eitaa logo
بانوان شایسته
344 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
815 ویدیو
27 فایل
کانال رسمی بانوان شایسته طراز انقلاب اسلامی 🆔 ادمین @shayesteganeenghelab ____________________ زیر نظر قرارگاه کمیته های سعادت وصیانت انقلاب اسلامی مسجد پایه/ محله محور ویژه بانوان
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸فقط برای خدا 3️⃣ @shayestegan98
کارهای حال خوب‌کن قرنطینه 🧑‍🍳 از آشپزی درمانی تا باغبانی @shayestegan98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 در روایتی از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است که فرمودند: خدا رحمت کند کسی را که در نیکی به فرزندش کمک کند. راوی سؤال کرد: چگونه؟ و حضرت در جواب فرمودند: 1️⃣ آنچه را که کودک در قوه داشته و انجام داده است، از او قبول کند. 2️⃣ آنچه را انجام آن بر او سنگین است از او نخواهد. 3️⃣ او را به گناه وا ندارد. 4️⃣ به او دروغ نگوید و در برابر او مرتکب اعمال احمقانه نشود. 5️⃣ کودک را به خاطر تربیت نباید ترساند؛ زیرا ترس شخصیت کودک را از بین برده و دچار اختلالات روانی کرده و ایجاد وابستگی می‌کند. @shayestegan98
✂️✏️🎏 کاردستی قوی کاغذی زیبا 🎏✏️✂️ 1️⃣ برای درست کردن کاردستی قو، باید ابتدا الگوی موجود در تصویر را روی کاغذ بکشید. بعد دورتا دور آن را ببرید. (برای کشیدن الگو می‌توانید عکس الگو را در اندازه مورد نظر چاپ کنید و بر روی کاغذ مورد نظر منتقل کنید) 2️⃣ سپس الگوی بریده شده را از وسط تا بزنید. روی خط های عمودی که به عنوان بال قو کشیده شده نیز باید برش دهید. 3️⃣ سپس انتهای بال قو را به حالت دایره ای داخل بیاورید و نزدیک گردن بچسبانید. به این ترتیب قوی کاغذی زیبا درست می شود. @shayestegan98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 وزیر آموزش و پرورش از نحوه برگزاری امتحانات دانش آموزان خبر داد @shayestegan98
هدایت شده از بانوان شایسته
👇🏻👇🏻👇🏻
‍   ┄━•●❥ ❥●•━┄   گل پسرم با خیال تخت خوابیده، از ترس هرازگاهی بدنش را چک می کنم ببینم سینه اش می تپد، صورتم را به دهانش نزدیک می کنم تا نفس کشیدنش را حس کنم. خیالم که از جانب او راحت می شود سمت کمد چوبی روانه می شوم. بالاخره بعد کلی کلنجار رفتن در کمد را باز می کنم، چشمانم به لباس های فرزام می افتد. بوی تن فرزام از توی لباس ها به مشامم می رسد. بی اختیار اشک هایم سرازیر می شود. چشمم به لباسی که آخرین بار تنش بود می افتد. پیراهن چارخانه آبی، همانی که بی بی برای تولدش خریده بود. چقدر این پیراهن را دوست داشت. به دیوار تکیه می زنم، پیراهن را بغل می کنم و به هق هق می افتم. مشق شب عشق امشب تمامی ندارد، تک تک لحظات رفتنش از جلوی چشمانم عبور می کند. جانم به جانش بند بود، عجب آدمی هستم که هنوز نفس می کشم. |فرزام هر طوری که بود حاج حیدر و مادرش را راضی کرد. وقت رفتن فرا رسیده بود، هر بار که فرزام عزم رفتن می کرد، همگی دور هم جمع می شدیم و به خواسته فرزام از خانه بی بی راهیش می کردیم. هر بار که می رفت گویی تکه ای از جانم می رفت. به چشمانم دستور داده بودم بی اجازه سرازیر نشوند. جلوی دیگران نم دار نشوند. تا وقتی لنز چشمانم فرزام را می بینند، بی اختیار نشوند. با کلی دعا و صلوات راهی اش می کردیم. بار اول سخت گذشت. هیچکس نفهمید چگونه بی فرزام نفس کشیدم و دم نزدم. بار دوم و سوم هم سخت بود، در واقع همیشه نبود فرزام سخت بود، اما دیگر جلز و ولز قبل تر ها را نداشتم، از اینکه چرا رفت و... اعتقاد فرزام و همت و استقامتش در این راهی که در پیش گرفته بود برایم غرور آفرین بود. . . جلوی میز آینه و شمعدان خریدمان می ایستم و خود را برانداز می کنم، لبخند روی لب هایم می نشیند؛ نگاهم را از چشم هایم می گیرم، آرام روی شکمم دست می کشم. عضو جدید خانواده مان مرا غافلگیر کرده. سر و شکلم کمی تغییر کرده، یعنی فرزام مرا ببیند چه واکنشی نشان می دهد؟ اول قربان صدقه من می رود یا عضو جدید؟! به محض هوس کردن ویارونه، کفش آهنین به پا می کند نیمه های شب دنبالش برود یا نه؟ اصلا فرزام باشد، نفسش باشد، بوی تنش باشد بیخیال ویارونه و حسادت های آبکی... صدای جیک جیک پرندگان مرا به سمت بالکن می کشاند، مادر فرزام برایم پلوخورشت قیمه فرستاده بود، کمی از دانه های برنج مانده از ظهر را روی نرده های بالکن می ریزم. با صدای تلفن جلدی سمت پذیرایی برمی گردم، حتمی فرزام است. صدای تالاپ تولوپ قلبم بلند می شود. صدای جان جانان را که می شنوم بال در می آورم. _سلام. +فرزام، فرزام جونم خوبی؟ _جواب سلام واجبه ها، چرا هول کردی. +سلام عزیز دلم. کجایی تو؟ چند روزه منتظر تماستم. _دسترسی به تلفن نبود. الانم به محض اینکه چشمام به جمال تلفن روشن شد، زنگ زدم صدای شما رو بشنوم و انرژی بگیرم. خوبی شما؟ +الحمدالله. خوبم . همه خوبن. فرزام خودت خوبی؟ سالمی؟ _پ ن پ ناقصم! +زبونتو گاز بگیر اه! _خودت میگی خب. +فرزام؟ _بله. +جونم تبدیل شد به بله! _می دونی که نمی تونم. +آها تنها نیستی؟ _آره. اون بله ها رو شما همون چیزی که دوست داری بشنو. +چشم. _چشمت بی بلا. خب چی می خواستی بگی؟ +من غذام زیاد شده، یکمم وزنم رفته بالا. _از دست شما خانوما. حساس نشو!فک کردم چی می خوای بگی. +آخه مدام دلم خوردنی های خوشمزه و هله هوله می خواد. خوردنی های غیرمجاز بدجور چشمک می زدند، دست دراز کردم تا ویارونه لواشک و آلوچه ای که علی از فرحزاد برایم خریده بود را بخورم که فرزام بی مکث گفت: «ببین نمی خوریا. گفته باشم. همینطوریش اوضاع معده ات خرابه، دوباره درد میاد سراغت» "ای بابا! بچه زرنگ دانشگاه اولا کوفتم کردی، دوما چرا نمی گیری خب!" داد زدم: "فرزام" _یکم یواش تر، پرده گوشم پاره شد. +کم هوش کی بودی تو! خندید و با خنده هایش جانی دوباره گرفتم و دلم برایش غنج رفت «من ویار دارم! من مامان شدم تو بابا! افتاد پدر دوست داشتنی؟» منتظر واکنش فرزام بودم اما چند لحظه ای صدای فرزام نیامد. یک لحظه فک کردم تماس قطع شده. صدایش زدم: «فرزام، فرزام هنوز پشت خطی؟» با صدای لرزان گفت: «واقعا! راست میگی؟» بله کشداری تحویلش دادم، مجدد صدایش به گوشم نرسید و یکدفعه صدای "خدایا شکرت" در گوشم پیچید. خاک پیش رویش بود و سجده بر خاک زده و شاکر این نعمت زیبا شده بود. کلی ذوق کرد و مدام سفارش می کرد حواسم به مراقبت های لازمه باشد. صدایم در آمد «هیچی نشده هوو دارم شدم. کم سفارش کن دیگه» مجدد خندید و دلم برایش رفت...| فکر می کردم فرزام با شنیدن این خبر، دل از آنجا بکند و حرف از برگشتن بزند اما دریغ از یک کلام فعل آمدن! دریغ از یک لحظه لرزیدن دلش برای برگشتن! فرزام از همان ابتدا هم زمینی نبود که حالا حضور بچه بتواند پایبندش کند. ┄━•●❥ ادامه دارد... @ghaf_313 @shayestegan98
#حجاب‌یعنےمن‌انتخاب‌میکنم‌تو‌چہ‌میبینے 🌱شهید مطهری: "این مرد است که همواره حرص می ورزد که زن را وسیله چشم چرانی و کامجویی خود قرار دهد. هیچ گاه مرد به طبع خود مایل نبوده حائلی میان او و زن وجود داشته باشد و هر وقت که این حائل از میان رفته آنکه برنده بوده مرد بوده است و آن که باخته و وسیله شده زن. امروز که مردان موفق شده اند با نامهای فریبنده #آزادی و #تساوی و غیره این حائل را از میان ببرند زن را در خدمت کثیف ترین مقاصد خویش گرفته اند." 📚فلسفهٔ حجاب، ص ٤٨ @shayestegan98
#سبک_زندگی لطفا در دنیای واقعی زندگی كنید 📵 اجازه ندیم رسانه‌ها و شبكه‌های اجتماعی برای زندگی ما تصمیم بگیرن. ‌⛔️متاسفانه امروزه انقدر برای هر مناسبت ملی و حتی گاهی مذهبی، درگیر تجملات و حواشی اون میشیم که هدف اصلی رو فراموش می‌کنیم. ‌ 🚫 نه به نیازهای کاذب! ساز و کار سرمایه‌داری به این صورته که ابتدا نیازهای کاذب در جامعه ایجاد می‌کنه و بعد با کمک رسانه، محصولی برای پاسخ به اون نیاز رو وارد بازار می‌کنه، به عنوان مثال لباس‌های ست برای شب یلدا یا تم تولد! اگر شما در جایگاه مادر برای فرزندتون این لباس رو تهیه نکنین و عکس فرزندتون رو با اون لباس خاص و تجملات در شبکه‌های اجتماعی خود نگذارین، مادر به‌روزی نیستید! یک "نه" محکم به این نیازهای کاذب بگین. ‌ 🚫ترویج فرهنگ مصرف‌گرایی ممنوع هدف از ایجاد و پاسخ به نیازهای کاذب، ترویج فرهنگ مصرف‌گراییه، مصرف‌گرایی به کل جامعه آسیب می‌رسونه، پس اگر هم وضعیت مالی خوبی دارین، با خرید اقلامی که نیاز ندارین، این فرهنگ غلط رو ترویج نکنین. ‌ @shayestegan98
13.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️🦌 لالایی آهو 🦌❇️ #لالایی #کلیپ @shayestegan98
"" زندگی است 🧒 🌸 یعنی در حال زندگی کردن به دور از گذشته و برای آینده...! 🌿 درحالی که بزرگ شده ایم در سینه داشته باشیم. .... @shayestegan98
🌸(خداوند) فرمود: اى آدم فرشتگان را از نام‌هاى آنان خبر ده. پس چون آدم آنها را از نام‌هايشان خبر داد، خداوند فرمود: كه آيا به شما نگفتم كه اسرار آسمان‌ها و زمين را مى‌دانم و آنچه را آشكار مى‌كنيد و آنچه را پنهان مى‌داشتيد (نيز) مى‌دانم. 🌸 آیه 33 بقره 🌺 👇🏻👇🏻 @shayestegan98
02.Baqara.033.mp3
1.05M
🔸 به استعدادهاى لايق، فرصت شكوفايى و بروز بدهيد. «أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ» 🔸 در آزمون علمى كه خداوند برگزار نمود، آدم بر فرشتگان برترى يافت. «فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ» 🔸ملائكه علاوه بر آنچه گفتند، مسائلى را هم كتمان مى‌داشتند. «كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» @shayestegan98
💢حضرت محمد(ص): اگر ماه رمضان را می دانستید، آرزو می‌کردید که سال، رمضان باشد. 📚بحارالانوار ، ج۹۳، ص۳۴۶ @shayestegan98
اثر کرونا بر پوست 🔸می‌دونستید تاول و کهیر هم از علائم پوستی گزارش شده از کروناست! @shayestegan98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 نمودار شیوع کرونا در ایران طی یک ماه اخیر @shayestegan98
📢 اعلام ساعات فعالیت بعضی از صنوف در ماه مبارک رمضان به شرح ذیل می باشد 🔴 صنف رستوران و چلوکبابی ها از ساعت ۱۴ به بعد فقط بیرون بر. 🔴 صنف آش،حلیم فروشی و کله پزی از ساعت ۱۴ به بعد فقط به صورت بیرون بر. 🔴 صنف ساندویچ ، پیتزا فروشی ها ،فست فود، مرغ سوخاری و کنتاکی از ساعت ۱۷ به بعد فقط به صورت بیرون بر. 🔴 صنف بستنی و آبمیوه و کافی شاپ از ساعت ۱۷ به بعد فقط به صورت بیرون بر. 🔴 صنف چایخانه داران در صورت اجازه فعالیت از سوی ستاد پیشگیری و مقابله با بیماری کرونا از زمان افطار. 🇮🇷 روابط عمومی بازرسی و نظارت اصناف استان اصفهان @shayestegan98
🍟 طرز تهیه سیب زمینی رستورانی : 🔪🥔برای پخت سیب زمینی سرخ کرده رستورانی بهتر است ابتدا سیب زمینی ها را درشت خرد کنید. بعد به مدت یکی دو ساعت درون آب یخ که مقدار بسیار کمی جوش شیرین بهش اضافه شده، قرار بدهید و مقدار این کار باعث می شود ماده زائد درون سیب زمینی از بین برود. برخی از بیماران که نباید سیب زمینی بخورند ( مثل بیماران دیالیزی که سموم بدن به سختی دفع می شود) دکتر توصیه می کند اگر مایل به خوردن سیب زمینی هستند، اول دقایقی آن را درون آب بگذارند که سموم سیب زمینی دفع شود. مقداری آب درون قابلمه بریزید و اجازه بدهید جوش بیایند و زمانی که جوش آمد سیب زمینی های خلالی را داخل آب جوش بریزید و بعد از ۵ دقیقه جوشیدن، آبکش کنید. بعد از آبکش کردن روی آن آب سرد بریزید و بگذارید آب آن خارج شود و بعد در روغن سرخ کنید در این روش نیازی به طلایی شدن سیب زمینی ها نیست زودتر می پزند البته اگر دوست داشتید هم می توانید بیشتر سرخ کنید. 😍با این روش سیب زمینی سرخ کرده پفکی آماده کرده اید و یکی از بهترین روش سرخ کردن سیب زمینی است. @shayestegan98
🔺وام یک میلیون تومنی که دولت وعده پرداختش رو برای متقاضیان به دلیل شیوع ویروس کرونا داده بود، واریز شد و الان قابل برداشته. @shayestegan98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینقدر گفتید بچه ها رو با باباهاشون تنها نذارید که آه باباها گرفت😜 حالا به برکت قرنطینه هر روز تو خونه شاهد تربیت اصولی مادرها هستن😄😄 @shayestegan98
منابع مناسب ویتامین D 🌞 «ویتامین دی»، یکی از موثرترین ویتامین‌ها در افزایش سیستم ایمنی بدنه.‌‌‌ 🌞 همونطور که خیلیاتون میدونین، نور خورشید یکی از منابع مهم برای تامین این ویتامینه و با توجه به شرایط فعلی که در اون قرار داریم و بیشتر افراد در قرنطینه هستند، جذب «ویتامین دی» در خیلی از افراد به حداقل میرسه و امکان داره دچار کمبود این ویتامین بشند که همین منجر به پایین اومدن سیستم ایمنی بدن در مقابل بیماری ها بشه. ‌ 😊برای همین بهتره یک رژیم غذایی مناسب و غنی از ویتامین دی رو داشته باشیم، پس بریم ببینیم چه چیزهایی میتونن این ویتامین رو به بدن ما برسونن: - قارچ - زرده تخم مرغ - ماهی ساردین - میگو - شیر سویا - قرص روغن ماهی‌ ‌ ☝️از طرف دیگه، برای اینکه بتونیم متوجه بشیم که آیا کمبود «ویتامین دی» داریم یا خیر، باید به عوامل ناشی از کمبود ویتامین دی توجه کنیم؛‌ از جمله نشانه‌های کمبود ویتامین دی عبارتند از:‌ ‌ - درد و ضعف ماهیچه‌ها - سر درد و سرگیجه - عفونت‌های مکرر - احساس افسردگی - ریزش مو و شکننده شدن موها‌ @shayestegan98
پیامبر اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هر کس به بازار رود و هدیه‏‌ای برای خانواده‏‌اش بخرد و ببرد، [پاداش او ] مانند کسی است که برای نیازمندان صدقه می‏‌برد. [و هنگامی که هدیه را به خانه می‌‏برد]، باید، قبل از پسران، به دختران بدهد، زیرا کسی که دخترش را شادمان کند، مانند کسی است که یک بنده از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده است. و هر کس [با دادن هدیه‌‏ای] چشم پسری را روشن کند، گویا از ترس خدا گریسته است و هر کس از ترس خدا بگرید، خداوند او را داخل نعمت‏‌های بهشت کند. 📚وسائل الشیعه، ج‏لد ۱۵، صفحه۲۲۷ #سبک_زندگی @shayestegan98
#رمان_پلاک_سوخته👇👇
‍   ┄━•●❥ ❥●•━┄ سه روز تا آمدن فرزام باقی مانده بود. به همراه مادر پیش شوکت خانم، خیاط خانوادگی مان رفتیم تا لباس حاملگی ام را پرو کنم. همه لباس هایم تنگ شده بودند و کار به دوخت و دوز خیاط زبر دستمان رسیده بود که سه سوته برش بزند و تحویلم دهد. موهایم اجازه رنگ شدن نداشتند و تبدیل به رنگ هایی بلوند و طلایی که گاهی بشدت دل زننده بودند، نشد. هر چند که فرزام رنگ موهای خودم را دوست داشت و می گفت: «رنگهای شیمیایی نزن به سرت، ضرر داره! موندم خانوما اینهمه رنگ می ذارند چطور یه بار حنا نمی ذارند!» می خندیدم و می گفتم: «حنا! آخه الان جز مادربزرگا کسی میاد حنا بزاره!» کل خانه را طفلی مادر و علی تروتمیز کردند و با یک گردگیری جانانه خانه را برق انداختند، نگذاشتند من دست به سیاه و سفید بزنم. علی مدام قربان صدقه فسقلی دنیا نیامده می رفت و گاهی هم لج مرا در می آورد. مادر چپ می رفت، راست می آمد سراغ هوس ویارونه را می گرفت. گاهی که پرسشش بی جواب می ماند، حس می کرد توی رودربایسی مانده ام، آنقدر چپ چپ نگاهم می کرد که بالاجبار چیزی را به زبان می آوردم تا فکر نکند چیزی بر دلم مانده و نمی خواهم آنها را به زحمت بیندازم. روز موعود فرا رسید، از مادر خواستم تا تنهایم بگذارد تا خودم با عشق برای فرزام غذا بپزم. هر چه گفت بماند غذا را بار بگذارد بعد برود قبول نکردم، دست هایش را به نشانه تسلیم بالا آورد و آماده رفتن شد. فرزام عاشق زرشک پلو با مرغ و کتلت بود. سریع دست بکار شدم. هر چند که مخالف دو نوع غذا پختن بود، اما دلم می خواست برایش سنگ تمام بگذارم. مگر چقدر قرار بود کنارم بماند که از خوردنی های خوشمزه محرومش کنم. سرخ کردن مرغ ها همانا، عق زدن هم همانا... به بوی سرخ کردنی ها حساس شده بودم و این مدت مادر توی خانه خودشان اینکارها را انجام می داد و برایم می آورد. هود را روشن کردم، پنجرها و در تراس را باز گذاشتم. شال را دور دهان و بینی ام پیچیدم تا کمتر بو به مشامم بخورد و تا دانه آخر کتلت را برای عشق جان بپزم. به هر جان کندنی آشپزی به اتمام رسید اما برای جان جانان این کارها که چیزی نبود! نوبت به پوشیدن لباس نو و دست به سرو صورت کشیدن رسید. ناخن هایم رنگی رنگی شدند شبیه جوجه رنگی های بچگی، فرزام ببیند کلی به این دیوانگی هایم می خندد. بی معطلی سراغ افزودنی های مجاز برای آراستن خود برای دلبر رفتم. دستم سمت موهایم هدایت شدند تا بافت موها را از سر بگیرند اما یک آن دست هایم شل شدند، بافت موها وقتی که فرزام هست، به عهده اوست؛ پس بافت بی بافت! نگاهی به سرورویم انداختم و چشمکی را نصیب خودم کردم و دست مریزاد دختر را از زبان خودم به خودم گفتم. دسته گل یاس را توی گلدان شیشه ای وسط میز گذاشته ام، مدام دور و بر میز می پلکم، هر بار یک جابه جایی انجام می دهم که اصلا نیازی به آن نیست. فرزام کمی دیر کرده و دلشوره به جانم افتاده و من هم به جان ظروف جهیزیه ام افتاده ام. طبق صحبت هایمان باید یک ساعت پیش می رسید اما هنوز اثری از فرزام نیست. آسمان هم از نبود فرزام کنار من خشمگین شده و دست از رعد و برق بر نمی دارد. رعد و برق گاهی شبیه گربه هایی است که دم حجله کشته می شود و گاهی شبیه هارت و پورت های تو خالی! اینبار جنسش از نوع اول است و بعد اتمام باراش تند نصیب زمین می شود و مردم کوچه خیابان غافلگیر. خدای من! فرزام کلاه به سر هست یا نه! لباس گرم به تن دارد یا نه؟ کجا مانده این مرد! شروع می کنم به حرف زدن با عضو جدیدمان که همدم روز و شب های من است. < می بینی تروخدا باباتو، نمی گه زن پا به ماه تو این رعدو برق خونه تک و تنها مونده، زودی برم پیش مبادا بترسه! نمی گه برم زودی ببینمش، دلم لک زده براش! نمی گه زودی برم ببینم فسقلیمون دختره یا پسر! لابد رفته اول پدر و مادرشو ببینه بعد بیاد سراغ من و تو! شایدم رفته سراغ بی بی. نیمچه لبخندی می زنم و می گویم اوا خاک عالم! یه وقت این حرفا روت تاثیر نذاره ها عزیز مادر! اصلانشم بره... حق داره، پدر مادرشن. بابات یه پارچه آقاست، اگه توام مثل بابات بشی که دنیا برام گلستون میشه. هر جا که رفته عیبی نداره، اما بیاد دیگه... خیلی دیر کرده، می دونی که دلم تنگه براش. کلی حرف دارم باهاش. دلم لک زده برا شنیدن اسمم از روی لباش، دلم لک زده برا شنیدن صداش، دلم لک زده برا قربون صدقه رفتناش، دلم لک زده برا غیرتی شدنش، دلم لک زده برا الکی اخم کردناش، دلم خب دله دیگه... طاقتش طاق شده...> کم مانده بود اشک های دم مشکم به روی گونه هایم فرود بیایند که صدای زنگ در، فرمان ایست را برای چشمانم صادر کرد. ┄━•●❥ ادامه دارد... @shayestegan98
فقط برای خدا #سردار_دلها @shayestegan98
📸 پست اینستاگرامی باشگاه «یوونتوس» به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان @shayestegan98
♦️ماه رویت نشد/شنبه اول ماه مبارک رمضان خواهد بود 🔹رصد هلال ماه مبارک رمضان عصر پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹ توسط کارشناسان ستاد استهلال در قم برگزار شد. در این رصد هلال آغاز ماه مبارک رمضان دیده نشد، از این رو قطعاً شنبه ۶ اردیبهشت اول ماه مبارک رمضان خواهد بود./تسنیم @shayestegan98