eitaa logo
شمس (ساقی)
491 دنبال‌کننده
190 عکس
8 ویدیو
2 فایل
کسی که غرق خدا شد جزای اوست بهشت نه آن که دل به عبـادت، به شوق حـور دهد شمس (ساقی) کانال‌ آموزش عروض و قافیه و... 🆔 @arozghafie 🆔 @shams400
مشاهده در ایتا
دانلود
عیــد آمد و مــاهِ رمضــان گشـت تمــام شــوال ز رَه آمــد و طـی گشـت صــیام افسـوس کـه آن مــاهِ مبــارک طـی شـد مقبــول بُـوَد طــاعـت و ایــام بـه کـــام سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شــوّال ز رَه آمـد و طِـی شـد رمضــان یارب به دل شکسـته ی پیــر و جــوان گـر طـاعـت مـا قبــولِ درگــاهـت شـد وقـتِ فـــرج حضرت مَهــــدی بـرسـان سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمضان ماه رهایی ز سیاهی طی شد مــاه مهمـــانـی درگـــاه الهی طی شد مــاه غفـران گنـاهان و نــزول بـرکـات مــاه قــدر و نعــم لایتــناهی طی شد سيد محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«مَن عَلَّمَنی حَرفاً فَقَد صَیرَنی عَبداً» با عرض ادب و احترام به محضر شریف حضرت استاد الاساتید ، جناب دکتر محمدعلی مجاهدی (پروانه) معلّمی که عشق و شعر و شعور و شیدایی و معرفت را با دلی فارغ از دنیا می‌آموزد. به لطف و ‌مهر و وفا کس به پای‌تان نرسد چنانکه دست زمینی ، بر آسمان نرسد ادیبِ عارفی و شمع بزم محفل انس که مَه به دیده‌ی اخترفشان‌تان نرسد زهی مناعت طبع و خلوص‌تان که به حق به گَرد پای شما کس درین زمان نرسد بهار عاطفه! پیوسته از خدا خواهم ـ که سبز مانی و هرگز تو را خزان نرسد شکیب_مَرد ادب! ای "مجاهد" بیدار به وصف‌تان ز عبارت، مرا بیان نرسد به باغ و گلشن پندارتان نبردم راه که خار راهم و دستم به گلسِتان نرسد شما به اوجی و من در حضیض گفتارم چو ذره‌ای که به خورشید و کهکشان نرسد فراتری ز زمان و مکان و فهم و گمان که بر فراز شما وسعت گمان نرسد مرا بضاعت مزجات شرمگین دارد خدا کند که مرا وقت امتحان نرسد «ردیف» دست مرا بسته لاجرم گویم امید دارم بر این سخن ، زیان نرسد : که غیر شرم و خجالت نصیب من نشود چو قطره‌ای که به دریای بیکران برسد بریز (ساقیِ) مستان میی به ساغر من که سُکر باده‌ی مَردافکنی به آن نرسد... سید محمدرضا شمس (ساقی) 1401/2/12 eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اهل دل را در طریقت، رهنمایی دیگر است گوش جان را صوت جانبخش و ندایی دیگر است مرغ خوشخوان در گلستان جهان کم نیستند بلبل شوریده را بانگ و نوایی دیگر است چشم امّید همه بر ناخدا باشد به بحر گرچه او را هم توکّل بر خدایی دیگر است عاشقان را مقتدا معشوق می‌باشد اگر سالکان راه حق را مقتدایی دیگر است اهل دنیا را مراد از کیمیا باشد طلا اهل عقبا را ولیکن کیمیایی دیگر است شیوه‌ی آزادگی، از خون به انسان می‌رسد گرچه "حـُـر" را ابتدا و انتهایی دیگر است کار نیکو در جهان ماند همیشه جاودان گر که پنهانی بوَد آن را بقایی دیگر است خاکساری قدر انسان را فزون‌تر می‌کند قالی پاخورده را قدر و بهایی دیگر است هر که پوشد جامه‌ی تقوا نباشد متقی عامل پرهیزگاری را، ردایی دیگر است چشم امّید نگون‌‌بختان به دست اغنیاست بنده‌ی درگاه ایزد را، رجایی دیگر است مَرد نابینا ندارد غم، چو دارد نورِ دل قلبِ چون آیینه را برق و جلایی دیگر است در وفاداری نباشد در جهان همچون پدر شد مبرهن گرچه مادر را وفایی دیگر است گرچه ما را آشنا، بیگانه می‌خواند ولی «در جهان، بیگانگان را آشنایی دیگر است» ۱ (ساقیا) هرگز نباشد حاجتی بر جامِ غیر تا که ما را مستی از جام ولایی دیگر است سيد محمدرضا شمس (ساقی) 1382 eitaa.com/shamssaghi ۱ـ صائب تبریزی
کٌنج غم از ظلمِ گردون، بی گناه افتاده‌ام خود به میل خود نه بر این جایگاه افتاده‌ام از ملایک بودم و عرش عُلا بُد جای من دانه‌ای شد دام و از آن دم به چاه افتاده‌ام باش آگاه از هوای نفس شیطانی که من بر زمین از عرش با یک اشتباه افتاده‌ام از گزند جان‌گزای زندگی غافل مباش! بین به قعر ذلت از اوج رفاه افتاده‌ام لحظه‌ای غافل شدم از شاهراه زندگی راه را گم کردم و در کوره راه افتاده‌ام سبز بودم روزگاری بر درخت آرزو زرد اما بر زمین چون برگ کاه افتاده‌ام گر چو مر‌ارید غلتانم به زیر پای یار قطره‌ی اشکم که از چشم سیاه افتاده‌ام تکیه‌گاه من پدر بود و پس از هجران او با دلی غمگین و بی پشت و پناه افتاده‌ام حالیا در گوشه‌ی عزلت، اگر گشتم مقیم نیست غم زیرا که اینجا دلبخواه افتاده‌ام با همه درماندگی و رنج و حرمان (ساقیا)! من به ملک خویشتن چون پادشاه افتاده‌ام سید محمدرضا شمس (ساقی) 1382 http://eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(سالروز تخریب قبـور ائمه‌ی بقیـع) ای کــاش جهــان ز عــدل ، آبــاد شود دل هــا همــه از بنــــد غـــم آزاد شود ویــران شـده گـر قبـــر امـامـان بقیــع در سیـنه‌ی مـا ایـن حــرم ، آبــاد شود سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(بقیـــع) (گلزار بقیع) بشکنــد دسـتی کـه ویــران کــرد گلــزار بقیــع خشک گردد ریشه‌ی خـاری که شد خوار بقیــع جای غـَرقـد ۱ ، لالـه‌های سرخ عـاشق خفته‌‌اند چشـمِ دل وا کن ببــین گـل‌هـا به گلــزار بقیــع چـار معصوم‌اند در این خـاک چون گنجیـنه‌ای کـی؟ خـزف داند مقـام و قـدر و معیــار بقیــع جـز امـامـان عظیــم الشــأن شــیعه خفتــه‌اند جمعـی از انصــار ، در خــاک گهـــربـــار بقیــع مـرکـز عشق است این خـاک مقـدّس در جهان در طـوافش هست دل‌هــا خـطّ پــرگــار بقیــع هست ویــرانـه اگرچه ، خـاک آن چون تــوتیــا هست بر هـــر دیـده‌ای که هست بیمـــار بقیــع بس که دشمن کیــنه دارد در دلش از شیعیــان کــرد ویــران از حقـــارت جملـه ـ آثـــار بقیــع این حــرم‌ها را اگرچه کرده ویـران دست ظلم می‌شود شیعـــه ولــی یک روز ، معمــار بقیــع جنبش جهلـی کـه فـرمـان داد بـر تخــریـب آن می‌شـود مــدفــون در آخــر ، زیـــر آوار بقیــع انـدک انـدک گشـته بــــازار وهــابــی‌هـا کسـاد رونقـش افــزون ولیکــن هسـت بــــازار بقیــع می‌رسد روزی که با وحـدت بنـــا خواهیم کرد آن حـــرم‌هــایـی کــه می‌بـاشد ســزاوار بقیــع با گلاب و مُشک و عنبر شسته گردد این مکان می‌زدایــد اشـک‌هـــای شــوق ، زنگــــار بقیــع ای خوش آن ر‌وزی که آید آن امیــد شیعیـــان مهــدی مــوعــود "عج" آن تنهـا علمــدار بقیــع نغمــه‌ی "الله اکبـــر" مــی‌شــود اینجـــا بلنـــد می‌رسد بــر گـــوش استکبـــار ، اخبـــار بقیــع هرکسی از هــر مکــانـی رو بــه اینجــا می‌کند تکیــه‌گـاه عــالمـی چـون هسـت دیــوار بقیــع از درون سـیـنه‌هــای خســته از ظــلم و ســتم مــرغ دل پـَــر می‌کشـد آیـد بـه دیــــدار بقیــع جشـن شـادی می‌شود بــر پــا به کــوری سـتم هست اگرچه شـیعــه تا محشر عـــزادار بقیــع (ساقیا) دم از مـی و ساغـر مـزن در این مکان هست چون مستی مــا از جــام سرشار بقیــع سید محمدرضا شمس (ساقی) http://eitaa.com/shamssaghi ۱ـ غَرقد : درختان خاردار (شجرة الغرقد ، شجرة اليهود) و یا (عوسج) در گذشته این قبرستان پوشیده از درختانی به نام «غرقد» بوده، به این خاطر آن را «بقیع غرقد» نیز می‌نامیدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(هشتم شوال روز تخریب قبور ائمه‌ی بقیع) (تخریب بقیع) ظلم ، باری‌‌‌ست که بر دوش همه سنگین است لـب به شکــوت نگشودن ، سـتمی ننگین است نـتــــوان کـــرد تحمــــل ، ســـتـم آل سعــــود بس‌کـه این بـارِ سـتم ، بر دل مـا سنگین است "هشتِ شـوّال" ، بـه تقــویـم جهـانی شد ثبـت "روز تخریب بقیـع" است و بسی غمگین است حـــرم چـــار امــام (ع) از اثــر تیشـه‌ی ظــلم گشت ویــران و دلِ شیعه ز غــم خونین است ای وهـــابیـت ملعــــون سـتمگــــر ، بـس کــن! ظـــالـــم از روز ازل ، مستحــق نفـــرین است تـو کـه دم می‌زنـی از شــرع پیمـــبر (ص) آیـا هتـک حـرمـت که نمودی ز کدامین دین است؟ خــــون انســان نبـــوَد در رگ حیـــوانــی تـــو گـــرگ خــویــی تـــو از دشمنـی دیـــرین است ریشــه‌ در فـتــــنه‌ی شـــورای سقیــــفه ، داری کیـــنه‌‌ات حـاصلی از یک دُمـَــل چــرکین است نفس دون، چیــره شــده بــر تــو ز دنیــاطلبـی جای حق نیست درآن سینه که جای کین است رسـد آن روز کــه بـیـنـــید بــه چشــم حیـــرت کـه حـــرم‌هــا همه بـا نــام علـــی تــزئین است هـر حـــــرم بـــارگــه و صحـــن و سـرایی دارد کـه بـه کـــوری شمـــا گنـــبد‌شــان زرّیــن است گــرچـه بغـض است شمــا را بــه دل پــرکیـــنه چــاره‌ی بغــض شمـــا در بـــرِ مــا تمکیـن است " اَشهـَــــدُ اَنّ عَلِـیــــاً وَلـــیُّ الـلَـــه " گـــوییـــد تـا ببـیـنـید چه‌سان بـــر دل‌تـــان تسکیـن است (ساقیا) صــبر بر این فــاجعــه تــلخ است ولی بــه تقـــابــل چو درآییــم ، بسی شــیرین است سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
واژه‌ای ناب و دل‌رباست بسیج پیـــــرو راه اولیـــــاست بسیج و چـه زیبـا امــام راحــل گفت: لشکر مخلـص خـــداست بسیج سید محمدرضا شمس (ساقی) ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا بسیجی کیست؟ از عالم بریده پی امداد همنوعان دویده بسیجی رستم پا در رکاب است بسیجی پهلوان انقلاب است مرام هر بسیجی این چنین است : که عاشق هست و عشقش راستین است بدون مُزد و منت کار کردن گذشتن از خود و ایثار کردن به وقت رنج و غم، غمخوار گشتن به وقت غصه‌ها ، دلدار گشت بسیجی تکیه‌گاهی استوار است بوَد کوه وقار و بردبار است به هر کاری به نفع میهن خویش بوَد خودجوش و پا را می‌نهد پیش بسیجی نیست اهل مفتخواری بسیجی کی کند کار شعاری؟!  بسیجی عاری از ریو و ریا هست بسیجی بنده‌ی خاص خدا هست نباشد در سرش فکر ریاست کُند از کشورش با جان حراست مبادا دست اهریمن بیفتد خزان بر پیکر گلشن بیفتد پیام هر بسیجی این چنین است : که باش آگاه! دشمن در کمین است بسیجی بود و جنگ و جان‌نثاری بسیجی بود و عزم پایداری بسیجی و سلحشوری و رادی به وقت مشکلات اقتصادی بسیجی حامی مستضفان است بسیجی قهرمانی بی‌نشان است بسیجی شیر میدان نبرد است بسیجی غمگسار اهل درد است بسیجی فاتح دل‌های خسته‌ست بسیجی با خدایش عهد بسته‌ست بسیجی عاری از هر انحراف است نماد الفت است و ائتلاف است بسیجی (ساقی) بزم وجود است شراب معرفت ‌زای شهود است بسیجی را من این‌سان می‌شناسم اگر مدحش نگویم ناسپاسم اگر دیدی بسیجی، نیست این‌سان بسیجی‌اش مخوان هرگز به‌دوران سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"25 اردی‌بهشت بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد." عرب چیره چون گشت بر خاک ما بـرفـت از میــان لفــظ و ادراک ما ز کـف رفـت کــم کــم زبــــان دری فــرامـــوش شــد گــویش مــادری همه کاتبــان، چون عــرب دم زدنـد تبــر بر بـُـن خویش ، محکــم زدنـد عجـم هم چو بگرفت بر کف قلـــم زبـــان عـــرب شــد زبـــان عجــــم که فـردوسـی آن شـاعــر بی‌قــرین قلـــم را بـــرون کــرد ، از آسـتــین "پی افکند، از نظــم کاخــی بلنـــد که از بــاد و بــاران نیـابد گــزنـــد" ز مَهـــد تمــــدن سخـــن ســاز کرد بـه سِحـــر قـــلم نیــز اعجـــاز کرد ز تـاریــخ و شاهــان ایــران سـرود ز مَهـــد دلیـــران و تـــوران سـرود ز ضحـّــاک گفـت و جنــــایـــات او کــه نـــابـــودی‌اش بــود یــک آرزو اگـرچــه بــه دسـت یلــی راسـتـین فـــریــدون همـــان زاده ی آبـتــین به حکــم عــدالـت که نیکـو نوشت بشد کشــته آن ظـــالـــم ددسرشت نگـون شد چو آن خصـم پـولاد دل کـه مــام وطـــن بـود از او خجـــل دل مــردم از مـــرگ او شـــاد شــد کـه خلقــی ز بنـــد غــــم آزاد شــد بــدیــن‌گــونــه داد آگهـی از وطــن مبــــادا فـتــــد در کــف اهـــرمـــن سپـس گفـت از رســتم و کـی‌قبــاد زبــان شـد شکــوفــا در آن انجمــاد کــه اکـنــون گـــران دُرّ لفــــظ دَری کــه بـاشـد همـان گـویـش مـــادری زبـان مـن و تـوسـت ای همــوطــن! ز گفتــار آن شـاعــر خـوش سخــن به تعظیـم ، باید از او پاس_داشـت که جان را در احیای ایـران گذاشت الا ای سخنـــدان خفتــه به تــوس! که دوشـیزه‌ی طبع تو شد عــروس زدی بــانـگ غـــرّا بـه شعـــر تـــرت نمـودی عیــان بر عــرب گــوهــرت زبــان از تـو جـولان گرفـت ای پـدر کـه تـا پـارسـی را دهـی بــال و پــر از آن طـــرز اشعــــار شــیوای تـــو از انفـــاس همچـون مسـیحای تـــو تـنِ گشــته بـی روحِ ایــران زمیــن بـه جــان آمــد از همتـی راستـیــن به سی سـال نــام عجـــم زنـده شد زبـــان از تــــلاشــت فــزاینــده شد قلــم از تـو عنـــوان دیگــر گـرفــت عقـــاب سخـن بر سمــا پـر گـرفــت نمی‌بـود اگــر شعـــر پــر شـور تـــو نـــوای فــرحبــخـش مــاهــور تـــو زبـــان عجـــم بــود محـض عـــرب دهــان بـود خــالـی ز شهــد رطــب بــه پـــاس تـــــلاش فــــراوان تـــو بــه عِـــرق زبـــــان دُر افشــان تـــو شــده کمـتــریــن رهـــروِ مکـتــبـت بـه مَدحت سخنگــو ز تـاب و تـبـت ا که مــام وطــن، از تـو جــاوید ماند منــوّرتــر از مــاه و خـورشــید ماند تو را چون پـدر خواندمت طفل وار اگــرچــه بـه نــزد تـو ام ، شـرمسـار که امـروزه آلـــوده شـد خــامــه‌هــا ز گفـتـــار بیـگـــانـــه در نـــامــه‌هــا ولیکــن تــویـی مــایــه ی افتخــــار زبــان از تــو بـر مــا بُــوَد یـــادگـــار ببـــالـــم به تـــو تـا نفــس می‌کشـم اگــرچـــه نفــس در قفـس می‌کشـم از الفـــــاظ تـــو بـــر زبـــان ، آمـدم ز شعــــرِ تــرِ تــو ـ بـه جــــان آمـدم تـویـی (ساقی) جــامِ جــان آفــریـن که شد زنــده از نـامت ایــران زمیـن سید محمدرضا شمس (ساقی) 1384 eitaa.com/shamssaghi
آنکــه سر کـــرده بـا گـــرانــی‌ها هسـت ، از روی نــاتـــــوانــی‌ها می‌کنــد سر ز فـــرط نــاچــاری بــا غـــم و معضــل گـــرانــی‌ها بس گـــرانــی تکــــان‌مــان داده می‌کنــم نیـــز ، دل‌_تکـــانــی‌ها روزگاری به عشق دیـن و وطـن دیــده بسـتـیم بــر جـــوانــی‌ها راهــی جبهــه‌ها شدیم از شـوق جنـگ کـردیم و جــان‌فشانــی‌ها یــار مستضعفان شدیم از جــان خصـم مستکبــران و جــانــی‌ها نـاقض ظــلم و جـور ضحـاکـان پیــــرو ِ رســم کــــاویـــانــی‌ها چون بــری بوده‌ایم از شهـــرت عمـر طی شد به بـی‌نشــانــی‌ها بـی‌نشـانـی مقـــام والایــی‌‌ست کـه در آن هسـت جـــاودانــی‌ها ای‌دریغـــا کــه این زمــان رفتـه از جهــان، عِطـــر مهـــربـانـی‌ها بـاغ انسانیت خــزان شده چون گلشـن از صَرصَر خــــزانــی،‌ ها گفتــم ایـن قصــه را بــرای شما تــا بکــــاهـــم ز بــدگمـــانــی‌ها ایـن کمیـن خـاکسار کـــوی شما هـسـت از نســـل آسمـــــانــی‌ها ذره‌‌‌ای هیـچ و پـوچ و سرگردان مـانـده از جمـــع کهکشــانــی‌ها یــادگــــار شکـــوه دوران است زنــده مانده ز سخت‌جــانــی‌ها این وطـن خاک رادمـردان است رسـتم آن فخـــر سیـسـتانــی‌ها داده خـــــون‌هـــا بــه راه آزادی همــت و بــاکـــری ـ زمـــانــی‌ها الغـرض هـم‌سخـن! شــنو از من نکتـــه‌ای را ـ ز نکتــــه‌دانــی‌ها : هرکه خـواهـان عــدل و داد بوَد هست از جمــــع جمکـــرانــی‌ها گرچــه مــولای‌مــان بــوَد آگــاه از دلِ صــاحـب الـــزمــــانــی‌ها نیسـت امــا ز جمـــع مــا راضی تــا کـه غـــرقیــم در نــدانــی‌ها تا به کی؟ هی شعار پشت شعار تا کجــا؟ نیز روضــه‌خـوانــی‌ها بی‌تـرنـم تـرانه‌خوان شده است آنکه خوانده‌ا‌ست لـن تـرانــی‌ها چون بوَد غافل از معیشت خلق هسـت مغـــرور سـرگــــرانــی‌ها گرچـه بـازنـده است نزد عمــوم مـی‌زنـــد دم ز قهـــــرمــانــی‌ها قهـــرمــانی اگرچـه زیبــا هست خوش بـوَد خــوی پهلــوانــی‌ها از ســیاسـت‌گـــــذاری قـــومــی تلـــخ گـــردیــده زنــدگـــانــی‌ها عـــده‌ای دل‌غمیـن ز نــاکـــامـی عـــده‌ای غــــرق کــامـــرانــی‌ها چشم دل بــاز کن ببین به عیـان نــاتـــوانـــان و قـــدکمـــانــی‌ها اشک غـــم ریــزد از نگــاه پــدر رفتــه از خــانـه شــادمــانــی‌ها مـا خـود از نسـل انقــلاب‌ستیم مشت محکم به کــج دهـانــی‌ها مــی‌کنــیم انتقــــاد ســـازنـــده بــا همـــان شــور طـالقـــانــی‌ها چون ‌توان خـواند از نگاهِ غمین این سخــن را بـه بـی‌زبــانــی‌ها : کاش آیـد اجـــل دهـــد پــایــان قصــه‌ی تلـــخ زنـــده‌مـــانــی‌ها (ساقیا) گر بقـــای خـود، طـلبی بگـــذر از خــاکــــدان فــانــی‌ها سخن حـق بگـو که حضرت حق بکنــــد از تــو ، پشــــتــبانــی‌ها سید محمدرضا شمس (ساقی) 1401/2/26 eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(دردی‌کش ناکام) آنکه شب تا به سحـر یــاد تو بوده ست منم آنکه بـی یــاد تو هــرگـــز نغنــوده ست منم آنکه دل، از مـنِ دلداده ربـــوده ست تـویـی وآنکه یک‌لحظه ز تو دل نــربــوده ست منم آنکه از خلقـت دنیــــا کــه بـــوَد خلقـت تــو کرده تکــریــم، خـــدا را و سـتوده ست منم آنکه با عشـق تو در ظلـمت تنهــایی خویش زنـگ، از ایـن دل دیـــوانــه زدوده ست منم آنکه شـد لایـق تمجیــد و مبــاهــات، تـویی وآنکه یک عمر به عشق تو سروده ست منم آنکه از سـوز فراقت همه شـب تـا به سحــر از بن "هر مژه صد چشمه گشوده ‌ست منم" آنکه جــان داد کـه یک‌لحظــه ببـیـند رویت گرچه جز طعــن رقیــبان نشـنوده ست منم آنکه شد (ساقی) جـام می و میخـانه تویی وآنکه دردی‌کـش نـاکــام تو بــوده ست منم سید محمدرضا شمس (ساقی) 1396 eitaa.com/shamssaghi