eitaa logo
شراب و ابریشم...
2.7هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
485 ویدیو
7 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. امضا: ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم نویسنده‌ی کتاب #من_اگر_روضه‌خوان_بودم مدرس دانشگاه مربی نوجوان
مشاهده در ایتا
دانلود
این عکسها رو یکی از اعضای کانال درست کرده و فرستاده... نذرِ شهیدان... متنی هم که در ادامه می‌ذارم دستنوشته‌ی یکی از عزیزانه که فرستاده، نذر شهیدجمهور! هر کی هر چی بلده آورده تا یه جوری جبران کنه.... آه قبول باشه... دستنوشته‌‌ی #ارسالی: عاشقانه‌ها همیشه پنهانی نیست گاهی باید همه بدانند روزها و تاریخ ها نشانه اند نشانه ی مقبول شدن عاشقانه هایتان را جار بزنید اگر اخلاص داشته باشد معشوق کتمانتان نمیکند. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای شما در حق خودتان اجابت شد و سومین امام جمعه‌ی سیدِ شهید هم به آن دو شهیدِ دیگر ملحق شد... . https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
. هیچ وقت فکرشم نمی‌کردم یه روز جلوی مصلا بایستم و خوش‌آمد بگم به عزادارای شهید جمهور! .
خداحافظ رئیس‌جمهوری که هیچ وقت رئیس‌جمهور نبودی! از همان ساعتِ اول خادمِ جمهور بودی و حالا هم که شدی شهیدِ جمهور... . https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاری از تیم هنری شراب و ابریشم تقدیم به شهیدانِ تازه‌ی وطن💔 نویسنده‌ی متن و اجرا: ملیحه سادات مهدوی تدوین: سیده فائزه موسوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
. سردار که شهید شد، من یک مطلبی نوشته بودم در رثای داغِ هم‌نسلی‌های خودم! ما انقلاب‌ندیده‌ها، ما جنگ نچشیده‌ها، ما به حیاتِ خمینی‌نرسیده‌ها... حسابِ ما از حسابِ همه‌ی داغدیده‌ها جدا بود! پدر و مادرهای ما بارِ اولشان نبود که از این داغها می‌دیدند، آنها داغِ رجایی‌ها و بهشتی‌ها و باهنرها بسیار دیده بودند و بالاتر از همه حتی داغِ امام را هم به سینه داشتند. ولی برای ما جوانک‌ها، داغ دیدن مسبوق به سابقه نبود و داغِ سردار برایمان خیلی تازگی داشت. خیلی ناگهانی و غیرمنتظره داغ دیدیم، ما یکدفعه با از دست دادنِ یکی مثلِ سردار مواجه شدیم و برای همین داغمان شاید خیلی سنگین‌تر از داغِ پدر و مادرهایی بود که در فراز و نشیب انقلاب از این داغها زیاد دیده بودند و از این تابوت‌ها زیاد سر دوش برده بودند! من آن زمان نوشته بودم داغِ سردار برای ما نسلِ هیچ چیز از انقلاب‌ندیده، خیلی سخت‌تر و سنگین‌تر بود، خیلی یکدفعه‌ای و خیلی تازه و بی‌شبیه... هم‌نسلی‌ها دورِ این حرفم حلقه زدند، آغوش در آغوش با هم گریه کردیم و به هم تسکین دادیم و هِی گفتیم هیچ کس شبیه ما داغ ندید، ما از بزرگترهایمان داغدارتریم! حالا ما باز داغدیده‌ایم، شبیهِ پدر و مادرهایمان داغِ رئیس‌جمهور دیده‌ایم، داغِ مظلوم دیده‌ایم! داغِ سید، هم شبیهِ داغِ رجاییست و هم شبیهِ داغِ بهشتی! رجایی رئیس‌جمهورِ خاکی و مردمی بود و شهید شد، بهشتی مظلومِ امت بود و در آماجِ اتهامات شهید شد. و حالا رئیسی انگار که هر دوی اینهاست و شهید شده. داغ دیدن برای ما هم دیگر تازگی ندارد، اما من باز هم می‌گویم داغِ ما از داغِ پدرهایمان سنگین‌تر است! ما داریم در شرایطی داغ می‌بینیم که فضای مسمومِ مجازی با آدمهای لعنتی‌اش دائم برای داغهای ما هلهله می‌کشد، ما و اشکهایمان را به سخره می‌گیرد، دروغ می‌پراکند، اتهام می‌زند و نمک روی زخممان می‌پاشد، کجا پدرهای ما این شکلی داغ دیدند؟ بگویید پدر و مادرها زیر شانه‌های ما را بگیرند، بلندمان کنند و کمکمان بدهند با این داغِ جگرسوزِ آدمهای هلهله‌کنِ مجازی کنار بیاییم. یکی از پدرهای دهه‌ی شصت‌دیده بیاید و تسکینمان بدهد ما داریم از طعنِ بنی‌صدرهای زمان بدجور زخم می‌خوریم! یکی از آنهایی که بهشتی را بهتر می‌شناسد و یادش مانده که شهیدِ مظلومِ انقلاب را چطور به بادِ اتهام بستند بیاید و ما را آرام کند، یکی از آنها که زیرِ تابوت رجایی را گرفته بود بیاید و ما را از زمین بلند کند. ما جوانک‌ها را دریابید، ما شبیه شما صبور و حادثه‌دیده نیستیم. اما وسطِ بی‌سابقه‌ترین حادثه‌ها آمده‌ایم و بارِ انقلاب را به دوش می‌کشیم... کاش رهبر برایمان چند جمله حرف بزند و آتشِ جان‌هایمان را خاموش کند. ما همه‌ی دلخوشی‌مان همین یک‌دانه سید علی‌ست... خدا برایمان نگهش دارد... ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. من از یک جای زندگی به بعد، یکدفعه احساس کردم بدجوری با روضه‌ی حضرت علی اکبر به هم می‌ریزم، و بدجوری حالِ پدرهای پسر از دست داده را می‌فهمم! درست از وقتی پدربزرگم با ناله‌هایش در فراق عموی جوانم چنگ می‌زد به جان و دلم و من دیوانه می‌شدم از صدای گریه‌هایش... بعد از آن من هر وقت و هر جا روضه خواندم و روضه نوشتم و اشک ریختم برای علی‌اکبر، ثواب و اجرش را حواله کردم برای پدرهای بی‌پسر... و امروز دلم خواست ثواب روضه‌ی شب هشتم محرمم را تقدیم کنم به پدرِ آیت‌اله آل‌هاشم.... روضه👈 اینجاست
. ولی دلمون خیلی تنگ شده براتون آقای رئیس‌جمهور... .
هِی به ما نگید چرا به رئیسی گفتید آغوشِ امام رضا جان حلالت و از این حرفا... امام رضا جان همه‌ی بند و بساط ولادتش رو گذاشته کنار، برای پذیرایی از تشییع کننده‌های آقای رئیسی اونوقت به ما خرده می‌گیرید که چرا گفتیم خادم‌الرضا و دست گذاشتیم روی نشانه‌ها؟ نشونه از این بالاتر که همه‌ی موکب‌ها و ایستگاه‌های صلواتیِ ولادت موند واسه روز تشییعِ رئیسی؟ این اگه تدارکِ امام رضا جان برای به آغوش کشیدنِ خادمش نیست، پس چیه؟ بله آقای رئیسی آغوشِ گرمِ امام رضا جان حلالت مَرد! ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
. من از همه‌ی عزیزانی که از دیروز تا الان با ارسال پیام‌هاشون نشون دادن که با هم هم‌دردیم و در غم از دست دادن خادم جمهور شریک غمیم، ممنونم. از همه‌ی اونهایی هم که با ما همدرد نبودند و بی سر و صدا کانال رو ترک کردند ممنونم. اما نمی‌دونم چی بگم به اونهایی که وسط اشک و آهِ ما طعنه می‌زنند و هیچ نمی‌فهمند که اگه با یه داغدیده همدرد نیستن لااقل بهش کنایه نزنند... .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من خیال می‌کنم در پیدا شدنِ این انگشترها سِرّی هست! انگار بعد از آن انگشتری که توی گودال گم شد و زینب هر چه که گشت پیدایش نکرد و آخرش هم دلواپس و چشم به راه از گودال بیرون رفت، انگشترهای تمامِ شهیدهای عالَم شرمنده‌ی زینب شدند و پیشِ خودشان عهد بستند بعد از هر شهیدی اولین چیزی باشند که پیدا می‌شوند! انگار انگشترها می‌خواهند هر طور که هست از خجالت زینب دربیایند، هر جور شده کمی از بارِ دلواپسی‌اش بردارند! بعد از آن انگشتری که بین گرد و غبارِ بلند شده‌ وسطِ گودی قتلگاه به غارت رفت، و دلِ زینب برای همیشه پیشش ماند، انگشترها با خودشان قرار کردند حتی اگر شهیدشان سوخت و پیکری نداشت، آنها بمانند و وسط قتلگاه پیدا شوند، اینجوری شاید دنیا کمی از خجالت زینب درآمد... ✍ملیحه سادات مهدوی فیلم: انگشتر شهید جمهور. حتما یادتونه انگشتر سردار هم پیدا شد. هر دو پیکرهاشون سوخت ولی انگشترهاشون موند! تقدیم به روح بلند سردار عزیزمون و شهیدجمهور نازنینمون https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a ❌ با احترام به جهت رعایت حق مولف نشر مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست🙏🌱
دو تا چیز اختصاصی برای بِرَندِ مهدوی‌ست! یکی لفظِ جان و دیگری قلب سبز 💚 این فقط منم که توی نوشته‌هایم آدمها، رخدادها، کتابها، فیلم‌ها و حتی جاهایی را که دوست دارم پشت‌بند اسمشان "جان" می‌آورم! از امام خمینی جان گرفته تا امام رضا جان، از غدیر جان گرفته تا خلیج فارس جان، از مامان جان گرفته تا قیدار جان که کتاب محبوبم است... همه‌ی عزیزهای دلم کنار اسمشان یک جان دارند و خب این اختصاصیِ من است، توی نوشته‌ی دیگران ندیده‌ام، شاید باشد ولی من ندیده‌ام... قلبِ سبز هم که قلبِ اختصاصیِ من است، برای همه‌ی این جان‌های عزیزم، برای چسباندن جلوی نام امیرالمؤمنین برای نشاندن بغلِ الحمدلله رب العالمین برای ابراز عشق و علاقه‌ی خودم نسبت به ایران و هر که و هر چه که دوست‌تر دارم... قلب سبز را الکی خرج کسی نمی‌کنم... یک وقت اگر قلب سبز برایتان فرستادم یا دستم اشتباهی خورده یا اینکه راستی راستی خیلی عزیزِ دلید که لایق دریافت نشانِ اختصاصیِ عشقِ مهدوی شده‌اید😅 خلاصه که جان و قلب سبز هر جا دیدید اقتباس از نوشته‌های من است، حواستان باشد کسی نوشته‌های من را بی نام خودم نشر نداده باشد که هیچ جوره رضا نیستم! و خدا شاهد است که دوست ندارم هی چپ و راست این تذکر را بدهم که شما را به هر دین و آئینی که دارید قسم، نوشته‌های نویسنده‌ها را برندارید و اسمشان را پاک کنید و همه جا پخش و پلا کنید ولی خب چه می‌شود کرد مجبورمان می‌کنند، خاصه این گردانندگانِ اَبَرکانال‌های ایتا🤦‍♀ به خدای مسیحیان و یهودیان و مسلمانان قسم که این کار اسمش دزدی است! حالا به هر آئینی که هستید اگر دزدی خلاف آئین شماست، با سرمایه‌ی ما نویسنده‌ها این کار را نکنید، ما واقعا داریم زحمت می‌کشیم. زحمت اگر ندارد، خودتان یک خط شبیه ما بنویسید! بسم الله، این گوی و این هم میدان.... . ما می‌نویسیم و پولش را دیگران به جیب می‌زنند... هیع... . . ماچ به کله‌ی هر کس که رعایت حق مؤلف سرش می‌شود... https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شراب و ابریشم...
دو تا چیز اختصاصی برای بِرَندِ مهدوی‌ست! یکی لفظِ جان و دیگری قلب سبز 💚 این فقط منم که توی نوشته‌ها
با پونه درددل می‌کردم، سرریزش شد این نوشته‌... دیدم حالا که گلایه کردم از سارقانِ کلمه و فکر و خلاقیت، خوبه که تشکر هم بکنم از همه‌ی شما مخاطبهای عزیزم که قدر نوشته‌ها رو می‌دونید، منت می‌ذارید، می‌خونید و با حفظ نام نشر می‌دید، حتی اگه قراره توی یه گروه خانوادگی یا دوستانه بذارید.... متشکرم رفقا .‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نویسنده متن و اجرا: ملیحه سادات مهدوی با تشکر از سیده فائزه موسویِ عزیزم❤️ بنظرتون چطوره بعضی نوشته‌هام رو با صدای خودم بشنوید؟ لطفا نظرتون رو اینجا بهمون بگید.
. با خودم قرار کرده بودم یک روضه برای اباعبدالله بنویسم و برای هدیه‌ی ولادت، پیش‌کش کنم خدمت امام رضا جانم... آخر امام رضا جان خودش از بانیانِ اصلیِ روضه‌هاست. این امام رضا بود که دامن دِعبل را با سکه‌های طلاکوب پر کرد، تنها برای اینکه یک قصیده در رثای حسین خوانده بود و اینجوری خواست شاعرها و سخنورها و نویسنده‌ها را ترغیب کند به خواندن و گفتن و نوشتن از حسین... و این امام رضا بود که با حدیثِ " إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ‏ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ" به اشکها جهت داد و روضه‌ها را جان بخشید. چند روز پیش از ولادت، توی حرم بودم که سودای نوشتن به سرم افتاد. وضو گرفتم و نشستم مقابل ضریح، اول آمدم شعرِ دِعبل را بخوانم ببینم این آقا اصلا چی سروده که امام رضا جان اینطوری تحویلش گرفته، ولی آن جلو جلوها گوشی آنتن نمی‌داد و نمی‌شد شعر دعبل را از گوگل دربیاورم، آمدم بیرون، سمتِ گوهرشاد، آنجا نشستم و شعر دعبل را خواندم، توی خیالات خودم بودم که حالا دست روی کدام مطلب بگذارم و نوشته‌ام را چطوری و چه شکلی خَلق کنم که تلفن زنگ خورد و آدمِ آن طرفِ تلفن دو ساعتی حرف زد و درددل کرد و از گرفتاریش گفت و زمان رفت و باز هم روزی‌ام نشد که بنویسم! بعد از آن روز هم هر بار آمدم سراغ نوشتن باز یک چیزی شد و قسمت نشد که روضه‌خوان شوم، آخرش هم که بالگرد سوخت و بساطِ سور و ساط ما را جمع کرد و اصلا نشد برای ولادت چیزی بنویسم.... الان اما می‌خواهم بنویسم، برای اباعبدالله، تقدیم به امام رضا جانم و به نیابت از شهیدجمهور و همراهانِ شهیدش... روضه‌ای که قرار بود بنویسم از اول هم سهمِ آقای رئیسی بود و گرنه سابقه نداشته من برای نوشتن اینهمه معطل شوم و هِی رزقِ نوشتنم عقب بیفتد! چند خط روضه می‌نویسم باذن الله و باذن حضرت زهرا، تقدیم به پیشگاه ضامن الغزال به نیابت از غزالِ تیزپای دشتِ خدمت، آقای سید ابراهیمِ مظلوم و مظلوم و مظلوم... . ادامه در مطلب بعدی... . https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
ادامه از مطلب قبل چون قرار کردم ثوابِ روضه را بدهم به روح کسی که بدجوری داغش را روی دلمان گذاشت، پس باید روضه را از آنجاهایی بنویسم که بدجوری داغش روی دل اباعبدالله نشست! مثلا روضه‌ی جوانش که آنطور رفت و آنجور قلب پدر را سوزاند، جوری که مقتل‌ها نوشته‌اند حتی لشکر یزید از ضجه‌های اباعبدالله به گریه افتاد... یا مثلا روضه‌ی برادرش عباس که وقتی ابی‌عبدالله خودش را رساند کنار علقمه، روی زانو افتاد و با صدای بلند، جلوی چشم همه شروع کرد به گریه کردن... یا مثلا روضه‌ی اصغر که بابا را بیچاره کرد و برای بابا راهِ پس و پیش نگذاشت و اباعبدالله با طفلِ پاره‌حنجرِ روی دستش هی یک قدم رفت سمت خیمه و دو قدم برگشت عقب... یا حتی روضه‌ی قاسم که عمو بالای سرش قسم جلاله خورد که اینجور دست و پا زدنِ قاسم دارد او را هم می‌کُشد... اصلا قصه‌ی کربلا یکجوری‌‌ست که دست روی هر جایش که بگذاری جگرت می‌سوزد و داغ روی داغ می‌گذارد. ولی من قرار کردم دست روی روضه‌ای بگذارم که توی دلش یک چیزی داشته باشد که مناسبِ مجلسِ شهیدجمهورمان باشد! خب فکر کردم و دیدم دل‌های ما بیشتر از همه برای خاطر غریبی و مظلومیتش خون است، برای اینکه درست نشناختیمش، برای اینکه آماج اتهام‌ها و تمسخرها بود، برای اینکه مظلومِ بی‌گناه بود... این ماجرا یک روضه‌ی اختصاصی دارد، یک داغی که روی قلب اباعبدالله گذاشتند و آتشش تا عمق جانش را سوزاند... ابی‌عبدالله آمد وسط میدان، اسم و رسم خودش را گفت، یک دور از اول شناسنامه‌اش را رو کرد، بعدش پرسید مگر مرا نمی‌شناسید؟ مگر فلان صحبت جَدّم را درباره‌ی من نشنیدید؟ مگر نمی‌دانید مادر من چه کسی بود؟ مگر مرا روی شانه‌های پیغمبر ندیده بودید؟ اینها و دهها مگرِ دیگر را پشت هم پرسید و لشگر همه را با آری پاسخ داد... بعد از همه‌ی این سوالها و آری گرفتنها با هزار اندوه پرسید پس چرا سَرِ کُشتنم دارید؟ و جوابی که لشگر داد همان چیزی بود که با شنیدنش تا عمق جان اباعبدالله سوخت، خاکستر شد، فروریخت و داغ گذاشت روی جان و دلش! ابی‌عبدالله پرسید با اینهمه، پس چرا؟ لشکر یک مرتبه نعره برآورد: برای خاطرِ علی! آنها علی را نشناخته بودند، تصویری که از علی داشتند بازتاب رسانه‌های بنی‌امیه بود و کینه‌های عهدِ جاهلی، تبلیغات دشمن، علی را جای جلاد جا زده بود و آنها را کشانده بود وسط میدان، تا حالا نعره بزنند تو را می‌کُشیم برای آنکه پدرت علی‌ست... مثل یک تخته سنگ که پرت شده باشد سمت یک آینه‌ی نازکِ صاف، نعره‌ی لشکر پرت شد وسطِ سینه‌ی ابی‌عبدالله... هیچ کس نمی‌داند این حرف با قلب حسین چه کرد؟ وسطِ هلهله و هیاهوی لشکر، بین چکاچکِ شمشیرها، کسی صدای شکستنِ قلب حسین را نشنید! مقتل‌نویس‌ها از عددِ جای شمشیرها و نیزه‌ها روی بدن اباعبدالله نوشته‌اند اما هیچ کسی از جراحتی که این حرف روی سینه‌اش گذاشت چیزی نگفته... اینجا حسین برای غربت و مظلومیت پدرش سوخته، شکسته، فروریخته و داغی دیده که شبیه هیچ کدام از داغهای روی دلش نبوده! مظلوم واقع شدن و به ناحق متهم شدن، از همه‌ی داغها سنگین‌تر است... حسین اینجا دلش برای پدر بدجوری سوخته و لابد اشک حلقه زده میان دو دیده‌اش، و شبیه پیغمبر چند بار زیر لب گفته: فدایت شوم ای غریب، ای مظلوم، ای علی... کاش بین روضه‌های مرسوم، بین صحبت از جراحتهای تن، روضه‌ی زخمِ دل هم باب بود! کاش یک صاحب نفسی روضه‌ی پاره پاره شدنِ دل را هم کنار روضه‌های پاره شدنِ تن می‌خواند و به ما می‌گفت که قلبِ ابی‌عبدالله چطور شرحه‌شرحه شد در برابرِ این اتهام... کاش یک نفر اول ما را برای این احوالِ حسین می‌گِریاند و بعد از غربتِ علی می‌خواند... کاش یکی می‌گفت در آن ساعت که نعره از پی نعره بلند شد و نامِ علی با هزار کینه و عقده از دهان نحس لشکر بیرون آمد چه بر ابی‌عبدالله گذشت... متهم شدن به چیزی که نیستی، در جان شعله می‌زند و دل را به آتش می‌کشد... به خدا قسم که جراحتِ کلمات از جراحت خنجرها عمیق‌تر است... اینها حسین را بیشتر از آنکه به ضرب شمشیر و نیزه بکشند با خنجرِ کلمات و اتهام‌ها کشتند... اینجای ماجرا روضه‌ی اختصاصیِ بهشتی‌ها و رئیسی‌هاست، غریب‌های مظلومِ به ناحق متهم... اینها را خودِ اباعبدالله می‌‌فهمد و دیگر هیچ کس... آه حسین... ✍ملیحه سادات مهدوی این روضه پیش‌کش است به محضر امام رضا جانم و اجر و ثوابی برایش اگر هست تقدیم به روح شهیدجمهور عزیزمان و همراهان گرامی‌اش که با اینطور پرکشیدن بدجوری داغشان را روی دلمان گذاشتند... https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a ❌ با احترام به جهت رعایت حق مولف نشر مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست🙏🌱 روی آبی‌ها بزنید تا روضه‌ها را ببینید... .
اگه قرار بود آیه ۹۶ سوره مریم رو با یه عکس تفسیر کنم اگه قرار بود تمام معنا و مفهوم این آیه رو به نمایش بذارم اگه قرار بود یه عکس بگیرم دستم و به آدما بگم به این عکس نگاه کنید، این یه آیه از قرآنه اون عکس حتما همین تصویر از تشییعِ شهیدجمهور بود این جمعیت، این عظمت، این هیبت چیزی نیست جز تفسیرِ روشنِ مِهری که خدا برای خوبانِ عالَم در دلها میندازه: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا/مریم۹۶ درباره‌ی این آیه، اینجا توضیح کوتاهی دادم. ✍ملیحه سادات مهدوی شراب و ابریشم https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
. پس چرا هر چی میگذره غصه‌دارتر میشیم؟ مگه قرار نبود داغ فروکش کنه؟ .
. اینهمه کلیپ و فیلم و متن پخش کردن کف مجازی از خدمات دولت! همین‌هایی که الان دارن کلیپ پخش و پلا می‌کنن، کجا بودند اون موقع که آقا تذکر می‌دادن خدمات دولت رو به گوش مردم برسونید؟ یا می‌گفتن رسانه‌ی دولت ضعیفه... الان بعد از شهادتش دارن پخشش می‌کنن تا هی داغ روی داغ ما بذارن؟ خب همینها رو قبلا منتشر می‌کردید چی می‌شد؟ امان از ما آدم‌های همیشه دیر! .
. حالت رو خریدارم... اینجوری تو آغوشِ پدر غرق شدن، حلالت پسر... .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. هیچ کی شبیهِ خودت، داغ ندید! تو از همه‌ی دنیا عزادارتری. ولی با اینهمه، باز هم ایران مگه جز آغوش تو کجا رو داره که بهش پناه ببره؟ خدا برامون نگهت داره💚 ✍ملیحه سادات مهدوی . روضه رو خوندین؟ اینجاست. این روضه تقدیم به روح شهداست، لطفا همه جا پخشش کنید. افراد بیشتری بخونن و ثواب بیشتری به روح شهدا برسه ان‌شاالله. از غصه بی خوابی زده به سر همه‌مون... چند شبه ایران بی‌خوابه شب اول از نگرانی و دلواپسی حالا هم که از غصه و ناراحتی... https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شراب و ابریشم...
ساعت دو و دو دقیقه‌ی دوی دوی دو😍 خدایا به این رُندترین زمان از مبارک‌ترین روزها و ساعتهات، چرتکه بن
. ساعت سه و سی و سه دقیقه‌ی سه‌ی سه‌ی سه سی و سه ماه گذشته از شروع به کار دولت رئیسی... و ما دیگه رئیسی نداریم💔 .
شراب و ابریشم...
. یه ماه رمضون گذشت هیچی اگه از خوب بودن یاد نگرفتیم لااقل یه چیز از حاج آقا انصاریان یاد گرفتیم، او
. من اینجا گفته بودم، یه حرف از حاج آقا انصاریان یاد گرفتم، اونم شریکِ کارِ خیر کردنِ اونهایی که با ما نیستن... الانم دوباره می‌گم خدایا اونایی که فریبِ ساز و دهل مجازی رو خوردن و گوششون پره از اراجیف یک مشت وطن‌فروش، اونا نه تنها که تشییع نمیان که حتی ممکنه الان خوشحالم باشن، خدایا اونا رو هم تو ثواب قدمهای ما پشت تابوت، شریک کن! خدایا اونهایی که دلشون با ماست اما شرایط نمی‌ذاره که بیان فرزند کوچیک دارن شوهرشون اجازه نمی‌ده راهشون دوره مریضن پول ندارن بلند شن بیان خدایا من به نیابت از همه‌اشون تو تشییع شرکت می‌کنم و شفاعتِ شهدا رو براشون طلب می‌کنم خدایا اونا روی این نیابتِ من حساب باز کردن، ستاری کن و بپذیر... . اگه به امروز نرسیدید نیت‌هاتون و قدمهاتون رو بسپرید من، قول می‌دم همه رو به صحن حرم و به عقبِ تابوت‌ها برسونم ان‌شاالله... حرفِ دلتون رو اینجا بنویسید. ان‌شاالله می‌برم تا خودِ مشهد... .
شراب و ابریشم...
. من اینجا گفته بودم، یه حرف از حاج آقا انصاریان یاد گرفتم، اونم شریکِ کارِ خیر کردنِ اونهایی که با
. توی جاده‌ام دارم میرم مشهد و همزمان پیام‌های شما رو می‌خونم شاید باورتون نشه ولی اکثر پیامها حلالیت‌طلبی از شهیدجمهوره... چقدر خجالت‌زده‌ایم همه... . ان‌شاالله امروز هم تشییع باشکوه و آبرومند و بدون حادثه برگزار بشه. .
ما خیلی به هم ریختیم. جوری آشفته و پریشان شدیم که هر کس از دور ما را دید مصیبت‌زدگی را از سر و روی‌مان فهمید. شما ولی اصلا شبیه مصیبت‌زده‌ها نبودی. با اینکه از همه‌ی ما داغدارتری! ما اگر رئیس‌جمهور از دست داده‌ایم، شما رفیق و یار از کف داده‌ای و داغ رفیق همان داغی‌ست که حتی یکی مثل امیرالمؤمنین هم از سنگینی‌اش آه می‌کشد و فریادِ "کجایی رفیق" برمی‌آوَرَد! شما نه تنها محکم و باصلابت نماز را اقامه کردی و اجازه ندادی که حتی قدرِ یک بغض، دنیا در پیکرِ ایران ضعف ببیند که بعدش هم رفتی نشستی توی دفتر کارت و با یک به یکِ مهمانانِ خارجی دیدار کردی. وسط گریه‌ها و بی‌تابی‌های ما، مثل یک آغوشِ گرم و امن، خانواده‌ی شهدا را در برگرفتی و تسکینشان دادی، و با آن آرامشِ محضی که در قامتت موج می‌خورد و معلوم می‌کرد که ایران با این حادثه‌ها تکان نمی‌خورَد، اُمتت را هم آرام کردی‌. خدا چه قدرتی در جان و قلبت نشانده پیرمرد، که به هزار جوان می‌ارزی؟ خدا تو را شبیهِ حبیب ابن مظاهر برای لشکر امام زمانت نگه دارد. ماشاالله لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a این متن رو همینجا توی جاده نوشتم، توی مسیر مشهد، برای رسیدن به تشییع شهدا... و تمام بیابون‌های این مسیر، آسمونِ صاف و روشنش و کوه‌هایی که از دوردست دیده میشن و حتی ذرات معلق در هوا رو شاهد می‌گیرم که با تمام وجودم عاشق رهبرم هستم و بخاطر این عشق اول از خدا و بعد از پدر و مادرم مچکرمممممم. .