#خاطرات_شهید
●کارمندبانک بود ، وقتی جنگ شدکارش را در بانک رها کرد. از سپاه نامه دادند تا ایشان به آنجا مامور شوند. اما بانک قبول نکرد و مدتی هم حقوقش را قطع کردند، اما حبیب الله گفت: «من رو اخراج کنید اما من میرم جبهه»
●من همیشه نگرانش بودم و دلهره شهادتش را داشتم. همیشه به من می گفت: «تحمل کن، تموم میشه این جنگ، جبران میکنم برات»
●همیشه در جبهه بود. بعد از عقد من اصلا ایشان را ندیدم. خیلی کم به خانه می آمد اما هر چه بخواهی خوب بود، مهربان بود. برای خانواده، پدر و مادر و اقوام. در مشکلات همه کمک حال بود و سنگ صبور خانواده و اقوام بود و طرف مشورت قرار می گرفت.
●هر وقت از جبهه می آمد سعی می کرد به همه سر بزند یا تلفن کند و اگر نمی شد از من سراغشان را می گرفت.
●یک بار که در عملیات بدر مجروحیت سنگینی پیدا کرد، یک ماه در خانه ماند. بعد از مجروحیت از منطقه او را به بیمارستان اصفهان برده بودند و بعد به تهران منتقل کردند، درآنجا بر روی پایش که ترکش خورده بود عمل انجام دادند و بعد از آن به بهبهان منتقل شد.
●با هم از تهران به سمت بهبهان می آمدیم که در اهواز ایشان گفت که اول بروم و به بچه ها سر بزنم. ما به بهبهان رفتیم و ایشان در حالیکه عصا می زد به جبهه رفت و بعد از مدتی آمد.
●آن ایام بهترین دوران زندگی ام بود که حبیب الله را بیشتر در خانه می دیدم. اما در خانه هم که بود مدام بی قرار جبهه و دوستانش بود و اخبار نگاه می کرد. با این وجود من می گفتم: «خدا کنه ترکش بخوری، بیای بمونی» و حبیب الله فقط می خندید.
✍️به روایت همسربزرگوارشهید
📎قائممقام لشگر ۷ ولی عصر
#سردارشهید_حبیبالله_شمایلی🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۳ بهبهان ، خوزستان
●شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۷ شلمچه
💠
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
✍ #ڪلام_شـهید
اگر به رئیس جمهور با مرکب سیاه خودکار رأی داده ایم ، به ولی فقیه زمان با جوهر سرخ خون رأی دادیم »...
#خاطرات_شهید
●ساعت ۲ نصف شب بود . پادگان دوکوهه خیر سرم داشتم میرفتم نماز شب بخونم رفتم سمت دست شویی برای تجدید وضودیدم صدای خس خس میاد ، ۴ تا توالت از حدود ۲۵ تا رو شسته بود رفته بود سراغ پنجمی ...کنجکاو شدم که این آدم مخلص کیه ؟
●پشت دیواری قایم شدم... اومد بیرون رو چند لحظه ای سرش روگرفت رو به آسمان ور ماه افتاد رو صورتش ... تعجب کردم . باورم نمیشد ، اسدالله بود ؛فرمانده گردان ...
●با یه دست داشت دست شویی هارو می شست...تا سحردرگیر بودم با خودم فرمانده 2 تا گردان با یه دست داشت دست شویی های پادگان دوکوهه رو تمیز میکرد ...
📎فرماندهٔ گردان حمزه ، مسئولآموزش و فرمانده محورلشگر ۲۷محمدرسولالله
#سردارشهید_اسدالله_پازوکی🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۴۳/۲/۲ پاکدشت ، تهران
●شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۱۱ فاو ، عملیات والفجر۸
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
✍ #ڪلام_شـهید
اگر به رئیس جمهور با مرکب سیاه خودکار رأی داده ایم ، به ولی فقیه زمان با جوهر سرخ خون رأی دادیم »...
#خاطرات_شهید
●ساعت ۲ نصف شب بود . پادگان دوکوهه خیر سرم داشتم میرفتم نماز شب بخونم رفتم سمت دست شویی برای تجدید وضودیدم صدای خس خس میاد ، ۴ تا توالت از حدود ۲۵ تا رو شسته بود رفته بود سراغ پنجمی ...کنجکاو شدم که این آدم مخلص کیه ؟
●پشت دیواری قایم شدم... اومد بیرون رو چند لحظه ای سرش روگرفت رو به آسمان ور ماه افتاد رو صورتش ... تعجب کردم . باورم نمیشد ، اسدالله بود ؛فرمانده گردان ...
●با یه دست داشت دست شویی هارو می شست...تا سحردرگیر بودم با خودم فرمانده 2 تا گردان با یه دست داشت دست شویی های پادگان دوکوهه رو تمیز میکرد ...
📎فرماندهٔ گردان حمزه ، مسئولآموزش و فرمانده محورلشگر ۲۷محمدرسولالله
#سردارشهید_اسدالله_پازوکی🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۴۳/۲/۲ پاکدشت ، تهران
●شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۱۱ فاو ، عملیات والفجر۸
#خاطرات_شهید
کار هر شبش بود! با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت میکرد، نیمههای شب هم بلند میشد نماز شب میخواند. یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایهاش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.»
#شهید_مصطفی_چمران
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
#خاطرات_شهید
کار هر شبش بود! با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت میکرد، نیمههای شب هم بلند میشد نماز شب میخواند. یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایهاش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.»
#شهید_مصطفی_چمران
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
#خاطرات_شهید
🔺اگر کسی در مراسمی که دعوتش میکردند مقید به رعایت موازین شرعی نبود حتی اگر از نزدیکترین افراد به او هم بودند در آن مراسم شرکت نمیکرد. روی باور و اعتقادش میایستاد.
🔺محض دل کسی به مجلس نمیرفت، قبل از رفتن سعی میکرد تا افراد را آگاه و مسائل را درست برای آنها بیان کند. اگر موفق میشد که مشکل رفع میشد اما اگر تلاشش نتیجه نمیداد عذرخواهی میکرد و در آن جلسه یا مجلس شرکت نمیکرد و هدیه را برایشان میفرستاد. با نرفتنش مخالفت خود را با اینگونه مجالس ابراز میکرد
🔺مهربانی، تواضع، کمک به همه، محبت و توجه خیلی زیاد به خانواده از جمله خصوصیات اخلاقی او بود. اینقدر درجه مهربانی و احساس مسئولیتش بالا بود که وقتی کاری را به فردی میسپرد که آن فرد تازهکار بود سعی میکرد تا وقتی که طرف همه زوایای کار را یاد نگرفته تنهایش نگذارد.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_جمال_رضی🌷
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۶۰/۱۲/۱۹ تهران
●شهادت : ۱۳۹۵/۱/۱۴ سوریه
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
#خاطرات_شهید
●وقتے ضارب علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم، یک پیرمرد اومد گفت:
خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟
علی با همان بدن بی جان گفت:
حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم.
📎پ ن : 3 فروردین، سالروز آسمانی شدن شهید امر به معروف و نهی از منکر،
#علی_خلیلی را گرامی می داریم.
#شهید_علی_خلیلی
#سالروز_شهادت 🌷
#خاطرات_شهید
●خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همتون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده… اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بیسیم چی. بیسیم چی (شهید) پور احمد…
●اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه.
●هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های یتیم هم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد…
●یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: “نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم….”
ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش…. می گفت: من خاک پای شماهام ….
📎بیسیمچیگردان انصار لشگر۲۷محمدرسولالله
#شهید_امیر_حاجامینی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
#خاطرات_شهید
●زمانی که فرماندهی گردان بلال را به او ابلاغ کردند، از حاج همت پرسید: اسم گردان چیست؟ حاج همت گفت: گردان بلال حبشی... پس از مکثی کوتاه، محمدکاظم گفت: چه اسم زیبایی! بلال سیاه بود، من هم سیاه چرده ام؛
● ولی آیا من هم می توانم زیر باران تیرها و ترکش ها مثل بلال اَحداَحد بگویم، بعد از این جمله شهید اشرفی اصفهانی فرمودند : ایشان (محمدکاظم) شهید می شوند.
📎پ ن : "فرمانده گردان بلال لشکر ۲۷ محمد رسولالله"
#شهید_محمدکاظم_کلهر🌷
●ولادت : ۱۳۴۲/۱/۹، شهر ری
●شهادت: ۱۳۶۱/۷/۱۵ ، سومار ، عملیات بیت المقدس
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
🥀🕊🥀🕊🥀
﴾﷽﴿
#خاطرات_شهید
.
«از دامن زن مرد به معراج میرود»
این جملهی امام خمینی(ره) وقتی برایم معنی پیدا کرد که خبر شهادت آقا وحید رو بهم دادند...
.
اون لحظهای که بدون توجه به اطرافم بی امان اشک میریختم!
بی تابی و دلتنگی امانم را بریده بود.
هرچه گریه میکردم آرام نمیشدم.
انگار قلب و جگرم میسوخت.
در میان بیقراریهایم دستانِ پر از مهرش را روی دستانم حس کردم.
نگاهش کردم، نگاهم کرد.
دستی به سر و صورتم کشید و گفت:
«دخترم ناراحت نباش، بیتابی نکن، انقدر گریه نکن وحید الان پیش امام حسینه، همون جایی که دوست داشت. آروم باش، تمام نگرانی من تویی، کمتر اشک بریز. جای بدی که نرفته، هدیهای ناقابل تقدیم خدا کردیم تو هم راضی باش عزیزم.»
چقدر بزرگ بود، چقدر روحِ عظیمی داشت.
چقدر آرامم کرد.
انگار فرشتهای بود از جانب خدا...
عطرِ بهشتی وحید را همراه خود داشت.
عجب جملهی درستی؛
امام راست میگفت.
وحید از دامن پاک مادرش به معراج رفت...
✍ راوی: مادربزرگوار شهید
#شهید_وحید_زمانی_نیا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🥀🕊🥀🕊🥀
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
#خاطرات_شهید
اوایل ازدواجمان بود. یک شب از صدای دلنشین قرآن بیدار شدم . نور کم سویی به چشمم خورد. از خودم پرسیدم : این نور از کجاست ؟ بعد از مدتی متوجه شدم از چراغ قوه ای است که علی روشن کرده بود تا نماز شب بخواند، چراغ بزرگتری را روشن نکرده بود که مبادا من از خواب بیدار شوم . علی خیلی به من احترام می گذاشت.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_علی_شفیعی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
#خاطرات_شهید
یکبار به اوگفتم تو ۵ سال در جبهه بودی؛ دیگر بس است. گفت؛ عمر دست خداست، ممکن است در شهر به دلائل دیگری بمیرم پس چه بهتر که مرگم ختم به شهادت شود.
در یکی از عملیاتها مجروح شده بود او را به اصفهان منتقل کرده بودند. برادرم از اصفهان زنگ زد و گفت علیرضا اینجا پیش ماست. گفتم دلمان برایش تنگ شده بگویید بیاید. وقتی آمدند متوجه شدیم علیرضا مجروح شده و با عصای زیر بغلش آمد. هنوز کاملا خوب نشده بود که مجددا به جبهه رفت.
پس از چند روز زنگ زد و از جراحتهایش پرسیدم، گفت: خودشان خوب میشوند؛ جای مردان جنگ، جبهه است، این جراحتها نباید ما را خانه نشین کند.
همیشه گله مند بود و میگفت من از همه بیشتر جبهه بودم ولی لیاقت شهادت ندارم.
هر وقت از او میپرسیدم در جبهه چکار میکند؟ برای اینکه من نگران نشوم، میگفت من در آشپزخانه خدمت میکنم. در صورتی که او فرمانده گردان رزمی ۴۱۳ لشکر ثارالله بود.
✍به روایت مادربزرگوارشهید
📎فرماندهٔ گردانرزمی ۴۱۳ لشگر ۴۱ثارالله
🌷سردارجاویدالاثر_علیرضا_اختراعی🌷
●ولادت : ۱۳۴۱ کرمان
●شهادت : ۱۳۶۷/۱/۲۶ فاو
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
#خاطرات_شهید
و چون من سعادت خود را مدیون سپاه می دانم و بهترین ساعات عمرم ساعاتی است که در سپاه بودم و در لباس سپاهی انشاءالله که همه شما عزیزان پاسدار برای پیشبرداهداف سپاه تلاش کنید
و زحمت بکشید. برای احتیاط یکسال نماز وروزه قضا دارم و از شما خانواده بزرگوارم خواهانم که آنرا بجا آورید...
#شهید_محمد_دلکش🌷
#سالروز_شهادت
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
#خاطرات_شهید
▫️من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا کردم که در جنگ با داعش در عراق، همرزم شهید هادی طارمی باشم. آنجا هادی را که دیدم، پرسیدم: از حاج قاسم چه خبر؟ گفت: "الحمدلله سالم و سلامت است."
▫️آن روز توانستم به دستبوسی سردار بروم. به هادی گفتم: حاج قاسم اجازه میده باهاش عکس بگیرم؟ گفت: "حاج قاسم بزرگتر از این حرفهاست. عکس که چیزی نیست. حتی اجازه میده باهاش غذا بخوری."
▫️هادی مرا پیش سردار برد و بهعنوان یک مدافع حرم هممحلهای به ایشان معرفی کرد و حاج قاسم هم خوشحال شد. آن روز بیش از هر چیزی، به این افتخار کردم که یکی از بچههای شادآباد، محافظ سردار سلیمانی است. شاید باورتان نشود، آن روز من سر سفره صبحانه حاج قاسم نشستم و از دست خودش لقمه گرفتم.»
▫️«هادی میگفت: من هر روز از دست حاج قاسم، لقمه متبرک میگیرم. این بهجای خود اما نکته مهم، صمیمیت سردار با نیروهایش بود. سردار حتی خودش لقمه در دهان نیروهایش میگذاشت.
✍به روایت همرزم شهید
📎محافظ رشید حاج قاسم سلیمانی
#شهید_هادی_طارمی🌷
#یاد_شهدا_صلوات
🌸🌸🌸
#خاطرات_شهید
● روحیه شهادت طلبی جواد، منوط به حضورش در سوریه به تنهایی نبود و برای تشییع شهدا نیز این روحیه ادامه داشت،فقط کافی بود، یک شهید به درچه بیاورند، تا پایان مراسم تشییع شهید کم نمی گذاشت.وقتی تیر به ران پایش اصابت کرد،به سرعت به بالای سر جواد رفتم و جواد در همان حالت که خون از بدنش جاری بود، گفت: منتظر شهادت من نباش زیرا باید پاشنه کفشمان را در #مسجدالاقصی به زمین بزنیم و در رکاب امام زمان شهید شویم.
● وی بارها این جملات را تکرار می کرد که باید به دنبال انجام وظیفه بود و هدف ما نابودی صهیونیسم جهانی و دفاع از اسلام در هر کجای جغرافیا است.
●خاطره ای از #آقای_احمدیان همین امسال در طلاییه و اردوگاه شهید باکری و کنار نهر خین باهاش کلی گفتیم و خندیدیم. دلاوری که وقتی بهش گفتم خوب دارید تو سوریه می خوریدا ... گفت: تهمت، فحش، کنایه، نیش و ...آخرشم ان شاءالله گلوله. و رفت...
✍راوی: همرزم شهید
#شهید_جواد_محمدی🌷
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
#خاطرات_شهید
💠 حق الناس
●وارد غذاخوری شدم. به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.
دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت.
●و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟
گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.
📎پ ن:نماینده مردم مشهد در اولین دوره مجلس
#شهید_سید_عبدالحمید_دیالمه
●ولادت : ۱۳۳۳/۲/۴ - تهران
●شهادت : ۱۳۶۰/۴/۷ - تهران ، توسط گروهک صهیونیستی منافقین
●آرامگاه : قم - حرم حضرت معصومه سلام الله علیها
🌷کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
#خاطرات_شهید 🌷
داشتیم براے عملیات آماده مے شدیم #اذان_صبح گفتند، سریع آمدیم توے چادر تا نماز بخونیم و حرڪت ڪنیم منطقہ شناسایـے شده بود و بمباران شروع شد توے چادر مشغول نماز خواندن بودیم ڪہ دو سہ تا راڪت افتاد ڪنار چادر ما برادرے ڪہ درحال تشهد بود یڪهو بہ #سجده رفت وهمانطور ماند...
دیدم از ڪنار پیشانے اش رگہ خونے بیرون زد یاد ضربت خوردن حضرت علے(ع) افتادم این بچہ ها بہ آقاے خودشان اقتدا ڪردند حتے شهادتشان هم #علے_گونہ بود...
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
#خاطرات_شهید
●حسیـن ایرلو بچه تهران بود از آن داش مشتی هــا...
شده بود فرمانده تحریب لشکر المهدی(عج)...
●می گفت دوست دارم جوری شهید بشم که یک وجـبم از من هم نمـونه... گلوله مستقیم تانک خورد به سینه اش، تکه تکه شد....
●بعد از حسیــن، کاکا علے شـد فرمانده تخریـب...
دیدم همیشــه یک لباس منـدرس و کهنه به تن دارد.
گفتـم کاکا علے این چـیه پوشیدے زشتـه!
گفـت: لباس شهیـد ایرلوِ!
گفتم: حسین هیکلش دو برابر تو بود؟
گفت:دادم خیاط بـرام اندازش کـرده.
روی آسـتین جاے یک پارگے بود.
گفـتم: این چـیه، چرا این را ندوختـی؟
گفت: جاےترکـشیه که به بازوے ایرلو رفته.
هر وقت خسـته میشـم. دلم مےگـیره سرم رو مےگذارم رو این پارگےآروم میشم!
📎پ ن : #شهید_علی_ناظمپور(کاکاعلی)
سمت: فرمانده گردان تخریب لشکر 33 المهدی(ﻋﺞ)🌷
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
#خاطرات_شهید
● همیشه از پدر و مادر قدردانی میکرد و عذرخواه بود که نتوانسته محبّت آنها را جبران کند. علاوه بر آن، به من و برادرم که از او کوچکتر بودیم، احترام میگذاشت و هیچوقت ما را به اسم صدا نمیزد، بلکه میگفت: آبجی و داداش.»
● یک سال قبل از شهادتش، در برخی از خصوصیات اخلاقی و اعتقادیاش به کمال رسید؛ به گونهای که بتواند برای شهادت آماده شود. او هیچ وابستگیای به دنیا نداشت. در پایگاه محل خدمتش، چند عکس شهید را روی دیوار قرار داده بود؛ اما یک جای خالی کنارش گذاشته بود. به دوستانش میگفت: این، جای عکس من است. او همیشه به من میگفت: حجابت را حفظ کن و در زندگی، حضرت فاطمه را الگوی خودت قرار بده.»
✍️به روایت خواهر شهید
#شهید_رضا_قربانی_میانرودی🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۷۰/۱۲/۲۵ تنکابن ، مازندران
●شهادت : ۱۳۹۲/۶/۱۶ درگیری باقاچاقیان ، کرمانشاه
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
#خاطرات_شهید
محمد و رحمان هر دو رفیق بودند بچه محل، عضو یک گردان و...
با هم عقد اخوت خونده بودند...
محمد شده بود فرمانده؛ رحمان رو گذاشت بیسیم چیش....
اما رحمان تو کربلای ۵ پر کشید و رفت...
محمد خیلی بیقراری میکرد چند بار وقتی میخواست مداحی کنه اول دعا که اومد بسم الله رو بگه وقتی به بسم الله الرحمن میرسید دیگه نمیتونست ادامه بده...گریه امانش نمیداد...
یه شب محمد تو مناجاتای سحرش با رحمان صحبت میکرد...رفیق بنا نبود نامردی کنی و...
بالاخره نوبت محمد شد با پهلوی دریده به دیدار خدا بره و اینگونه بود که محمد رضا تورجی زاده فرمانده گردان یا زهرا از لشکر امام حسین اصفهان بعد از گذشت چند ماه از #شهادت دوستش سید رحمان هاشمی به خدا پیوست...
الانم مزارشون کنار هم تو گلزار شهدای اصفهانه...جانم به این #رفاقت...
سمت راست:
#شهید_سیدرحمان_هاشمی🌷
سمت چپ:
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
#خاطرات_شهید
به همه عزیزان سفارش میکنم
به #نمـاز_اول_وقـت توجه ڪنند
ڪہ نمـاز دربردارنده همه چیز است
وقتی در اقامهی نمــاز ؛
بندهی عاشق در مقابل معشوق
که همان پروردگار است میایستد
چقدر لذتبخش و زیبا میباشد
ڪہ عاشــق صحبت و
معشـوق گوش مینمـاید و
به درخواست هایش پاسخ میدهد.
ولادت : ۱۳۴۹ فریدونکنار
شهادت : ۹۴/۰۹/۲۱ سوریه
#شهید_حاج_محمد_شالیکار🌷
#جانبـاز_دفـاع_مقـدس
#سردار_مدافع_حـرم
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
#خاطرات_شهید
🔸آخر شب خوردنی های مختلف میآوردیم و تا نیمههای شب فیلم و سریال و... نگاه می کردیم
🔹همان زمانها هم با خودم میگفتم چقدر به من خوش میگذرد، و چقدر زندگی خوبی دارم واقعا هم همینطور بود.
🔸من با داشتن امین خوشبخت ترین زن دنـیـا بودم، بعدها هرکس زندگی خصوصی مارا می دید، برایش سخت بود باور کند. مردی با این همه سرسختی و غـرور چنین خصوصیـاتی داشته باشد
🔹موضوع این نبود که خدایی نکرده من بخواهم به او چیزی را تحمیل کنم. یا با داد و بیداد موضوعی را پیش ببرم خودش با محبت مرا در به اسـارت خودش درآورده بـود
واقعا سیاست داشت
در مهربانیـش..
#شهید_امین_کریمی🌷
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
💌 #خاطرات_شهید
یکی از بستگانش دچار مشکلی شده بود و نیازمند و آبرودار بود، میثم از کرج با حالت بیماری کار وی را دنبال کرد و ضمانت وی را پذیرفت، کاری که هیچکس حاضر نبود، برای وی انجام دهد و گره مشکلش با همت میثم باز شد، الان بعداز شهادت میثم عکس وی زینت بخش خانه آن فرداست. وی اهل انجام کارهای خیر و خداپسندانه بود و سعی میکرد هر طور شده به دیگران در شرایط سخت و بحرانی کمک کند.
🏷 فرازی از #وصیت_نامہ:
«بی بی جان مگذارید که حقیرتان شرمنده برادرتان عباس غیرت الله شود. مدافع حرم شما بودن افتخار است و افتخار ما است. بی بی جان من حقیر و آلوده دستان چیزی ندارم دستانم خالی است، چیزی ندارم که در طبق اخلاص بگذارم و تقدیم شما کنم جز این جسم آلوده و ناقابل که اگر شما قبول کنید روسفید خواهم شد وگرنه خسران زده هستم.»
🌷 ولادت : ۱۳۶۳/۲/۲۳ تهران
🥀 شهادت : ۱۳۹۴/۸/۱۶ سوریه
بمناسبت #سالروز_شهادت
شهیدمدافعحرم #میثم_مدواری♥️
˹
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
💌 #خاطرات_شهید
▪️هاشم دو خصوصیت بارز داشت که در کمتر کسی پیدا میشود, دلسوزی و خیرخواهی؛ اگر کسی چیزی از او میخواست تمام سعی و تلاشش را میکرد تا او را به خواستهاش برساند.
▫️هر کس هر کاری و مشکلی داشت وی اولین کسی بود که پیش قدم میشد. هیچ وقت خودش را دست بالا نمیگرفت اگر مجلس ترحیم برای فردی از اطرافیان برگزار میشد او در صف کمک رسانی حاضر میشد.
▪️خیلی مرا دوست داشت متفاوت با سایر بچههایم با من رفتار میکرد همیشه دستم را می بوسید سرش را روی پاهایم میگذاشت و میگفت: بوی بهشت را استشمام میکنم.
▫️خیلی هم دست و دلباز بود هر کجا میرفت برای بچههای خواهر و برادرش و دوستان و همسایهگان هدیه میآورد و از این کارش لذت میبرد.
هاشم عشق به حضرت زینب (س) را به عشق دوقلوی شش ماههاش ترجیح داد.
🎙به روایت: مادر شهید
شهیدمدافعحرم #هاشم_دهقانی_نیا🌷
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
💌 #خاطرات_شهید
🏷 آخرین تماس...
▪️پارسال همین روزها بود(هفته دوم تعطیلات عید) تلفنم صبح زنگ زد و قبل از پاسخ دادنم ، قطع شد. شماره بدون نام روی تلفن بود و من معمولا با اینجور شماره ها تماس نمیگیرم.
▫️ناگهان دلم لرزید،زنگ زدم به برادر کوچکم حسین و شماره را برایش خواندم و گفتم شاید شماره تو باشه که دوباره خطت را عوض کردی!، داداش حسین تایید کرد و گفت از سوریه برگشتی, تعجب کردم و فورا تماس گرفتم،گوشی را برداشتی و با صدای گرم همیشگی گفتی:
▪️به به سلام اخوی، نایب الزیاره ام پیش امام رضا..گفتم: خیلی دعا کن، کی اومدی؟! کی می آیی قم ، ببینیمت؟ گفتی: فقط مرخصی گرفتم خانواده را بیاورم پابوس آقا، این دفعه وقتم کم است و امکان نداره ببینمتون، اگه عمری بود به زودی می آیم قم میبینمتون.
▫️گفتم: به سلامت، سلام ما را هم برسان.
و نمیدانستم این آخرین سلام و خداحافظی است.آخرین همکلامی من با تو پیش امام رضا بود، دعا کن اولین دیدار ما هم پیش امام رضا باشه.
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده...
شهیدمدافعحرم #محمدمهدی_لطفی_نیاسر🌷
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
💌 #خاطرات_شهید
ظهر شده بود. برای ناهار کنار یک رستوران ماشین رو نگه داشت.
رفت ناهار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخوریم چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچه های فال فروش به ماشینمون نزدیک شد.
امیر شیشه رو پایین آورد و از کودک پرسید: غذا خورده یا نه؟!
وقتی جواب نه شنید، غذای خودش رو نصفه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران....
وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود.
🎙به روایت: همسر شهید
شهیدمدافعحرم #امیر_سیاوشی♥️
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
💌 #خاطرات_شهید
▫️کنارشهرک محل زندگیمان باغ سبزے کاری بود،هر ازگاهی"حاج حمید"بہ آنجا سَری میزد بہ پیرمردی کہ آنجا مشغول کار بود کمک میکرد،یکبارازنماز جمعہ برمیگشتیم کہ حاج حمیدگفت: بنظرت سَری بہ پیرمردسبزی کار بزنیم از احوالاتش با خبر بشیم؟!مدت زیادی بود کہ به خاطر جابجایے خبری ازاو نداشتیم.
زمانیکہ رسیدیم پیرمرد مشغول بیل زدن بود حاج حمیدجلورفت بعداز احوال پرسی،بیل را از او گرفت مشغول بیل زدن شد،پیرمرد سبزے کار چند دستہ سبزی بہ حاج حمید داد.
▪️سبزیها را پیش من آورد وگفت:این سبزیها را بجاے دست مزد بہ من داد.
گفتم:ازخانمم میپرسم اگر نیاز داره بر میدارم.گفتم: نہ سبزی احتیاج نداریم.
در ضمن شما هم کہ فی سبیل اللّه کار کردی.بعدازشهادتش یکی ازهمسایہ ها به پیرمردگفتہ بود کہ حاج حمید شهید شده.
▫️پیرمرد با گریہ گفته بود من فکرکردم اون آدم بیکارے است که بہ من کمک میکرد. اصلاً نمیدونستم شغلی بہ این مهمی داره و سردار سپاهہ...
🎙به روایت: همسر شهید
شهیدمدافعحرم #سید_حمید_تقوی_فر♥️
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
💌 #خاطرات_شهید
ایام محرم شده بود،قول و قرار گذاشته بودیم که امسال اربعین موکبی راه بندازیم که خادم هاش بچه های خادم الشهدا باشند.
سید هادی پیگیر کارها بود و بهم گفت سجاد پایه ای؟ گفتم بسم الله
مشکلاتی جلوی راه بود که نمیشد این حرکت انجام بشه.
روز عاشورا محمد رو دیدم،کشیدمش کنار گفتم حاجی چیکار میکنی کارهارو پیگیری کن راه بندازیم دیگه ...چرا چند روزه دیگه از تب و تاب پیگیری کار خبری نیست
با همون لبخند همیشگیش یه درسی داد بهم گفت سجاد مگه شماها بسیجی نیستین مگه خط ها رو بتون ندادم که با کیا باید ببندید؟
منتظر منی؟! تو و سید هادی پاشید برید تهران دنبال کارها دیگه چیه دست به دست هم میکنید
بسیجی منتظر نمیمونه خودتون بسم الله بگید.
سید هادی پیگیر شد و ما رفتیم عراق یک ماه قبل اربعین برای ساخت و ساز موکب ها..
شهیدمدافعحرم #محمد_بلباسی♥️
˹
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
#خاطرات_شهید
علیرضا اسوه ایمان و اراده، صبر و بردباری و خلاقیت و ولایتمداری بود؛ هرگز دوست نداشت از مأموریتهایش سخنی به میان بیاورد؛ با اینکه بیشترین پروازهای جنگی را با هواپیمای (اف ـ 4) انجام داده بود و قهرمان پروازهای برونمرزی محسوب میشد اما در بازگو کردن آن همه رشادت و از خودگذشتگی ابا داشت تا مبادا فداکاریهایش به شائبه ریا آلوده شده و خدای نکرده خودنمایی کرده باشد.
علیرضای من به قهرمان پروازهای برونمرزی شهره بود و حتی زمانی که مسئولیتهای مهم داشت و قانوناً از پروازهای جنگی بر حذر بود، به پرواز درمیآمد و همین امر روحیه سایرین را برای جنگیدن تقویت میکرد.
پسرم از جمله خلبانانی بود که در طول هشت سال دفاع مقدس سختترین عملیاتهای جنگی را انجام داد و به کابوسی برای نیروهای عراقی تبدیل شده بود.
#شهید_سید_علیرضا_یاسینی
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
💌 #خاطرات_شهید
زمانی که قصد داشتیم برای زیارت به کربلا برویم همزمان با اشغال عراق توسط آمریکاییها بود. آن زمان برای دستگیری حاج حمید جایزه گذاشته بودند. وی من و بچهها را تا مرز مهران رساند و در حالی که میخندید به شوخی گفت: «مراقب خودتان باشید که اگر شما را دستگیر کنند من برای کمک نمیتوانم بیایم.»
بچهها برای رفتن حتی یک لحظه هم تردید نداشتند زیرا میدانستند که اگر اتفاقی رخ دهد، حاج حمید برای نجاتشان یک لحظه هم صبر نخواهد کرد.
شهیدمدافعحرم #سیدحمید_تقوی_فر♥️
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed