برج دوی سال ٩۵ بیام که عقب افتاد. درنهایت آخر های برج ٣ قسمتم شد. گفتن به کسی نگین و نکات، حفاظتی رو رعایت کنین. فقط به همسرم گفتم که دو ماه می رم سوریه. وصیت نامه آتشینی نوشتم. تو اون به فرزندم توضیح دادم چرا رفتم سوریه. ما یه هیئتی داریم. براش نوشتم: _ ببین با مامانی میری هیئت. امام حسین علیه السلام خواهری دارن به نام "حضرت زینب" که من برای کمک کردن به نگهبانان دور حرم با اونجا رفتم. 📌 رفتم تا آدم بد ها و طرفداران یزید نتونن حرم رو خراب کنن. چیز هایی شبیه به این و احساسی، برای فرزند و همسرم نوشتم. یه وصیت نامه هم نوشتم برای این که مردان ما کمی غیرت و حیاشون بیشتر بشه: نوشتم شما نمی خواد در مقابل من جواب گو باشین، بلکه باید به فرزندان شهدا جواب بدین که پدرهاشون خون دادن. سری اول، دورادور کار می کردم. همون جایی بودم که شهید محمدخانی می اومد نفسی می گرفت و دباره می رفت خط. 📂 📚 🆔 @shamseh_5
نوشته یک معلم 👇👇👇 کلاس های آنلاین شنبه را از مدرسه برگزار کردم. بعد از تموم شدن کلاس لب تاب را خاموش کردم و وسایلم را در کیف گذاشتم و مثل هر هفته از صندلی های خالی کلاس خداحافظی کردم. وقتی در کلاس۱۱۲ را پشت سرم می بستم یکی از والدین را توی سالن دیدم که کتاب دستش بود. چشمانم برق زد😍 کتاب! کتاب «جاده یوتیوب» بود. مثل اینکه مدرسه در حال برگزاری مسابقه کتابخوانی هست. چقدر کنجکاو بودم این کتاب را بخونم٬ مطمئناً مشخص هست که دلیل کنجکاویم موضوع کتاب بود دیگه. می خواستم بدونم چطوری می تونم من هم این کتاب را تهیه کنم و همپای دانش آموزانم بخونمش که متأسفانه در اتاق معاون مدرسه بسته بود.😞 کیفم را روی دوش انداختم و از پله ها اومدم پایین٬ توی اولین پا گرد توی آینه نگاه کردم تا روسری و چادرم را مرتب کنم٬ که دوباره جلد قرمز رنگ کتاب توی دست مادری توجه من را جلب کرد. کاش الان بچه ها مدرسه بودند و کتاب را دست اونها می دیدم٬ مطمئناً برام لذت بخش تر بود. در همین فکر و احوالات بودم که چندتا جلد کتاب را روی میزی در سالن ورودی مدرسه دیدم😍😍😍 با ذوق زدگی پرسیدم من هم می تونم کتاب را تهیه کنم و با مهربانی شنیدم بله😇 چقدر عالی شد که لازم نبود برای تهیه کتاب برم کتاب فروشی٬ علاوه بر وقتی که از من می گرفت حتماً چنین تخفیفی هم شامل حالم نمیشد😅 چرخیدن توی کتاب فروشی و کتاب خریدن از مهمترین تفریحاتم بود که متأسفانه به برکت کرونا خیلی کم شده. بگذریم... خدا رو شکر کتاب را خریدم و از دیروز یکشنبه شروع به خوندنش کردم. شاید باور نکنید که ۲۰ تا صفحه را بین ساعت استراحت کلاس آنلاین خوندم٬ ان شاالله تا آخر هفته تمومش می کنم... سرکار خانم شادکام 😊دبیر ریاضی 📂 📚 🆔 @shamseh_5
30.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | بهانه ای برای دیدن آنچه که در سوریه رخ می‌دهد ➖ گفتگویی با بهزاد دانشگر(نویسنده) در مورد جاده یوتیوب 📂 کتاب 📚 🆔@shamseh_5
📕 کتاب جدید، روایت قصه هاییه که هنوز جریان داره... 📂 ناب 📚 🆔 @shamseh_5
📖 جلوی خانه که رسیدیم، صدای رگبار بلند شد. جواد صحبتش را قطع کرد که ببیند چه خبر است. ابوعباس آمد دم در. گفت: «از صبح همین شکلیه؛ هزارگاهی خمپاره‌ای این دور و بر می خوره زمین!» جواد خیلی خون سرد پیاده شد و رفت داخل. ما هم پشت سرش. انگار منتظر ما بودند تا سفره بیندازند. ناهار عدس پلو بود با گوشت. عباس باز سالاد کاهو درست کرده بود. صداهای توپ و خمپاره نزدیکتر می شد. ابوعباس خندید:«احتمالا همه فرار کردن؛ دارن پاک سازی می کنن.» جواد هم گفت: «احتمالا فقط ما موندیم توی شهر. این ها نقطه ثبتی دارن برای خون ما!» 📌صدای شلیکی بلند شد. از رسول پرسیدم: «ما زدیم یا اون ها؟» خندید:«اگه اون ها زده بودن که الان داشتی با حوریه های بهشتی ناهار می خوردی!» ابوعباس گفت: «یکی از پره های این صد و بیسته خراب بود!» 📂 📚 🆔 @shamseh_5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | چرا اسم کتاب جاده یوتیوب شد؟ ➖ گفتگویی با بهزاد دانشگر(نویسنده) در مورد جاده یوتیوب- قسمت ۲ 📂 کتاب 📚 🆔@shamseh_5