جنگ که شروع شد رفت کردستان. بعد مدتی برگشت خونه. هنوز یک ساعت از اومدنش نگذشته بود، که آماده شد برگرده جبهه. اینبار منطقه کرخه و جبهه صالح مشطط. هنوز غبار جبهههای غرب روی تنش بود که داشت میرفت سمت جنوب. بهش گفتم خب مادر یک روز خونه بمون استراحت کن. گفت: من بیست سال تموم کنار تو بودم. حالا نوبت تو شده که شبیه حضرت زینب فرزندانتو تقدیم کنی و یه لحظه موندن ما توی شهر رو خیانت به خون شهدا بدونی..
#شهید_سیفالله_صبور
#_شوادون_خاطرات
@shavadon
https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb