#نخل_عشق
از یاد، کِی رَوی؟ چو به دل دوست دارمت
دور از منی به ظاهر اگر، در کنارمت
با یک نظر به دیدهی شب زندهدار من
با چشم دل ببین که چهسان دوست دارمت
یادم نمیکنی و نمیجوییام ولی
روزی هزار مرتبه در یاد، آرمت
هرشب به لوح سینهی در خون نشستهام
با خونِ دل به خامهی مژگان نگارمت
از آن دمی که پا به خیالم نهادهای
دیوانهوش به دیدهی دل میگذارمت
ذهن مُشوّشم شده تقویم عاشقی
در خلسهی خیال و جنون میشمارمت
ای آهوی رمیدهی دشت جنون! که خود
صیاد دل شدی و من اکنون شکارمت ـ
هرگز گمان مکن که اگر غافل از منی
آنی؛ به دستِ غفلتِ گردون سپارمت
از این خزان تبزده بیرون بیا ببین
در انتظارِ رویش فصل بهارمت
ای نخل عشق! روی زمین نیست جای تو
آری! بیا به سینهی دلخون بکارمت
تا لحظهای که میرسد از راه، پیکِ مرگ
یک کهکشان، نگاهم و در انتظارمت
سرخوش ز جام دلکش (ساقی) نمیشوم
سرمستیام تویی که هم اکنون خمارمت.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi