میریزد از این غم عرق شرم ز رویم
دیگر چه بگویم که شکستهست سبویم
ِای کاش که بر آتش جان خاک بریزند!
با گریه نشد از غم او دست بشویم
حرفی نزد از ماندن و بستم چمدان را
انگار خبر داشت که دلبسته اویم
بگذر تو هم از قصه عشقی که گذشتهست
مگذار که از آنچه گذشتهست بگویم!
بعد از تو مرا هر نفسی آه کشندهست
مرگ است که آغوش گشودهست به سویم
#علی_مقیمی
@Shapark1🦋🌺🦋
این چه جنگیست که چشمان تو با من دارد
این دلِ خسته چرا این همه دشمن دارد
خود بگو جز منِ دلسوخته مهرپرست
آتش عشق تو را کيست که روشن دارد؟
شمعم و گریهام از جانِ برافروخته است
به خدا آنچه سرم آمده شیون دارد
در غمم جامه ز تن میدرد و میگرید
هرکه احساس به قدرِ سر سوزن دارد
مثل اسپند مرا هر تپشی فریاد است
قصه رنجِ من ای دوست «شنیدن» دارد
#علی_مقیمی
@Shapark1🦋🌺🦋
من به میلِ خود به پایت سر نهادم، جان بخواه!
جان به قربانت! چرا این پا و آن پا میکنی...؟
#علی_مقیمی
•|🌿@Shapark1
تفاوت من و تو هرچه بود ثابت کرد
که فرق عاشق و معشوق در وفاداری ست
#علی_مقیمی
•|🌿@Shapark1