این مدت پیامهای خیلی زیادی از شما عزیزان دریافت کردم.
پیامهایی سراسر مِهر و لطف.
و البته که ممنونِ اباعبدالله هستم که اینطور قلبهای محبانش رو بر من مهربان کرده.
بین حجم زیاد پیامها بعضیهاش واقعا حلاوت دیگهای داشت.
شبیه پیام ایشون که از قضا خیلی هم هوشمندانه دعا کردن👌☺️
اینکه بینالحرمین من رو ببینن در واقع دعا هم در حق منه و هم در حق خودشون، یعنی خودشونم اربعین بینالحرمین باشن انشاالله ☺️
الهی هر کی دلش اربعینیه، جسمش هم اربعینی بشه و همین امسال اربعین خودشو ببینه که توی بینالحرمینه💚
ممنونم از محبت تکتک شما عزیزان با خودم و با نوشتههام.
التماس دعا دارم ازتون.
راستی من تمام پیامهای شما رو برای خودم در یک کانال مخصوصِ خودم گذاشتم و هر وقت احساس خستگی میکنم میرم دوباره میخونمش و انرژی میگیرم.
ممنونم از همهتون.
ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
شراب و ابریشم...
. من آقای مداح نیستم! ولی اگر بودم، تمام این ده شب روضهی عمه میخواندم! اینطور رسم است که روضهخو
.
زینب روز عاشورا یک لحظه هم آرام نگرفت.
از همان سحرگاه، کارش دویدن بود!
بین خیمهها، بین شهدا، بین زنها و بچهها، و بعد هم بین خارها و آتشها، بین شلاقها و تازیانهها...
زینب روز عاشورا تمامش را یکسره دوید!
جز یک لحظه!
همان لحظهای که صدای پسرهاش را از وسط میدان شنید!
یک لحظه ایستاد، هر چه جان داشت در زانوهاش جمع کرد و بعد سمت خیام شتاب گرفت!
با سرعت دوید تا از حسین که در جهت مخالفش میدوید، جلو بیفتد!
حسین سمت میدان شتاب برداشته بود تا خودش را به آقازادهها برساند، زینب سمت خیمهها شتاب گرفته بود تا خودش را از نگاه حسین پنهان کند!
آرام گرفتن زینب همان یک لحظه بود!
همان لحظهای که ایستاد تا به پاهاش توان بدهد و تا جان دارد بدود و نگذارد حسین شرمندهاش شود...
ایستادنِ زینب همان یک لحظه بود،
و گرنه باقیش را همه دوید...
تا خودِ اربعین فقط دوید...
.
.
آه
عمهی آلالهها...
✍ملیحه سادات مهدوی
🌱 @sharaboabrisham
📸 #گزارش_تصویری
🔺 تهیه و توزیع ۵۵ عدد بسته ارزاق
به ارزش ۲۷ میلیون تومان
برای شیعیان نیازمند شهر زاهدان.
🚩 محرم الحرام ۱۴۰۲
مبلغ هفت ملیون تومن از این کمکها توسط شما عزیزان و از طریق این کانال تأمین شد.
اینجا در این 👈 پیام از شما عزیزان درخواست همکاری کردم که با نیت پاک شما و با مهر و لطف و اعتمادتون مبلغ هفت ملیون تومان جمع شد.
تیم شراب و ابریشم چندین ساله که خیریهی کوچکی رو مدیریت میکنه. الحمدلله رب العالمین بواسطهی قلم زدن برای اهلبیت و نوشتن از اهلبیت پروردگار متعال به تیم ما آبرو بخشیده و همیشه محبین اهلبیت بدون اینکه حتی ما رو دیده باشن به ما اعتماد میکنن و اینها نیست مگر بخاطر اعتباری که خادم اهلبیت میگیره.
دو سه خط نوشتهی ناقابل رو وقتی اینطور به گرانی برمیدارن، اگه قرار باشه واقعا در خدمتشون باشیم اونوقت چهها میکنن...
ممنونِ لطفِ اباعبدالله و عزادراهاش:
تیمِ شراب و ابریشم
@sharaboabrisham
شراب و ابریشم...
مطلب شمارهی دو . قبل از هر چیز باید نسبت اسلام با بشریت رو درست فهم کنیم. تا زمانی که جایگاه اسلام
مطلب شمارهی سه
.
در رابطه با وجود نازنین حضرت خدیجهی کبری و حضرت زهرا و اثر عملکرد این دو بزرگوار بر آفرینش و بر کائنات فعلا قصد صحبت ندارم.
و البته قصه کاملا روشن و واضحه.
در ابتدای بعثت پیامبر که ایشون نه تنها یار و مددکاری نداشتن که زیر هجمههای مشرکان هر لحظه بیمِ نابودیِ ایشون و شریعتِ نوپاشون میرفت، اونیکه با ثروتش به فریاد اسلام رسید، با مهر بیکرانش غم از دلِ پیغمبرِ تنهای ما برداشت، با طبع بلندش به پیغمبر دلگرمیهای فراوان بخشید و با بلندنظری و ژرفنگریش مثل یک یاورِ امین لحظهلحظه کنار پیغمبر بود، اونیکه با تمام مکنت و جلالش خاکستر از سر پیغمبر برمیداشت و مرهم روی زخمهاش میذاشت، اونیکه فاصلهی خانه تا جبلالنور رو بارها و بارها پیموده بود و خودش رو به حرا رسونده بود تا لقمهای در دهان پیغمبر بگذاره و به او جانتازهای ببخشه، اونیکه پیغمبر از سفرش به معراج خبر آورد که خداوند روزی سه مرتبه به وجود تو به عرش فخر میفروشه و مباهات میکنه، کسی نبود جز خدیجهی کبری و اگر نبود خدیجه و اون حجم از سختیهایی که به جان خرید بیشک کائنات از هم پاشیده بود و الان روی این کرهی خاکی خبری از حیات نبود....
در رابطه با دخترِ پر مهابت این بانو یعنی فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها هم که جای هیچ تردیدی نیست که در وقایع بعد از شهادت پیامبر اون کسی که به فریاد اسلام رسید و به دادخواهیِ وَلیّ خدا قیام کرد و جان شریفش رو در این مسیر فدا کرد حضرت زهرا بود، البته که پرداختن به ابعاد مختلف قیام حضرت زهرا خودش قد دهها کتاب حرف داره ولی اینجا چون موضوع صحبتم نیست فعلا بهش نمیپردازم.
الان قراره راجع به دو شخصیت دیگه صحبت کنم:
حضرت علی اکبر
و حضرت زینب
دو شخصیتی که کائنات رو از نابودیِ قطعی رهیدند و حیات دوباره به آفرینش دمیدن.
لطفا بحث رو دقیق دنبال کنید.
میتونید سوالهاتون رو از من بپرسید یا اگر اشکال و نظری داشتید بیان کنید.
✍ملیحه سادات مهدوی
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شراب و ابریشم...
من اگر روضهخوان بودم برای روضهی شب هفتم، اولش دو تا کلمه را شرح میدادم. دو تا کلمهی ساده که نه ف
.
سَرِ خُمِ مِی سلامت، شکند اگر سبویی...
من فکر میکنم این شعر، اصلش به یک بانو میرسد...
یک بانو که همسرش از شدت استیصال یک قدم جلو میرفت و دو قدم عقب برمیگشت...
یک بانو که مردَش درست نمیدانست الان باید چه کند؟!
به هزار امید بچه را داده بودند دستش،
بیتاب ببَرد و آرام شده برگردانَد،
زنده برده بود و با گلوی پاره پاره برگردانده بود...
خب هر مردی باشد، مستأصل میشود، چه رسد به اینکه آن مرد، خودش، آخرِ همهی مردهای عالم باشد...
اینطور وقتها دیگر از دست مردها کاری ساخته نیست!
حتما باید یک زن، مردانگی به خرج دهد و به دادِ آن مردِ بی چاره برسد...
درست شبیهِ آن بانو که هر چه مادر و هر چه زنِ عاشق بود را روسفید کرد...
به دادِ مردِ مستأصلش رسید...
بی آنکه سراغ بچه را بگیرد
بی آنکه پدر بچه را بیشتر از اینها خجالت بدهد...
فقط یک کلام پرسید: پدرش سالم است؟!
احتمالا این بیت شعر باید همانجا، در همان گیر و دارِ شرم و استیصالِ ابیعبدالله به زبانِ رباب آمده باشد:
سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی...
.
✍ملیحه سادات مهدوی
پینوشت:
توی روضههای اباعبدالله، اینجای ماجرا خیلی قلب آدم رو آتیش میزنه...
همینجاش که ارباب واقعا نمیدونستن الان باید چی کار کنن؟!....
پینوشت:
ممنونیم از شما بانو،
ممنونیم که به داد ارباب ما رسیدید و نگذاشتید جای تیر و نیزه، خجالت و شرم کارش را تمام کند...
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شراب و ابریشم...
ادامهی مطلب شمارهی چهار ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham
هنوز بحث ادامه داره.
در مطالب بعدی توضیح میدم که ادامهی ماجرا به چه صورت رقم میخوره و از اینجا به بعدِ قصه جانِ امام چطور و چرا حفظ میشه.
لطفا بحث رو دقیق دنبال کنید🙏
@sharaboabrisham