تو بهترینی ✨✨
تا چه اندازه به خودت ایمان داری؟
تا چه حد خودتُ باور داری؟
تا حالا نشستی چهار کلام حرف حساب با خودت بزنی؟
ببین بی تعارف بگم تا اون زمان که به خودت اعتماد نکنی
خودتُ باور نکنی
عاشق خودت نباشی هیچ اتفاق خوبی نخواهد افتاد
ضمنا تویی که عاشق خودت نیستی
چه توقعی داری محبوب قلب دیگران باشی! یادت نره اونی که تا پای مرگ کنارت هست فقط خودتی
پس یکم هوای خودتُ داشته باش.
اعتماد به نفس این نیست که
وارد اتاقی بشی و فکر کنی از همه بهتری، اینه که وارد جمع بشی
و اصلا خودت رو با کسی مقایسه نکنی و ایمان داشته باشی بهترینی
پس واقعا بهترین باش تا این حس به همه منتقل بشه.
💓عبارت تاکیدی💓
من بهترین خواهم بود
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_پروین
#چشم_هم_چشمی
#پارت_صد_نه
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم...
سلطان گفت مطمئن باش حشمت پسر بدی نیست و اگر اون سماور عفریته رو نبینه زندگی خیلی خوبی خواهی داشت..گفتم سلطان اومدم جهیزیمو ببرم اگه لازم داری استفاده کن..گفت پروین من ازاین جهیزیه مثل چشمام مراقب بودم تا خدایی ناکرده خراب نشه ببر ،انشالله به سلامتی استفاده کنید بعد یک پول قلمبه هم گذاشت کف دستم گفتم سلطان این پول چیه ؟؟گفت اینو ببر بده به آقات...گفتم سلطان جریان این پول چیهگفت برو از آقاجونت بپرس من نمیتونم چیزی بهت بگم اگر خودش صلاح بدونه بهت میگه ..من با دنیایی از امید و آرزو و سایلام و برداشتم و اومدیم به سمت خونه جدیدمون،جالب بود که حتی حشمت یکبارهم نگفت برم یه سری به مادرم بزنم و بعد بریم.در کمال آرامش همراه من اومد و رفتیم به سمت خونه ی جدیدمون..مادرم بچه رو نگه داشته بود ما شروع کردیم به تمیز کردن خونه البته یک اتاق بیشتر نبود آشپزخانه ی مشترکی داشت که دیگه نمی تونستم اون جا رو تمیز کنم..برای همین فقط اون اتاق رو تمیز کردم و خیلی خوشحال یه قوطی شیرینی خریدیم و رفتیم خونه ی مامانم..قرار شد که فردا خواهرم بیاد پسرمو نگه داره و من و مادرم وسایلمو بچینیم.....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#پندانه
همهی امورِ شخصی را باید چون رازی نگاهداریم بهطوری که آشنایان جز آنچه به چشم میبینند، به آن واقف نشوند. زیرا آگاهیِ آنان از امورِ بسیار بیاهمیت هم ممکن است در زمان و شرایط خاص، باعث زیانِ ما شود.
به طور کلی صلاح در این است که آدمی شعورِ خویش را با نگفتن نشان دهد، نه با گفتن؛ زیرا سکوت از هوشمندی است و گفتن از خودپسندی.
امکانِ پیش آمدنِ هر دو به یک اندازه است، اما غالبا ارضای گذرایی را که گفتن به همراه میآورد، به فایدهی دراز مدتی که سکوت ضامنِ آن است رجحان میدهیم.
حتی به منظور سبک کردنِ بارِ دل، نباید فکر خود را به صدای بلند گفت -کاری که اشخاصِ پر تحرک میکنند- مبادا که عادت شود. زیرا در اثر اینکار، فکر و گفتار چنان با یکدیگر عجین میشوند که به تدریج، سخن گفتن با دیگران به فکر کردن با صدای بلند تبدیل میشود، حال آنکه اقتضای هوشمندی است که میانِ فکر و گفتار شکافی عمیق نگه داشته شود.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🔖۱۷ عادت گفتاری افراد خیلی دوست داشتنی:
۱. هرجا که میتوانند مودب باشند، هستند
۲. قدردان محبتهای کوچک هستند
۳. تعریفشان واقعی است
۴. از ته دل همدردی میکنند
۵. اطلاعات مفید را با دیگران به اشتراک میگذارند
۶. به دیگران پیشنهاد کمک میدهند
۷. با اعتماد به نفسِ بهجا صحبت میکنند
۸. از اسامی و عناوینِ محترمانه استفاده میکنند
۹. یادشان نمیرود که عضوی از تیم هستند
۱۰. دیگران را به هم معرفی میکنند
۱۱. نوبتشان را فراموش نمیکنند
۱۲. به دیگران میگویند که به آنها اعتماد دارند
۱۳. به دیگران اجازه میدهند برای خودشان تصمیم بگیرند
۱۴. گوش میدهند و میخواهند بیشتر بدانند
۱۵. مسئولیتپذیر هستند
۱۶. حمایتشان را اعلام میکنند
۱۷. همیشه میپرسند: «چرا که نه؟»
آدم های دوست داشتنی اغلب آدمهایی رویاپرداز، مثبتنگر و عمل گرا هستند.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
✔✔ قدرت گریه: چطور اشکها میتوانند ما را درمان کنند؟
گریه کردن یه نوع تخلیهی احساسی طبیعی و سالمه. خیلی از ما بهجای اینکه احساساتمون رو بیان کنیم، سعی میکنیم آنها رو پنهان کنیم. اما آیا میدونستی که گریه کردن میتونه به کاهش استرس و اضطراب کمک کنه؟
تحقیقات نشون میده که اشکها نه تنها احساسی رو که در دل داریم آزاد میکنن، بلکه به ما کمک میکنن تا از لحاظ عاطفی سبکتر بشیم.
الان که در مورد این موضوع صحبت کردیم، میخوام ازتون بپرسم: آخرین باری که گریه کردید کی بود؟ چه احساسی داشتید؟ آیا بعد از گریه احساس بهتری پیدا کردید؟
بیاید با هم درباره این تجربهها صحبت کنیم. گریه کردن هیچوقت نشونهی ضعف نیست، بلکه نشونهای از انسانیت ماست.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_پروین
#چشم_هم_چشمی
#پارت_صد_ده
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم...
انصافاً آقاجونم وسایل خیلی زیادی برام فرستاده بود اون زمان یخچال و اجاق گاز رومیزی تازه اومده بود آقا جونم برام خریده بود بعد بسته بندی شده تو خونه سلطان مونده بودن...یک قسمت از اتاق رو کردم آشپزخونه و با هر زحمتی که بود و سایلارو چیدم...وسایل اضافی رو مادرم برد خونشون و گفت میزارم توی زیرزمین انشالله هر وقت که خونه اتون بزرگتر شد اینارم میبری ...خلاصه زندگی ما توی اون اتاق دوازده متری شروع شد..باورم نمی شد که این همون حشمت باشه آقا جونم با یکی از حجره دار ها صحبت کرده بود و قرار بود که حشمت تو مغازه ی فرش فروشی کار بکنه و حقوق خوبی هم می گرفت..مادرم بهم گفت بیا بریم خونه ی آبجی و داداش اتو ببین از وقتی که اومدی خونشونو ندیدید حاضر شدم و با مادرم رفتیم نگم براتون که خونه ی داداشم و خونه ی خواهرم چه جوری بود... اونقدر لوکس و شیک بود که دهن آدم باز میموند..به جرات میتونم بگم از خونه های شیک و لوکس الان زیباتر و لوکس تر بودن..هر چیزی که فکر بکنید تو خونشون داشتن با دیدن اون خونه یک لحظه حسرت خوردم که چرا من تو ازدواجم عجله کردم و صاحب همچنین خونه زندگی نشدم ..تندی زود حرفمو پس گرفتم چون بی بی همیشه میگفت اگر ناشکری بکنید خداهمون نعمت رو هم از دستت می گیره....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
📗 سنگ و آب
پیرمردی کنار رودخانه نشسته بود و با آرامش به سنگهایی که آب رویشان میلغزید نگاه میکرد. جوانی نزدیک شد و با صدایی پر از اضطراب گفت:
«چطور میتوانی اینقدر آرام باشی؟ مشکلاتم مثل کوه روی دوشم سنگینی میکنند!»
پیرمرد لبخندی زد و گفت:
«این سنگها را میبینی؟ سالهاست آب رویشان جاری است، اما هرگز نمیشکند. چون آب به جای تقابل، آرام از رویشان عبور میکند. گاهی لازم است به جای جنگیدن با مشکلات، بگذاری آرام از کنارت بگذرند.»
جوان لحظهای به آب نگاه کرد و گفت:
«شاید آرامش همان قدرتی است که دنبالش میگردم.»
پند:
گاهی بهترین راه مقابله با مشکلات، آرامش و عبور است، نه جنگیدن.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#این_پیام_برای_شماست
⚪️خیلی از افراد فکر میکنند بدترین اتفاق، از دست دادن کسی است که برایشان مهم بوده است .
اما اتفاق بد این است که خودت را در جریان دوست داشتن یک نفر از دست بدهی و ارزشهایت را زیر پا بگذاری تا کسی تو را قبول کند.
به خودت بیا ببین چه چیزی را داری از دست میدهی؟!
عزت نفست را؟
خود دوستیات را؟
احترام نسبت به خودت را؟
چه به دست میآوری؟
غم؟
خشم؟
حس حقارت؟
تعارض؟
خودکم بینی؟
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🗒۵ چیزی که کودکانمون از ما میخوان:
۱) مامانی میشه از این به بعد اگه کارِ اشتباهی تو جمع کردم منو جلوی بقیه تنبیه و تحقیر نکنی؟؟؟ باور کن اینجوری من حسِ بدی نسبت به خودم پیدا میکنم و وقتی بزرگ شم اعتماد به نفسمو از دست میدم..☹️
۲) میشه بیشتر باهام بازی کنی، حرف بزنی، نوازش و بوسم کنی؟؟؟ باور کن من فقط تو و توجهِ تورو میخوام نه هیچ چیزِ دیگه!🥺
۳) میشه اجازه بدی خودم کارامو انجام بدم؟؟؟ باور کن من میتونم، من بچه دست و پا چلفتی نیستم، اینقدر به کارهای من ایراد نگیر، من باید اشتباه کنم تا موفق بشم!💪
۴) میشه نیم ساعت کمتر تلویزیون و گوشی ببینی و نیم ساعت بیشتر برای من وقت بزاری... من خیلی زود بزرگ میشم و دلت برای این روزام تنگ میشه...😭
۵) لطفا هیچوقت خشم و عصبانیتت رو روی من خالی نکن، باورکن وقتی بزرگ بشم منم یه آدم پرخاشگر و عصبی میشم که اطرافیانم نمیتونن تحملم کنن...😔
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_پروین
#چشم_هم_چشمی
#پارت_صد_یازده
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم...
درسته از حشمت دلم شکسته بود ولی به خاطر پسرم که بدون پدر نباشه دوست نداشتم حشمتو از دست بدم خواهرم خیلی دوست داشت که بیاد و خونه ی منو هم ببینه..اولش خجالت می کشیدم ولی بعد مادرم گفت دخترم اشکالی نداره ایشالله یه روز تو هم از این خونه ها میخری بزار خواهرت بیاد دلشو نشکن..فکر میکنه چرا اجازه نمیدی بیاد ،بذار بیاد...قرار شد خواهرم بیاد خونه ی ما من حسابی تدارک دیدم و ناهار قرمه سبزی پختم میدونستم که الان بیاد و این خونه ی منو ببینه کلی ناراحت میشه..ولی خوب دیگه ظاهر و باطن زندگی من همین بود ..مادرم وخواهرم اومدن به زن داداشم هم گفته بودم که بیاد چون می دونستم که اونم دلش میخواد خونه ی منو ببینه، سه تایی اومدن زن داداشم زهره خیلی نانجیب بود و مادرم تعریف میکرد که چه بلاهایی داره سرش میاره..وقتی وارد اتاق من شد با یه خنده ی مسخره ای گفت وای وای وای دختر حاجی و اتاق دوازده متری!!مامانم گفت انشالله به سال نرسیده میرن خونه ی بزرگتر آقا حشمت پسر با جنبه ای هست من میدونم که میتونه خونه ی بزرگ بگیره..زهره خندید و گفت والا چه بدونم مگه کار درست و حسابی داره که بخواد از این اتاق به خونه ی بزرگتربرن.. خلاصه هرچی نیش و کنایه بلد بود به من و مادرم زد..
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
✔✔ قدرت گریه: چطور اشکها میتوانند ما را درمان کنند؟
گریه کردن یه نوع تخلیهی احساسی طبیعی و سالمه. خیلی از ما بهجای اینکه احساساتمون رو بیان کنیم، سعی میکنیم آنها رو پنهان کنیم. اما آیا میدونستی که گریه کردن میتونه به کاهش استرس و اضطراب کمک کنه؟
تحقیقات نشون میده که اشکها نه تنها احساسی رو که در دل داریم آزاد میکنن، بلکه به ما کمک میکنن تا از لحاظ عاطفی سبکتر بشیم.
الان که در مورد این موضوع صحبت کردیم، میخوام ازتون بپرسم: آخرین باری که گریه کردید کی بود؟ چه احساسی داشتید؟ آیا بعد از گریه احساس بهتری پیدا کردید؟
بیاید با هم درباره این تجربهها صحبت کنیم. گریه کردن هیچوقت نشونهی ضعف نیست، بلکه نشونهای از انسانیت ماست.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌟🌙#داستان شـــــــــب🌙🌟
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت.از شدت درد فریادی زد!! وسوزن را چند متر دورتر پرت کرد.!!مردی حکیم که از آن مسیر عبور میکرد ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد:
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن انگه که خارش خوری
حکیم به کفاش گفت: "این سوزن منبع درآمد توست. این همه از آن فایده حاصل کردی یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور میاندازی! "
#پی_نوشت پس اگر از کسی رنجیدیم خوبیهایی که از جانب آن شخص به ما رسیده را به یاد آوریم، آن وقت ضمن اینکه نمک نشناس نبودهایم تحمل آن رنج نیز آسانتر میشود.
✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی 📚✍🏻
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد