#سرگذشت_آوا
#معجزه
#پارت_سی_یک
من آوا هستم ساکن یکی از شهرهای ایران…..
بعد چند ماه ناصر خونه شو با وجود اینکه اون همه خرج بازسازیش و دکوراسیونش کرده بود فروخت و دوباره نزدیک خونه ما یه آپارتمان خرید نزدیک یک سال از نامزدیمون میگذشت که شوهر خاله ناصر از پشت بوم افتاد و مرد من و همسرم سعی میکردیم تا جایی که میتونیم تو مراسماتشون کمک کنیم و کنارشون باشیم ناصر عاشق کمک کردن به اطرافیانش بود منم این اخلاقش و خیلی دوست داشتم برا قابل احترام بود همیشه کنارش بودم روز بعد چهلم شوهر خالش بهم زنگ زد و گفت میخوام ببینمت کار مهمی باهات دارم اما ه شو بیام دنبالت از مامان اجازه گرفتم و زود حاضر شدم تا صدای ماشینو شنیدم پله ها رو با سرعت رفتم پایین با دیدن من پیاده شد و در ماشین رو برام باز کرد نشستم چادرمو جمع کرد در رو بست سوار شد و گفت بریم کافی شاپ با ناز و کرشمه گفتم هر چی آقامون بگه بریم..همیشه میگفت: وای به حالت اگه یه روز واسم ناز نکنی من شوهرتم و بهت دستور میدم همیشه همین جوری باشی باید بهم بگی چشم منم میگفتم چشم آقا،،اما اون روز ساکت بود...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#پندانه
✍ بازی زندگی یک بازی انفرادیست
🔹هیچکس جز خود آدمی چیزی به خود نمیدهد و هیچکس جز خود آدمی چیزی را از خود دریغ نمیدارد.
🔸تنها راهزنی که دار و ندار آدمی را به یغما میبرد، اندیشههای منفی اوست!
🔹تردیدها، ترسها، نفرتها و حسرتها، دشمنان انسان در درون خود اوست.
🔸ترس توست که شیر را درنده میکند، بر شیر بتاز تا ناپدید شود.
🔹بازی زندگی یک بازی انفرادیست؛ اگر خودتان عوض شوید، همه اوضاع و شرایط عوض خواهد شد.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌸🍃🌸🍃
بزرگمهر حکیم در کشتی نشسته بود که طوفان شد. ناخدا گفت: دیگر امیدی نیست و باید دعا کرد.
مسافران همه نگران بودند اما بزرگمهر آرام نشسته بود. گفتند: در این وقت چرا این گونه آرامی؟
او گفت: نگران نباشید زیرا مطمئنم که نجات پیدا می کنیم.
سرانجام همان گونه شد که او گفته بود و کشتی به سلامت به ساحل رسید. مسافرین دور بزرگمهر حلقه زدند که تو پیامبری یا جادوگر؟از کجا می دانستی که نجات پیدا می کنیم؟
بزرگمهر گفت: من هم مثل شما نمی دانستم.
اما گفتم بگذار به اینها امیدواری بدهم.
چرا که اگر نجات نیافتیم دیگر من و شما زنده نیستیم که بخواهید مرا مؤاخذه کنید.
امید هیچ انسانی رو ازش نگیرید!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_آوا
#معجزه
#پارت_سی_دو
من آوا هستم ساکن یکی از شهرهای ایران…..
وقتی رسیدیم قبل نشستن واسم کیک شکلاتی سفارش داد..میدونست که عاشق کیک شکلاتی هستم همیشه برام میخرید.. یه فضای رمانتیک و عاشقانه با کیک شکلاتی فقط صدای مردونه ناصر رو کم داشتم دوست داشتم فقط واسم حرف بزنه اما ساکت نشسته بود اخه صدای ناصر مردانه و خش دار بود دقیقا شبیه صدای مرحوم اقای خسرو شکیبایی حتی خش دار تر از صدای ایشون من عاشق صداش بودم نتونستم سکوتش رو تحمل کنم و گفتم جناب همسر نمیخوان حرف بزنن خندید و گفت :دلم میخواد خوب به حرف هام گوش کنی میتونی نه بگی مجبور نیستی قبول کنی فقط فکر کن و بعد جوابمو بده.. خنده رو لبام خشکید گفتم عزیزم چیزی شده چرا حرف نمیزنی...گفت دیشب تا صبح خونه خاله رعنا بودیم نمیتونه غم شوهرشو فراموش کنه خیلی دلم واسش میسوزه گفتم حق داری خیلی سخته از دست دادن عزیزی که همه زندگیت و ارزوهات تو وجودش خلاصه میشه سخته سختر از چیزی که حتی بشه تصورش کرد...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
28.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از ""رفاقت"" میگویند ولی رفیق نیستند...
ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﺎﺿﯽ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ...
ﺣﮑﻢ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﮐﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ...
ﭘﯿﺶ ﺑﯿﻨﯿﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺸﮕﻮ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ...
ﺍﺯ ﺣﺲ ﺍﺕ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﻨﺪ...
ﺗﺤﻘﯿﺮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺣﻘﯿﺮﻧﺪ...
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺍﻧﺪ...
ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ...
ﺍﺯ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ...
ﻭ ﻣﻦ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺟﺎﺑﺠﺎﯾﯽ ﻫﺎﺳﺖ...
ﺳﺮ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﻌﻨﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ...
ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺗﺮﺳﯿﻤﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ...
ﻭ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﺁﻫﻨﮕﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻧﻮﺍﺯﻧﺪ.....چه بی محابا بر سرت خراب میشوند..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
اجازه ندهید......
کلمات دیگران باعث دردتان شوند.
سخنان دیگران باعث رنجش تان شوند.
اعمال دیگران زنجیرهایی برای زندانی کردن تان شوند.
نابینایی دیگران هدف تان را پنهان کند.
ناباوری دیگران عشق تان را لکه دار کند...
اجازه دهید....
کلماتتان باعث قوت قلب دیگران شود، الهام بخش شان باشد و مسیرشان را روشن کند.
اعمال تان زنجیرهای دیگران را باز کند.
دست هایتان چشم بند را از دید دیگران کنار بزند.
عشق تان یک نمونه ی درخشان برای دیگران باشد، الهام بخش باورشان شوید.
و در پایان اجازه دهید محبت شما نمایشی از محبت خدا باشد
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
📝 #یادمون_باشه
✖️ یکجور غذا، کافی نیست؛ زشته بابا مهمونا چی میگن!
✖️بعد از اینهمه سال زندگی، بریم چند تا منطقه پایینتر خونه بگیریم؟ ... فامیلها چی میگن؟
✖️ بعد از بیست سال سابقه، الآن تازه شروع کنم توی محل کارم چادر بپوشم؟ ... همکارام چجوری قضاوتم میکنن؟
✖️ برای عروسی طلا نخریم؟ ... دوستام چی فکر میکنن؟
و .....
💥 اگر آنچه که خواندید، و هزاران مثال و نمونه از آن وجود دارد ... هنوز جزو دغدغههای ماست؛ باید بپذیریم شبیهِ کودکانمان، در مرحلهی خالهبازی سِیر میکنیم، و به ماجرای حقیقی زندگی وارد نشدهایم!
🔺کسی که نگاه مهمتری را در زندگی، یافته است؛
نگاههای کوچکتر، برایش اصلاً به چشم نمیآیند، چه رسد به آنکه نگرانشان باشد ..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_آوا
#معجزه
#پارت_سی_سه
من آوا هستم ساکن یکی از شهرهای ایران…..
ناصر اشکی که گوشه چشمش جمع شده بود رو پاک کرد و گفت راستش دیشب خاله رعنا کلی باهام حرف زدو ازم خواهش کرد عروسی رو زودتر بگیریم و بریم پیششون زندگی کنیم..تا وقتی که بتونه با نبودن شوهرش کنار بیاد منم راضی شدم،اما چیزی بهش نگفتم چون این زندگی مال تو هم هست تو هم باید نظرتو بگی اولش جا خوردم اخه ما خودمون خونه داشتیم هر چی هم جهزیه میخریدیم میبردیم خونه خودمون ..ولی بعد به خودم گفتم مگه قرار نبود همیشه کنار ناصر باشی و شریک غم و شادی هاش بشی خیلی دوست داشتم زودتر وارد زندگی مشترکمون بشیم واسه همیشه بودن کنارش لحظه شماری میکردم..دوست داشتم تو خونه ای منتظر اومدنش باشم که پر باشه از عطر وجودش گفتم تو هر جا که باشی منم هستم فرقی نداره کدوم خونه و نزدیک کی باشیم فقط تو باشی واسم کافیه از کافی شاپ زدیم بیرون...اومدیم خونه ما تا درباره تصمیمی که گرفته بودیم با مامان و بابا صحبت کنیم...مامام و بابا مثل همیشه به انتخابمون احترام گذاشتن و موافقت کردن....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سوادزندگی
واقعااا تا به کی؟!؟
قضاوت، غیبت، تهمت
چرا نمیفهمیم این ها تاوان دارد...
دل شکستن دارد ..
چرا متوجه نیستیم این ها به ما مربوط نیست
فلانی جراحی کرده...
فلانی دزده..
فلانی زشته...
فلانی تتو، پیرسینگ، پروتز داره
فلانی خیانت کرده
و .....
چرا کسی متوجه زندگی شخصی خودش نیس
همه خدا شدند...
همه قاضی شدند...
همه گناهکارند جز خودمان....
ای کاش این را بدانیم در هر قبری فقط یک نفر دفن میشود...
شب اول قبرش تنهاست
پس فکر اعمال و افکار خودتان باشید...
فقط کافیست پاهایتان را کمی از زندگی بقیه بیرون بکشید...
باور کنید خودتان هم آرام میشوید ...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم ها را تحقیر نکن ،
عقده ای درونشان رشد می کند ،
هیتلر می شوند و دنیایت را
به آتش می کشند ...
برای آدم ها توضیح بده و شفاف باش ،
وگرنه دائی جان ناپلئون می شوند و با تردیدهایشان زیر و رویت می کنند ...
آدم ها را دست کم نگیر ،
وگرنه چرچیل می شوند و بنیانت را
از ریشه می بُرند ...
آدم ها را تهدید نکن ،
وگرنه آل کاپون می شوند و می افتند
به جانِ آرامش و امنیتت ...
با آدم ها اگر آدم وار برخورد کنی ،
برایت خودشان می مانند و زیبایی هایِ وجودشان را می بینی ...
غیر از این باشی ؛
غیر از این خواهند بود ...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#یک_پند_یک_معرفت
🌌اگر شبی که هوا اندکی ابری است به آسمان روی ستارهای تمرکز کنیم، احساس میکنیم ستاره در حال حرکت است؛ در حالی که این ابر است که حرکت میکند. پس وقتی چشم ما در دیدنِ چیزی چنین خطا میکند، پس بیندیشیم گوش و عقلمان چقدر ممکن است خطا کند.
📿وقتی که حال نداریم نماز بخوانیم؛ کسی بپرسد: چرا نماز نمیخوانی؟! میگوییم: حال ندارم! در حالی که نمیدانیم چون نماز نمیخوانیم بیحال هستیم.
❓اگر کسی بگوید: به پدرت چرا کمک نمیکنی؟ میگوییم: چیزی ندارم که کمک کنم؛ خودم محتاجم! در حالی که نمیدانیم چون به پدر کمک نمیکنیم محتاج و بیپول شدهایم.
🎈اگر اندکی دقت کنیم گاهی چیزهایی که حرکت میکنند آن را ساکن، و چیزهای ساکن را متحرک میبینیم.... پس هرگز به چشم و عقل و گوش خود در شناخت حقیقت اکتفاء نکنیم.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
مردی در حال نشاط و خوشحالى خدمت امام جواد (علیه السلام) رسید.
حضرت فرمود چه خبر است که این چنین مسرور و خوشحالى؟
آن مرد عرض کرد ای فرزند رسول خدا، از پدر شما شنیدم که مى فرمود بهترین روز شادى انسان، روزى است که خداوند توفیق انجام کارهاى نیک و خیرات و احسانات به او دهد و او را در حل مشکلات برادران دینى موفق بدارد.
امروز نیازمندانى از جاهاى مختلف به من مراجعه کردند و به خواست خداوند گرفتاری هایشان حل شد و نیاز ده نفر از نیازمندان را برطرف کردم، بدین جهت چنین سرور و شادى به من دست داده است.
حضرت فرمود به جانم سوگند که شایسته است که چنین شاد و خوشحال باشى، به شرط این که اعمالت را ضایع نکرده و نیز در آینده باطل نکنى.
✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی 📚✍🏻
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد