eitaa logo
شهدای مدافع حرم
481 دنبال‌کننده
46.3هزار عکس
37.4هزار ویدیو
83 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 🌹 🌹 : 🗓 1331/12/20 🗓 محل تولد : قزوین ـ ضیاءآباد وضعیت تاهل : متأهل تاریخ : 🗓 1359/06/27 🗓 تاریخ : 🗓 1377/01/17 🗓 مدت : : 🗓 1388/05/19 🗓 مسئولیت : سرباز محل : بیمارستان لاله تهران علت : عوامل ناشی از اسارت و جانبازی مزار : 🥀🌹🕊
✨﷽✨ 💢 💥شکنجه به جرم نماز و روزه روزه گرفتن جرم سنگینی بود اما آن سال اسرای اردوگاه عنبر تصمیم گرفته بودند ماه رجب و ماه شعبان را به استقبال از ماه رمضان روزه بگیرند. به همین دلیل غذای ظهر را می‌گرفتیم و در یک پلاستیک می‌ریختیم و چهار گوشه آن را جمع کرده و گره می‌زدیم و این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان می‌کردیم. غذای سرد ظهر را با غذای مختصری که احیانا در شب می‌دادند، موقع افطار می خوردیم و تا افطار بعد به همین ترتیب می‌گذشت. البته چند مرتبه موقع تفتیش اسرا از چند نفر غذا گرفتند و آنها را شکنجه کردند. راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی ✨💚 🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 بهترین عزاداری و سوگواری ما زمانی بود که آب نداشتیم، کتک می‌خوردیم و گریه می‌کردیم، شلاق می‌خوردیم و اشک می‌ریختیم و همه شکنجه‌ها را با ذکر و نام امام بیمار حضرت سجاد (ع) و زینب کبری (س) و دختر سه ساله اباعبدالله تحمل می‌کردیم، اما وقتی با نیش و کنایه‌های عراقی‌ها و اهانت آنها به امام حسین (ع) مواجه می‌شدیم، آتش می‌گرفتیم. یکی از نیروهای حزب بعث عراق به ما می‌گفت شما ایرانی‌ها چرا عزاداری می‌کنید، شما مجوس‌ها چرا برایش گریه می‌کنید! امام حسین (ع) از خود ما عرب‌ها بود و ما عرب‌ها او را کشتیم، اما آنان نمی‌دانستند که ملاک اسلام تقوی است، قومیت را نمی‌شناسد و همه اقوام با هم برادرند. در یکی از سال‌های اسارت سربازان عراقی تمام توانشان را به کار گرفته بودند تا مراسم عزاداری برپا نشود و برای اینکه صدای ما به بیرون نرود، مجبور بودیم با مشت به سینه بزنیم تا صدای ما به بیرون نرود اما به گوششان رسیده بود که در حال عزاداری هستیم لذا تعداد نگهبانان را زیاد کردند که ما صبرمان لبریز شد و خونمان به جوش آمد و با فریاد «عباس علمدار، خمینی را نگه دار»، وارد محوطه اردوگاه شدیم و حسابی شور گرفتیم و عزاداری کردیم و عراقی‌ها از ترس شورش، دست از فشارهایشان برداشتند. راوي : 🏴🕊🌹
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 طی دوران اسارت به جز ‌سال آخر اسارتم هیچگاه اجازه نداشتیم در ماه محرم عزاداری کنیم. در دوران اسارت عزاداری را برای ما ممنوع کرده بودند و روزهای عاشورا و تاسوعا حتی آب را بر روی ما می‌بستند. در ایام عزاداری محرم نیروهای عراقی برای جلوگیری از برگزاری مراسم عزاداری واکسنی را به دست اسرا می‌زدند که باعث ورم و درد دست می‌شد تا این درد دست مانع از سینه‌زنی و عزاداری شود. با وجود این، همیشه دنبال فرصتی برای عزاداری بودیم، اگر چه حتی اجازه این‌که گوشه‌ای بنشینیم و در خلوت خود برای امام حسین(ع) عزاداری کنیم را نداشتیم. راوي : 🏴 🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 🌹 🌹 : 🗓 1331/12/20 🗓 محل تولد : قزوین ـ ضیاءآباد وضعیت تاهل : متأهل تاریخ : 🗓 1359/06/27 🗓 تاریخ : 🗓 1377/01/17 🗓 مدت : : 🗓 1388/05/19 🗓 مسئولیت : سرباز محل : بیمارستان لاله تهران علت : عوامل ناشی از اسارت و جانبازی مزار : 🥀 🌹🕊
🕊🕊🌺💐🌺🕊🕊 ماه رمضان سال ۶۱ از راه رسیده بود. هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم، اما دلم می‌خواست مثل بقیه روزه بگیرم. بچه‌ها می‌گفتند، آخر مگر کسی مجبورت کرده؟ روزه که بهت واجب نیست، چرا خودت را دردسر می‌دهی؟ گوشم بدهکار این حرف‌ها نبود. تا قبل از این هم ماه رمضان‌ها با تمام غرزدن‌های مادر، یک خط درمیان روزه می‌گرفتم. عاشق حال و هوای افطار بودم. روزه که نمی‌گرفتم به خوبی می‌فهمیدم حس افطار امشب با افطار شبی که روزه بودم، زمین تا آسمان فرق می‌کند. مادر که می‌دید روزه می‌بَرَدَم و تمام توانم را می‌گیرد، سحر بیدارم نمی‌کرد. فکر می‌کرد این‌طوری کوتاه می‌آیم و بی‌سحری روزه نمی‌گیرم. اما من کله‌شق‌تر از این حرف‌ها بودم، بدون سحری روزه می‌گرفتم. با اینکه تا اذان کلی این این طرف و آن‌طرف بالا و پایین می‌زدم و رُسَم حسابی کشیده می‌شد، اما باز از رو نمی‌رفتم و کار خودم را می‌کردم. 🕊 💐🕊
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 کمبود قرآن برای تلاوت قرائت کلام الله مجید نیز در اسارت نقش مهمی داشت. البته عراقی ها نسبت به قرائت قرآن با صدای آهسته و بصورت انفرادی حساسیتی نشان نمی دادند و در این مورد اسرا می توانستند به قرائت قرآن بپردازند. برخی از اسرا در ماه رمضان حداقل یکبار ختم قرآن و عده ای هم چندین بار تمامی قرآن را تلاوت می کردند. کلاس های مختلف احکام و اخلاق در طول ماه مبارک برگزار می شد. در این ماه کلاس های دیگر از جمله زبان های خارجه و غیره تعطیل می شد و فقط کلاس هایی برگزار می شد که با معنویت همراه بود. میزان ذکرهای روزانه و هفتگی که همیشه توسط یکی از اسرا اعلام می شد، در ماه رمضان چند برابر می شد. اسرای آسایشگاه در ایام ماه رمضان حتی حرف بی مورد هم نمی زدند و تلاش می کردند تا این روزها را تا جایی که ممکن است بدون توجه به دنیا و مادیات بگذرانند، به همین دلیل گفت و گوها و معاشرت ها نیز خیلی کم می شد و بیشتر اسرا مشغول ذکر و عبادت بودند و توجهی به دیگر مسائل نداشتند . راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی 🕊 🌹🕊
🕊🕊🌺💐🌺🕊🕊 عراقی‌ها با اینکه مثلا مسلمان بودند و خبر داشتند که ماه رمضان آمده، اما هیچ تغییری در برنامه غذایی‌مان ندادند. از سحری و افطاری خبری نبود. همان شام و ناهار و صبحانه همیشگی‌مان را داشتیم. صبحانه همان شوربا بود و ناهار هم همان چند قاشق برنج و آب جوش رنگی‌ای که اسمش را خدایی نمی‌شد گذاشت خورش. شام را هم که عراقی‌ها هیچ‌وقت جدی نمی‌گرفتند. مجبور بودیم غذاهایمان را همان‌طوری در آسایشگاه نگه داریم برای سحر و افطار. آش صبح و شام برای افطار و ناهار را برای سحر نگه می‌داشتیم. در گرمای خرماپزان جنوب، ‌ ده دوزاده ساعت نگه داشتن آش در محیط آسایشگاه، مسخره بود. گرما پدر صاحب همه‌چیز را درمی‌آورد. عصر نشده، آش کف می‌کرد و ترش می‌شد. وقت افطار در ظرفش را که برمی‌داشتیم بوی ترشیدگی بدجوری می‌زد زیر بینی‌مان، اما وقتی بعد از پانزده شانزده ساعت گرسنگی چیز دیگری نداشتیم که بخوریم، مجبور بودیم به روی خودمان نیاوریم چه بلایی سر آش آمده! گرما بیداد می‌کرد. اردوگاه عنبر در استان الانبار قرار داشت؛ یکی از جنوبی‌ و کویری‌ترین استان‌های عراق که هم‌مرز با اردن و عربستان بود. آب و هوای گرم و خشکش چیز استثنائی‌ای بود. به هر مصیبتی که می‌شد گرسنگی روزهای بلند و کش‌دار تیرماه را تحمل می‌کردیم، اما تشنگی بیچاره‌مان کرده بود. صبح تا شب، چشم به میخ «حبّانه» آسایشگاه داشتیم. برای افطار و دو لیوان آب خنک از حبّانه که سهم هر کدام‌مان بود، له‌له می‌زدیم. 🕊 💐🕊
🕊🕊🌺💐🌺🕊🕊 مناجات‌های شبانه ماه رمضان، با همه سختی‌ها، ترک نشد. شیرینی این مناجات‌ها و اشک ریختن‌ها آن‌قدر زیاد بود که پیه همه‌چیزش را به تن می‌مالیدیم. با هزار استرس برای مراسم‌مان نگهبان می‌گذاشتیم اما حاضر نبودیم یک شب - بی‌دلیل - بی‌خیالش شویم... شب‌های قدر، با شور و حال خوبی گذشت. در حد بضاعت‌مان احیا گرفتیم. شب‌های قشنگی بود. مطمئنیم در و دیوار آسایشگاه و اردوگاه تا عمر دارد صدای «بک یا الله» بچه ها و گریه‌هایشان را فراموش نمی‌کند. اولین عید فطر اسارت آمد و رفت. از اینکه تمام روزه‌هایم را گرفته بودم، خیلی خوشحال بودم. چهره بچه‌ها هم تکیده شده بود، هم نورانی. خداحافظی با ماه رمضان در اسارت سخت‌تر از شرایط عادی بود. با همه سختی‌هایی که داشتیم، خیلی به روزها و شب‌های باصفایش انس گرفته بودیم. در آموزش عربی پیشرفت خوبی داشتم. جمله‌سازی‌ام خیلی بهتر از قبل شده بود. از نظر حفظ قرآن هم خیلی راه افتاده بودم. هم حفظ می‌کردم هم ترجمه. حیفم می‌آمد معنای لغت‌هایی را که در آیاتش بود، ندانم. جدای این، جمله‌های امام (ره) را برای خودم ترجمه می‌کردم و برای میر سید می‌خواندم. او هم با حوصله ایرادم را می‌گرفت. 🕊💐🕊
✨﷽✨ 💥 خواندن نماز زیر پتو روزهای اسارت به سختی سپری می شد و ما هم تنها امیدمان به خدا بود. یکی از زمان های فراموش نشدنی آن دوران ایام ماه مبارک رمضان بود. هر چند روزه گرفتن و نماز خواندن حتی به صورت فرادا هم جرم بود ولی با نزدیک شدن به ماه رمضان فشار بعثی ها بیشتر می شد. بارها اتفاق می‌افتاد که موقع نماز دژخیمان بعثی به اسرا حمله می‌کردند و جهت آنها را از قبله تغییر می‌دادند و حتی نماز آنان را به هم می‌زدند به گونه ای که یک شب به اندازه ای سخت گرفتند که مجبور شدیم نماز مغرب و عشا را به حالت خوابیده و زیر پتو به جا بیاوریم. راوی : یاد باد آن روزگان یاد باد شادی روح و و سلامتی 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
✨﷽✨ 💥 خودسازی اسرا با عهد و پیمان ماه مبارک رمضان برای خیلی از اسرا ماه خودسازی و تهذیب نفس هم بود. بیشتر اسرا در این ایام با خود عهدهائی می بستند که بیان آنها در توان اینجانب نیست. فقط به یک مورد اشاره می کنم که یکی از اسرا در ماه رمضان و قبل از ورود به آسایشگاه کفش های سایرین را از گرد و خاک تمیز و آنها را مرتب می کرد و در جای خود قرار می داد و به این ترتیب سعی می کرد در ماه رمضان به دیگران خدمت کند و از طرفی با نفس خود مبارزه کرده باشد. اثرات ماه مبارک رمضان تا مدتها در بین اسرا وجود داشت. در اسارت نه تنها به استقبال ماه مبارک رمضان می رفتیم بلکه بعد ازپایان ماه رمضان نیز به توصیه حضرت امام (ره) روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه می گرفتیم. روزه گرفتن در صبر و مقاومت اسرا نقش چشمگیری داشت، به گونه ای که حتی عراقی ها هم به این امر پی برده و در ماه مبارک رمضان کمتر با اسرای آسایشگاه درگیر می شدند و کمتر بهانه گیری می کردند. راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
✨﷽✨ 💥 کیفیت روزه داری در گرمای طاقت فرسای اردوگاه گرمای طاقت فرسای عراق در ماه رمضان نیز مشکل دیگری بود. تشنگی خیلی زود بر اسرا مستولی می شد. بعضی اوقات آن قدر گرما شدید بود که اسرا پیراهن های خود را بالا می زدند و شکم های خود را روی موزائیک کف آسایشگاه می چسبانیدند تا شاید کمی خنک شوند. گاهی اسرا با حوله، یکدیگر را باد می زدند و اگر حال کسی خیلی بد می شد چند نفری او را باد می زدند تا کمکی کرده باشند. هنگام شروع اذان نیز کسی چیزی نمی خورد تا اذان و نماز مغرب تمام شود. راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی 🕊 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed