سلام رفیق 🤓
خوب با یک معرفی کتاب دیگه در خدمتون هستم😉
کتاب زیبای گل آخر دقیقه نود👌
..........
وقتی قرار شد بروم نان بگیرم، کتاب را هم با خودم بردم. توی صف نانوایی تازه چند صفحه اش را خوانده بودم که یکی از کناری هایم کنجکاو شده ببیند چه کتابی می خوانم. -اِ!از دکتر شریعتی میخوانی!؟ مواظبباش ببینند میگیرندت ها... بگذار توی خانه بخوان.
غروب نسرین که آمد، مامان هم بود. نسرین آمد توی اتاق کتاب هایی را که احتمال می دادم نخوانده باشد، گذاشتن جلویش تا خودش انتخاب کند. جلوی مامان نمیشد ازش حرف بکشم. یادم آمد عصری که مامان نبود، عزت خانم همسایه بالایی مان سراغ مامان رو میگرفت. همینطور که خودم را سرگرمی کتاب ها نشان میدادم، از مامانم پرسیدم: -راستی مامان! عزت خانم باهات چه کار داشت؟
مامان مثل همیشه موقع جدول حل کردن می خواست فکر کند مداد را گذاشت بین دندان هایش:
عزت خانم!من ندیدمش!
با دست زدن به پیشونیم وگفتم...
.......
اگر این کتاب را نداری اصلا ناراحت نشو ما برات کتاب را با تخفیف ویژه(۲۵٪تخفیف😳)👌 میتونی تهیه کنی تابا ارسال رایگان بیاد درب خونتون 🏠 نگران پرداخت هزینه💵 کتاب هم نباش میتونی همون درب منزل و بعد از تحویل کتاب پرداخت کنی💳
#غنایم_کرونا
@Korona_ganayem
سلام رفیق🖐
امیدوارم که حالت خوب باشه....
این بار با کتاب🔷 سه دقیقه در قیامت🔷 در خدمتتم و امیدوارم لذت ببری از خوندن این کتاب قشنگ👌
.....چند نفر از زائرين جلو امدند و مرا از زير دست آن ها خارج كردند.من توانستم با كمك آن ها فرار كنم.
خلاصه اينكه آن سفر، براي من به ياد ماندني شد.اما در لحظات بررسي اعمال، ماجراي درگيري در قبرستان بقيع را به كن نشان دادند و گفتند:شما خالصانه و به عشق مولا علي(ع) با ان مامور در گير شدي و كتف شما آسيب ديد.
براي همين ثواب جانبازي در ركاب مولا علي(ع) در نامه عمل شما ثبت شده است!
در آن هنگام ناگهان .......
خوب🤓
امیدوارم خوشتون اومده باشه🤓
اگه میخوای بقیش را در زمانی که باید توی خونه بمونیم بخونی و جایزه بگیری میتونی این کتاب را سفارش بدی تا ما با تخفیف 25درصدی👌وارسال رایگان😁
بیاریم درب خانه شما به صورت استریل و پرداخت درب منزل😉💯
#سه_دقیقه_در_قیامت
#غنایم_کرونا
@Korona_ganayem
سلام رفیق🖐
این بار با کتاب🔷 رویای نیمه شب🔷 در خدمتتم و امیدوارم لذت ببری از خوندن این کتاب قشنگ👌
...........
وارد راهروی دیگری شدیم که کوتاه بود و به سمت راست پیچ میخورد. از آن پیچ که گذشتیم به حیاط بزرگی رسیدیم. دور تا دور حیاط، اتاق هایی بود که هر کدام دری کوتاه با روزنه ای کوچک داشت. از یکی شان صدای ناله شنیده میشد. گوشهای از حیاط چند نفر را به تیرکهایی بسته بودند. روی پیراهن همگی، خط هایی از خون نقش بسته بود. مرد تنومند و قد بلندی از اتاق بزرگی که با بقیه اتاق ها فرق داشت بیرون آمد و با گام هایی سنگین به ما نزدیک شد. به قنواء تعظیم کرد و گفت:«.....
امیدوارم خوشتون اومده باشه....👌
میتونی این کتاب رو سفارش بدی تا ما با تخفیف 25درصدی👌وارسال رایگان😁
بیاریم درب خانه شما به صورت استریل و پرداخت درب منزل😉💯
#رویای_نیمه_شب
#غنایم_کرونا
@Korona_ganayem