eitaa logo
🇵🇸『منٺظࢪان‌ظھوࢪ...!‌』
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
76 فایل
⸤ ﷽ ⸣ خوشـابھ‌حال‌آنان‌ڪـھ‌دࢪڪلـاس‌انتظـاࢪحتۍ یڪ‌جمـعه‌هم‌غـیبټ‌نداࢪند!🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
*** عطیه هول کرده تو ماشین نشست و جواب سلام من و امیرعلی رو با یه سلام بلند داد. روی صندلی جلو به سمت عقب چرخیدم و رو به عطیه گفتم: -مداد برداشتی؟ پاک‌کن؟ داشت ذکر میگفت و به گفتن یه آره اکتفا کرد. دوباره گفتم: -راستی کارت ورود به جلسه‌ت که یادت نرفته؟ غر زد و من حواسش رو پرت کرده بودم. -میذاری دعام رو بخونم یا نه؟ بله برداشتم، تو که از مامانها بدتری؛ بیچاره بچه‌هات قراره از دستت چی بکشن. امیرعلی ریز ریز خندید، من اخم کردم و با اعتراض گفتم: -عطی! متوجه نیم نگاه امیرعلی و ابروهای بالا پریدهش شدم که عطیه وسط ذکر خوندنش بلند بلند خندید. -آخر جلوش سوتی دادی، بهت هشدار داده بودم، دیگه حسابت باکرام‌الکاتبینه. -عطی یعنی چی اونوقت؟ به صورت جدی امیرعلی نگاه کردم -یعنی عطیه دیگه. ابروهاش رو بالا داد. -آها! بهتر نیست اسمش رو کامل بگی؟ -از دهنم پرید، یعنی هر وقت اذیتم میکنه... -بیا داره میندازه گردن من، به من چه اصلا. چرخیدم سمت عطیه بهش چشم‌غره رفتم که برام شکلک مسخره‌ای درآورد. نگاه امیرعلی میگفت سعی در کنترل خنده‌ی روی لبهاش داره. -خب حالا با هم دعوا نکنین. رو به من ادامه داد: -شما هم سعی کن همیشه اسمها رو کامل بگی، یه اسم نشونه‌ی شخصیت یه نفره و حرمت داره، پس بهتره کامل گفته بشه. ✍🏻میم. علی زاده