📌بچه ها دور هم جمع بودند که یک دفعه سرو صدایی بلند شد!
▫️صدای سیـد قـادر بـود؛ جـوش آورده بود و با یکی ازبسیجی ها بگو مگو میکرد.
▪️پادرمیانی کـردیم و ختـم به خیـر شـد. ▫️حالا یکی باید میآمد و وجدانش را آرام میکرد. به خودش لعنت میفرستاد که:«این چه کاری بود!؟ فردا کی مرده و کی زنده؟ چطور میخوای جـواب بدی؟»
▪️آخـرسر تصـمیم گـرفت آن بسیـجی را پیـدا کند.
▫️به هـرکـه می رسید، سـراغش رامیگرفت.دیگر داشت کـلافه میشد که پیدایش کـرد.
▪️ بهش گفتـه بود: «مـا بچـه سیدا زود جـوش میاریم و زودم پشیمون میشیم ؛برادر شما مارو حلال کن؛ من اشتباه کردم! نفهمیدم!»
▪️ دست انداختـه بـود گردنش و طلب حلالیت گرفت.
🔸️ فردای آن روز خبر دادند که سید به شهادت رسید
#شهـید_سـید_قـادر_موسـوی
#شهید
#وعده_صادق
#جمعه
#شهادت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed