داشتیم چادر علم میکردیم، آمد وسایل را از دستم گرفت. گفت اولا شما بزرگتر مایی، دوما این آخرین باری هست که ما با هم هستیم، دوست دارم تمام کارها را خودم انجام بدهم. نشستم با خود فکر می کردم خدایا اینها کی هستند که آینده خود را با تمام وجود می بینند! گفت فکر نکن، واقعا اینطور می شود. میدانم آخرین بار است، شک نکن. برای کسی که آن روزها را ندیده، باورش سخت است. ولی الحق شهدا کربلایی بودند.
#شهید_محمدرضا_عبداللهپور
#_شوادون_خاطرات
@shavadon
https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb