(غمی دیگر)
نهان گشتی ز چشمم ناگهان، این هم غمی دیگر
کجا سازم عیان راز نهان ، کو محرمی دیگر ؟
نفس در سینهام ای همنفس! محبوس شد زیرا
ندارم بی تو در این باغ و صحرا همدمی دیگر
ز بس اشک از غم هجر تو جاری شد ز چشمانم
ندارد چشمه ی خونبار چشمانم نمی دیگر
همه دم بی تو روزم شد سیاه ای همدم دانا
شود آیا که بینم روی ماهت را دمی دیگر ؟
به عالم شادمان بودم که بودی همدمم اما
چو رفتی شادمانی رفت و دارم عالمی دیگر
تو مرهم بر جراحات دل شیدای من بودی
دریغا جز تو نبوَد زخم دل را مرهمی دیگر
بسی ماتم به دل بودم در این ماتمسرا گیتی
همه از یاد شد چون فرقتت شد ماتمی دیگر
به پیش ای کاروان عمر ، زین دیر فنا زیرا
که ره کوتاه و تا مقصد بوَد باقی کمی دیگر
بتاز ای ساربان زین کوره راه زندگی یک دم
کزین پس نیست ما را سختی و پیچ و خمی دیگر
غمینم (شمس قم) کاندر جهان بیهوده غم خوردم
جز آن غم در دلم نبوَد خدا داند ، غمی دیگر
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
(سرخط جنون)
ما سالها سبوکش میخانه بودهایم
عمری مرید ساقی و پیمانه بودهایم
با مِی ، سرشتهاند گِل ما و از الست
مست از شراب صافی خمخانه بودهایم
بر شمع روی شاهد میخانه ز اشتیاق
در سوز و ساز ، همدم پروانه بودهایم
با عشق دوست ترک دو عالم نمودهایم
گویی ز خویش بیخود و بیگانه بودهایم
چون مرغکی ز کینهی صیاد نفس شوم
در باغ عشق مضطر و بی لانه بودهایم
بی جام و می به مستی و دیوانگی به شهر
ز افسون چشم مست تو افسانه بودهایم
مجنون گرفته است ز ما سرخط جنون
چون کز ازل به عشق تو دیوانه بودهایم
(شمس قمی) ست مست مِی روی دوست چون
ما سالها ، سبوکش میخانه بودهایم.
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
(جانبازی پروانه)
خواهم که شبی گوشهی میخانه بگریم
مینا صفت اندر سر پیمانه بگریم
با عشق وصال تو بنوشم می و زآن پس
در وادی هجران تو ، مستانه بگریم
خواهم که شوم شمع و به بزم تو بسوزم
تا در غم جانبازی پروانه بگریم
چون کودک وامانده ز شیر، از غم هجرت
شب تا به سحر گوشه ی کاشانه بگریم
وقت است که از دیده چنان ابر گهربار
بر خاک رهت ، گوهر یکدانه بگریم
زاهد نبرد صرفه از آن گریهی سالوس
آنجا که خوردم باده و رندانه بگریم
رندی ز در صومعه بیرون شد و گفتا
تا چند ز کید بت و بتخانه بگریم ؟
(شمس قمی) از گریه ی زهاد ریایی
نبوَد عجب ار گوشهی میخانه بگریم.
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
(زمام عقل)
زمام عقل ، چو بر دوش دل نهاده شود
چو خنجریست که در دست مست داده شود
ز بند جهل و خطا ، آدمی شود آزاد
کمند عقل چو بر پای دل نهاده شود
به نفس سرکش خود زن مَهار زهد و ورع
سگ ار درنده بود در خم قلاده شود
چو علم و مال تو گردد فزون فروتن باش
شجر چو میوه فزون داد ، اوفتاده شود
مباش غرّه به جاه و جلال زودگذر
که شهسوار ، بسا ماتِ یک پیاده شود
صبور باش چو خواهی رسی به حد کمال
درون خم ، عِنَب از فرطِ صبر باده شود
عرق به چهر هنرور ، نشان جوهر اوست
بُرنده تر شود ار تیغ ، آب داده شود
به عشق حور تجارت بوَد عبادت خلق
که تاجر از پی تحصیل استفاده شود
سخن لطیف بگو (شمس قم) که چون شنوند
برای یک یک اهل سخن ، اعاده شود
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
(اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یٰا فاطِمَة اِشْفَعی لِی فِی الْجَنَّة)
#حضرت_معصومهی_قم
قبلهگاه اهل بينش، کعبهی دلهای دانا
تکيهگاه خلق گيتی، مَلجأ اعلا و ادنا
بوسهگاه انس و جان و مأمن حوران جنّت
بارگاه «حضرت معصومهی قم» بنت موسا
بضعهی موسَی بن جعفر، پرتو چشم پيمبر
کز شرف همنام شد با بضعهی سلطان بطحا
دخت موسیٰ اُخت شاه توس و روح و جان احمد
ميوهی قلب علی و غنچهی گلزار زهرا (س)
فاطمه آن اختر عصمت که معصومهست و زيبد
چرخ دين را زهرهی عفت بوَد چون زهره رَخشا
آنکه گرديد از قدومش تيهِ ظلمت، طورِ ايمن
وآنکه باشد در پناهش، وادی قم رشک سینا
آنکه از وصفش به حيرت گشته روح پاک آدم
وآنکه در شأنش کلامِ «اشفعی لی» خوانده حوّا
آنکه از قدر و جلالش محترم گرديده مريم
وآنکه از فضل و کمالش مفتخر گشته مسيحا
آنکه در بحر حقيقت، گوهر ايمان پاکش
زينت صد هاجر است و زيور حورا و لعیا
هاجر و لعيا و مريم، آسيه، سارا، صفيّه
کرده خدمتکاری درگاه اين بانوی عظما
درگه ذیرفعت بابالحوائج، فخر عالم
مکتب عفت بوَد بر زمرهی نسوان دنيا
عالمان در مکتبش چون کودکانِ تازه مکتب
فاضلان در محضرش چون طفل، نزد پيرِ دانا
خسروان هر يک بهدرگاهش کِهینه چاکر از جان
تا ز فيض رحمتش ديهيمشان شد گيتی آرا
هرکه کوس فضل زد در عرصهی علم و فضيلت
مینشد افضل ز اَقران تا نجُست اينجا توَلّا
مستفيض از فيض جودش سر بهسر ابنای آدم
بهرهمند از بحر لطفش جمله موجودات و اشيا
منبع جود و سخا و مَظهر لطف و کرامت
مخزن مهر و وفا و معدن بذل و عطايا
در سخاوت سبقت از صد حاتم طايی گرفته
در کرامت، رَشک ابر و حسرتِ بحر گهرزا
پاسدار بينوايان، پاسبان مستمندان
داروی درد فقيران، منجی احباب و اعدا
حامی اهل قم از هر گونه بيداد و تجاوز
حافظ اين سرزمين از رنج و اندوه و بلايا
مَفخر قم، مأمن نيکان، مباهات بزرگان
مکتب اهل فضيلت، مَدرس ارباب فتوا
روشن از شمس وجودش شد مَه و مهر و کواکب
مُکتسب از نور جودش شد يَد بيضای موسا
قطرهای از بحر احسانش به هر رنجی معالج
ذرّهای از مُهر ايمانش، به هر دردی مداوا
ساحت جانپرورش در قدر و عزّت، قصر جنت
درگه ذیرفعتش در عزّ و حشمت، عرش اعلا
پايهی کيواناساسش برتر از ناهيد و کيوان
گنبد ميناترازش، همتراز سقف مينا
معبد اهل طريقت، مسجد خيل حقيقت
قبلهی ارباب حکمت، کعبهی آمال دلها
رَشک چشم مسجدالاقصی بوَد در فضل و شوکت
ناسخ بيت المقدس، ناقض دير و کليسا
در شُکوه و جلوه باشد همدم نُه طاقِ گردون
در جلال و رتبه باشد همسر عرش مُعلّا
خاک کوی دلربايش سجدهگاه اهل عرفان
گَرد راهِ عرشسايش، توتيای اهل معنا
خادم دربار او دافع بوَد بر جرم امّت
زائر درگاه او شافع بوَد بر خلق دنيا
بر نِعال عِطربيزش از رهِ اخلاص، رو کن
چون غبار درگهش باشد عِلاج چشم اعما
گر شفا خواهی بيا از صدق در اين بارگه چون
بر جهان دارالشّفا باشد؛ مجو زين در تبرّا
سر بِنهْ اندر رواقش تا ببينی کز کرامت
برتر است از نُه رواق آستان طاق خضرا
گوییا يک در ز جنّت، بهر «قم» بگشوده ايزد
کاينچنين قصر بهشتی را در اينجا کرده بر پا
(شمس قم) گفتا مديح حضرت معصومهی قم
تا ز شعر خويشتن، افسر نهد بر فرق شِعرا ۱
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
۱ـ (شِعرا) نام دو ستارهی نورانی و دورافتاده در دو صورت فلکی که به شِعرای يمانی و شِعرای شامی معروفند.