eitaa logo
بانوان شایسته
330 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
848 ویدیو
28 فایل
کانال رسمی بانوان شایسته طراز انقلاب اسلامی 🆔 ادمین @shayesteganeenghelab ____________________ زیر نظر قرارگاه کمیته های سعادت وصیانت انقلاب اسلامی مسجد پایه/ محله محور ویژه بانوان
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد، همگى سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد و تكبّر كرد، و از كافران گرديد. 🌺آیه 34 بقره 🌺#تفسیر 👇 @shayestegan98
02.Baqara.034.mp3
2.13M
✅نژاد ابلیس از جن بودولی بین فرشته ها عبادت میکرد ✅سجده برآدم شرک است ...اما چون فرمان خدا بود شرک نیست ✅عبادت اونی هست که خدا بخواد..اگه صبح تا شب شیرجه بری تو آب ..جای وضو رو نمیگیره..اگه خدا میخواد تو روزه ات رو بخوری عبادت تو اون روزه خوردن هست... ✅ابلیس گفت به ادم سجده نمیکنم ✅کسی که دستور خدا را انجام نده ...فاسق هست @shayestegan98
توصیه‌های تغذیه‌ای برای روزه اولی‌ها 👆این #اینفوگرافی رو برای عزیزانی که قراره از امسال روزه بگیرن بفرستید @shayestegan98
✍️ امام سجّاد عليه السلام: گناهانى كه از استجابت دعا جلوگيرى مى كنند عبارتند از: 🔹 بد نيّتى 🔹 خبث باطن 🔸 دورويى با برادران 🔸 باور نداشتن به اجابت دعا 🔹 به تأخير انداختن نمازهاى واجب تا آن كه وقتشان بگذرد 🔹 تقرّب نجستن به خداوند عزّ و جلّ با نيكوكارى و صدقه 🔸 بد زبانى و زشت گويى @shayestegan98
11.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞آموزش گلهای دکوراتیو و کاغذی😍 #هنری @shayestegan98
🌙 اعمال مستحب شب و روز اول ماه رمضان 🔸دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب اعلام کرد فردا اول ماه رمضان است. @shayestegan98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 ‍   ┄━•●❥ ❥●•━┄   فرزام با یک بغل گل رزصورتی و یک عالمه کادو وارد شد. هاج و واج تا چند دقیقه به چشمانش خیره ماندم. زیر چشمانش کمی گود افتاده بود، کمی نحیف شده و لباس هایش مثل همیشه خاکی بود. لبخندش حال دل مشوشم را آرام کرد. گل ها را به دستم داد تا خواستم خم شوم و بند پوتین هایش را مثل سابق دو تایی باز کنیم، مانع شد و بوسه اش را روی دستانم نشاند. طفلی فرزام به سفارش مادرش کلی چیز میز برای من و فسقلی جانمان خریده بود. با دیدن هر کدامشان مثل بچه ها بالا و پایین می پریدم و کلی ذوق می کردم. فرزام گفت: «یه وقت فکر نکنی همش سفارش مادرمه ها، خودم حواسم بهتون بوده و هست.» "آخ فرزام. ای جان من. بگو خواهد بود! همش که نمی شود از گذشته و حال بگویی. کمی از آینده بگو. کمی از زمان آینده در جملاتت استفاده کن. بزار دل خوش باشم به بودن همیشگی ات." گفتم: «چقدر خوبه حواست بهمون هست، چقدر خوبه که هوامونو داری، چقدر خوبه که دارمت... چقدر خوبه که هستی... همیشه باش فرزام!» فرزام با صدای بم مردانه اش گفت: « چی فک کردی خانومم. من تا ابد بیخ ریشتون هستم، تا ابد حواسم بهتون هست، مطمئن باش. حالا چه عمودی بمونم و چه افقی بشم، بازم حواسم بهتون هست!» تندی گفتم: «عه فرزام. زبونتو گاز بگیر. افقی چیه آخه!» با خنده گفت: « دختر خوبی باش» با اخم رویم را برگرداندم و سکوت اختیار کردم. فرزام تمام مدتی را که کنارمان می ماند، سنگ تمام می گذاشت. نمی گذاشت آب توی دلم تکان بخورد. کارهایی را که دوست داشتم را از بر بود و مو به مو بی آنکه بگویم انجام می داد. مثلا نیمه شب ها دست مرا می گرفت، از خانه بیرون می رفتیم و مرا مهمان آب زرشک و آب انار می کرد. دقیقا همان پیراهنی را که من رنگش را دوست داشتم اما خودش دوست نداشت را به تن می کرد! مثل یک گوینده خوش صدا، هر شب بلند بلند برایم قسمتی از یک رمان را می خواند. کنار من لب به آبگوشت نمی زد، هر چه می گفتم من دوست ندارم تو چرا خودت را از غذای محبوبت محروم می کنی، حرف گوش نمی کرد! نمی دانم شبیه فرزام در دنیا چند نفر می توانست باشد، آدمی اینقدر با اخلاق و با ایمان، اینقدر متعهد و فداکار، اینقدر دلسوز و مهربان..! نمی دانم کجای دنیا سر سوزنی کار خوب کرده بودم که خدا اینطور برایم سنگ تمام گذاشته بود. . . صدای هق هق من بی بی را به اتاق کشاند. چادر گلدار به سر، سراسیمه وارد شد و کنارم نشست. سرم را روی شانه های نحیف اش گذاشتم. بی بی با همان تسبیحی که در دست داشت، سرم را نوازش کرد و گفت: «الهی من تصدقت، گریه کن، گریه کن سبک شی دخترم. گریه کن عزیزکم.» صدای موذن از گلبانگ مسجد برخاست، بی بی گفت: «پاشو یه آبی به سروصورتت بزن. یکم ذکر بگو بذار آروم بشی. یکم حرف بزن. با اون بالایی درد و دل کن، مثل من که محمدم سنگ صبورمه توام با فرزام حرف بزن، اینطوری غمباد می گیریا... محکم باش، تو دیگه الان یه مادری. وظیفه مادری روی دوشته، باید سربلند بیرون بیایی. همونطور که تو و ما به فرزام افتخار می کنیم. فرزامم به تو افتخار می کنه. پس یاعلی بگو و بلند شو.» بی بی... بی بی... تو چه مسکن خوبی برای درد ها هستی... تو و محمد و این خانه مرا به یاد خاطرات بودن فرزام در این خانه می اندازند و شماها مرا پابند این خانه کرده اید. چه خوب که مادر گذاشت بعد فرزام پیش تو بمانم. در همان اتاقی که یک زمانی فرزام نفس می کشید، نفس بکشم. در اتاق محمدت که راز و نیاز می کرد، راز و نیاز کنم. چه خوب که پلاک سوخته محمدت کنار تختم به یادگار مانده... کم کم چشم هایم گرم شده بودند که بخواب روند اما صدایی مانع از بستن پلک هایم شد. صدای خروس همسایه بی بی گل نساء مرا یاد خروس همسایه خانه پدری می انداخت. پاهایم بی اختیار سمت پنجره راه افتادند. گوشه پنجره را باز کردم، خروس همسایه از اینور حیاط به آن ور حیاط رژه می رفت و سکوت اختیار نمی کرد. لبخندی به لب آوردم و چشم به گلدان های دور حوض دوختم. خنکای باد صورتم را نوازش می کرد. هوای پاک و دل انگیز جانی دوباره به ریه هایم دادند. از ترس اینکه باد و سرما به جان پسرم نفوذ کند و هنوز هیچی نشده، سرما خوردگی مهمان جسم کوچک اش شود، پنجره را بستم. باید مراقب یادگار جان جانانم باشم. مراقب جان جانان جانم... ┄━•●❥ ادامه دارد... @shayestegan98
🔸همینطور که برای زندگی تلاش می‌کنیم باید سعی کنیم در مسیر درست قدم برداریم، حالا با هر سن و سال و شغل و شرایطی اینجوری می‌تونیم بگیم منتظریم 💌 امام صادق(ع) می‌فرمایند هر كه دوست دارد از ياران قائم باشد بايد انتظار كشد و در حالی كه منتظر است پارسایی و اخلاق نيک را در پيش گيرد. @shayestegan98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ خدایا در آستانه حلول ماه مبارک رمضان🌙 برایمان بنویس :✍ قلـــب بی گـناه ذهن قرآنی و فـکر ربانــی زبــان ذاکـــر و قلــب خاشــع و نفــس با اطمینــان روح بلــند همـــت و توبه نصــوح از همــه گناهـــان ونیــکیِ روزه هــایمان ونمـازهایــمان