eitaa logo
شرح سیب
99 دنبال‌کننده
2 عکس
9 ویدیو
0 فایل
شادی و غم ،بیم و امید، شرم و ترس ، عشق و نفرت ، حیرانی و شیدایی... شرح سیب فضایی است برای شرح این همه سیب آورده
مشاهده در ایتا
دانلود
کیست تا چاره کند غربت این قافله را زخم جانسوز به جا مانده ی از سلسله را غیر این روسری پاره که بر سر دارم نیست چیزی که ببندم دهن آبله را دست و پا گیرم و تقصیر خودم نیست ببین به سر آورده ام از همسفران حوصله را رمقی نیست به جسمم که بیایم پیشت تو بیا سوی من این چند قدم فاصله را آنقدر دشمن تو مشت زده بر دهنم که نمانده دهنی تا به تو گویم گله را خولی و شمر و سنان چشم چرانند ولی کاش می شد که نبینیم دگر حرمله را وای از شام که هر ثانیه اش عمری شد بس که از حد گذراندند کف و هلهله را کوچه ها تنگ و پر از ننگ و به دست همه سنگ کاش بودی که بگیری جلوی غلغله را عمه در مانده شد و گریه امانش را برد نتوانست که پایان بدهد غائله را
۲۳ آبان ۱۴۰۱
تا تر کند یک لحظه خشکی دهانش را پیوسته می گرداند دور لب زبانش را در بین آغوش پدر آرام شد هر چند هرم عطش می سوخت جسم نیمه جانش را خورشید سوزان بود و باد داغ تفتیده حتی نمی‌فهمید شان میهمانش را ناگاه بین خیمه قلب مادری  لرزید وقتی کسی برداشت در آن سو کمانش را تیری دویید و خنده های کوچکش را برد تیری که پایان داد رنج بی امانش را سنگی رسید و ماهی کوچک به خون غلطید دریا به خون آمیخت صحن آسمانش را یک لحظه بعد از آسمانها قاصدک می ریخت هر قاصدک می برد درد بی کرانش را می خواست اندوه پدر را کم کند قدری لبخند زد ته مانده ی تاب و توانش را زیر عبا می رفت پشت خیمه اما کاش دشمن نمی فهمید در آنجا نشانش را جان جهان بادا فدایش که میان تشت همراه بابا خورد سهم خیزرانش را @sharh_sib https://eitaa.com/sharh_sib
۲۳ آبان ۱۴۰۱
دو چشم مست تو وقتی به ما نگاه انداخت بساط گریه ی ما را دوباره راه انداخت گریز روضه به عباس خورد و مرثیه خوان شرار شعله ی غم را به کوه کاه انداخت رسید روضه به آنجا که آب شد نایاب شکست بغض و نفس را به چنگ آه انداخت عطش که شرم نمی‌کرد تیر خواهش را به سوی حنجر اطفال بی پناه انداخت به ما سپرد عطش را خودش به علقمه رفت گرفت مشک و علم را به دوش ماه انداخت به سمت علقمه آمد علی تبار یلی که مرگ را چه سراسیمه در سپاه انداخت به هر طرف که روان شد گریختند از او هراس را به دل خلق رو سیاه انداخت چنان شبیه علی تیغ زد که دشمن را میان ساقی و سقا به اشتباه انداخت نخورد آب که او را زلال آب فرات به یاد اصغر معصوم بی گناه انداخت دریغ و درد که تیری رسید و یوسف را ز اوج ماه گرفت و به قعر چاه انداخت امان از آن دم تلخی که گفت اخا ادرک نگاه ملتمسش را به خیمه گاه انداخت @sharh_sib
۲۳ آبان ۱۴۰۱
دلی که سوخته جز آه راه چاره ندارد که داغ سوختگان غمت شماره ندارد بیا به دیدن ما خستگان کنج خرابه ببین که شام غریبان ما ستاره ندارد بگو به مردم این شهر شوم خیره نمانند بگو که اشک یتیم حرم نظاره ندارد رقیه آمده و گریه می کند بغل من بمیرمش که دگر گوش وگوشواره ندارد گلایه می کند از این که چادرش شده غارت به روی سر به جز این روسری پاره ندارد رباب را چه کنم زیر آفتاب نشسته تمام غصه اش این است شیر خواره ندارد بغل گرفته خیالِ علی اصغر خود را دلش خوش است ولی حیف گاهواره ندارد @sharh_sib
۲۳ آبان ۱۴۰۱
نشد  پیاده بیاییم و بی قرار تو باشیم نشد که این شب جمعه حرم کنار تو باشیم نشد که دل بزداییم از تعلق دنیا نشد که در سفر اربعین دچار تو باشیم نشد پیاده بیاییم و از رقیه بخوانیم به پای آبله هم درد یادگار تو باشیم شبیه رود بیایم سوی پهنه ی دریا یکی ز خیل محبین بی‌شمار تو باشیم عمود تا به عمود از غم تو روضه بخوانیم تمام راه عزادار و اشکبار تو باشیم نشد که روضه بگیریم کنج صحن ابالفضل نشد که پیش علمدار داغدار تو باشیم قبول ،اینکه دل ما نبود لایقت اما قبول کن که در این شهر سوگوار تو باشیم @sharh_sib
۲۳ آبان ۱۴۰۱
ببر پیغام ما را ای صبا سمت عراقی ها بگو آماده ایم اینجا پذیرای شما باشیم @sharh_sib
۲۳ آبان ۱۴۰۱
میان چشم هایش عشق پاکی جاودانی داشت کسی که مثل پیغمبر وجودی آسمانی داشت به سوی کوچه ها می برد لبخند و کرامت را به روی دستهای خویش نور و مهربانی داشت فقیران و یتیمان و اسیران می شناسندش شبیه مادرش زهرا همیشه میهمانی داشت به هر کس هرچه را می خواست می بخشید بی منت اگر حتی به قدر خوردن خود لقمه نانی داشت مدینه خوب می دانست مرد کوچه گردش کیست کسی که بخششی شاهانه اما در نهانی داشت بمیرم آن همه احساس معصومانه را وقتی تمام عمر در تنهایی خود روضه خوانی داشت یقین دارم که می سازیم ما روزی بقیعش را ولی ای کاش تا آن روز قبرش سایبانی داشت @sharh_sib
۲۳ آبان ۱۴۰۱
کسی که پشت لبخندش غمی  آکنده از آه است مرور روز هایش روضه های تلخ و جانکاه است ندارد گنبد و گلدسته و ایوان طلا اما مسیر آسمان تا مرقدش بسیار کوتاه است برایش دشت ها صحن و تمام آسمان گنبد چراغ روشن  صحن و سرایش تا سحر ماه  است اگر مخفی است قبر فاطمه قبر حسن خاکی است عزیز فاطمه با مادرش همواره همراه است به دستان کریم اوست در عالم اگر خیری است که لطف دیگران با منت و خواری و اکراه است جذامی‌ها کنار او نشستند و جهان فهمید کرامت ، گردی از دامان خاک آلود این شاه است برای شادی زهرا بگو ذکر حسن جان را  اگر توفیق می خواهی فقط راهش همین راه است به سمت روضه می گردد مسیر شعر و می دانم پریشان میشود قلبی که از این راز آگاه است نمی گویم که در کوچه چه پیش آمد تو هم بگذر فقط سر بسته می گویم که زهرا عصمت الله است مپرس از من چه دید آنجا فقط این درد  را بشنو سپیدی های موی او غم سیلی ناگاه است @sharh_sib
۲۳ آبان ۱۴۰۱
دردیم وجز به آه مداوا نمی‌شویم چون غنچه بسته ایم و شکوفا نمی شویم گلزخم حسرتیم و سراپایمان غم است با خنده های خون زده زیبا نمی شویم در کوچه های خواهش نفس زیاده خواه آنگونه گم شدیم که پیدا نمی شویم رودیم و ای دریغ به مرداب می رویم دردا به ما که راهی دریا نمی شویم ما را چه پیش آمده ای دل که سالهاست هم صحبت غریبی مولا نمی‌شویم سر گشته ی خودیم و به تکرار قانعیم در خواب غفلتیم و از آن پا نمی‌شویم شب را کشانده ایم به اندیشه های خویش بهر طلوع صبح مهیا نمی شویم آه ای امید گم شده ای واژه واژه درد بازا که ما بدون تو معنا نمی شویم @sharh_sib
۱ آذر ۱۴۰۱
تمام باور زینب حسین بود حسین همیشه یاور زینب حسین بود حسین چنانکه چشم به چشمش گشود در آغاز کلام آخر زینب حسین بود حسین عجب نبود اگر بی برادرش غم داشت که نیم دیگر زینب حسین بود حسین در آن خزان که  زمین غرق حسن یوسف بود گل معطر زینب حسین بود حسین کشید شعله آهی ز دامن محمل که در برابر زینب حسین بود حسین دلیل آنکه در آن ظهر پیش چشم خدا شکسته شد سر زینب حسین بود حسین به گوش کوفه ی نامرد در کشاکش درد خطاب منبر زینب حسین بود حسین @sharh_sib
۸ آذر ۱۴۰۱
خون ستاره بود که می ریخت بر زمین چشمان آفتاب هراسان ماه بود @sharh_sib
۸ دی ۱۴۰۱
جهان شب زده بیدار می شود آن روز کویر پهنه ی گلزار می شود آن روز امام ما که بیاید زمانه خواهد دید محمد است که تکرار می شود آن روز https://eitaa.com/sharh_sib
۲۹ بهمن ۱۴۰۱