eitaa logo
شهدای مدافع حرم
370 دنبال‌کننده
37.2هزار عکس
30.2هزار ویدیو
65 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗 🌷رفتار دکتر انقدر عادی بود که متوجه نمی شدین با استاد دانشگاه طرف هستین. یه بار دیدم که یکی از دوستان عصبانیه 😖 می گفت که پیک موتوری پنجاه تا کتاب آورده بود و برای جابجا کردنشون از دکتر شهریاری که داشته از اونجا رد می شده، کمک خواسته...🌷 ایشون هم بدون اینکه حرفی بزنه به کمکش رفت... 😐 اون شخص می گفت رفتم با عصبانیت به پیک گفتم که این آقا استاد دانشگاهه که گرفتیش به کار...!!!🌷 خیلی از افرا دکتر رو می شناختند اما نمی دونستن ایشون استاد رشته هسته ای دانشگاهه..! 😳 بعد از شهادتش وقتی عکسش رو دیدند با تعجب می گفتند که فلانی دکتر هسته ای بود!!؟ 🇮🇷مراسم ازدواج من و مجید در سلف‌سرویس اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر برگزار شد، پس از مراسم با لباس عروس به خوابگاه رفتیم و زندگی بی‌تکلف خود را آغاز کردیم. مجید از نظر رفتاری بسیار نمونه و فردی بسیار متشرع بود.به جرأت می‌توانم بگویم لقمه غیر حلالی وارد زندگی‌ ما نشد.حتی در برخی عروسی‌ها حضور پیدا نمی‌کرد و می‌گفت وقتی قرار است حلالی حرام شود در آن محل حضور پیدا نمی‌کنم. مطالعه تفسیر قرآن را هرگز رها نمی‌کرد مجید واقعا آماده شهادت بود چون وقتی زندگی این مرد را مرور می کنم می بینم رویه مجید در زندگی هیچ سرانجامی جز شهادت نداشت. راوی_از_شاگردان_شهید ✍ از کتاب : شهید علم 🍃🌸اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم🌸🍃 🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
🌷سالگرد شهادت «میرزا كوچك خان جنگلی» رهبر قیام مردمی جنگل (۱۳۰۰ ش) 📌 رهبر معظم انقلاب: «میرزا کوچک، مرد تنهایی بود که به دو قدرت بزرگ آن روز دنیا یک نه‌ی بزرگ گفت.» ۱۳۸۰/۰۲/۱۲ 🔅ما در دوران مبارزه خودمان، هر وقت نام میرزا کوچک خان را به یاد می‌آورد 🔸او از همت و اراده و شخصیت و هویت خود خرج کرد، برای اینکه به یک نسل هویت و شخصیت و نیرو و اراده ببخشد. این بسیار ارزش دارد. 🎙 (امام خامنه‌ای، ۱۲/۲/۱۳۸۰) 🔹 میرزا یونس استاد سرایی؛ (مشهور به میرزا کوچک خان جنگلی) فرزند روحانی مشهور رشت بنام میرزا بزرگ استاد سرایی. ◇ متولد ۱۲۵۷ ه ش محله استاد سرای رشت. شهادت در یازدهم آذرماه ۱۳۰۰ ه ش در سن ۴۳ سالگی؛ درکوهستانهای سردسیر و برفی تالش؛ مسیر ماسال به خلخال. آرامگاه ایشان در محله سلیمان داراب رشت است. 🔹 علت ملقب شدن به «میرزا کوچک خان» چون پدر ایشان از روحانیون جلیل القدر رشت و به میرزا بزرگ، معروف بودند لذا فرزند ایشان معروف شد به «میرزا کوچک» 🗓 ۱۱ آذر سالروز شهادت خان جنگلی... 🌹 : "ان شاءالله چهره ی میرزا کوچک خان بیشتر در بین مردم و جوانهای ما شناخته شود. ایشان یک واحد مینیاتوری از نظام اسلامی در رشت و همان محدوده خاص خودش به وجود آورد" ... "میرزا کوچک، مرد تنهایی بود که به دو قدرت بزرگ آن روز دنیا یک نه‌ی بزرگ گفت"... 🌹 : من مرگ را با حفظ عقیده خود ترجیح میدهم ... 🌹 چگونگی شهادت کوچک خان جنگلی: میرزا هم در شرایطی که فقط 8 نفر از جنگلیان مانده بودند به همراه گائوک آلمانی (هوشنگ) یاور وفادار میرزا به قصد دوری جستن از شرایط موجود به منظور رفتن به خلخال در راه کوهستانی «گیلوان» میان برف و کولاک از حرکت باز می مانند و دچار سرمازدگی شدید شده، در شرف مرگ قرار می گیرند که مرد مکاری پیکر مرده آنان را به یاری عده ای از اهالی قصبه ی «خانقاه» به آنجا منتقل می کنند... در خانقا به دستور محمد خان سالار شجاع برادر امیر مقتدر طالش که عداوتی بین آنان و جنگلیان بود، سر میرزا از بدن او جدا شد. بدن را در همان قصبه دفن کردند. سر بریده ی میرزا این قهرمان ملی و آزادی و سردار جنگل را به رشت آوردند و به فرمانده ی پادگان تحویل دادند. سر بریده ی میرزا کوچک خان جنگلی را مدت ها در کنار سربازخانه به نمایش گذاشتند. سپس خالو قربان سر بریده را به رسم ارمغان به تهران نزد رضا خان بردو به دستور سردار سپه، سر میرزا را در قبرستان چهار راه حسن آباد که اکنون محل آتش نشانی است دفن کردند. یکی از دوستان میرزا مخفیانه سر میرزا را از گور گرفته و به رشت آورد و در سلیمان داراب رشت به خاک سپرد. پس از شهریور 1320 آزای خواهان گیلان محرمانه جسد میرزا را از قصبه ی خانقاه به رشت آورده در جوار سر بریده میرزا مدفون می نمایند... روحش شاد و راهش پردوام باد.... 🌹 :👇 آخرین نامه ای که به تاریخ ۵ آبان ۱۳۰۰ شمسی از میرزا کوچک خان به یادگار مانده، جملاتی از آن چنین است :...با رویه ای که دشمنانمان در پیش گرفته اند شاید بتوانند به طور موقت یا دائم توفیق حاصل کنند، ولی اتکای من و همراهانم به خداوند دادگری است که در بسیاری از مهالک حفظم نموده است. افسوس می خورم که مردم ایران مرده پرستند و هنوز قدر این جمعیت را نشناخته اند. البته بعد از محو ما خواهند فهمید، که بوده ایم و چه خواسته ایم و چه کرده ایم....امروز دشمنانمان ما را دزد و غارتگر خطاب می کنند و حال آنکه هیچ قدمی جز در راه آسایش و حفاظت مال و ناموس مردم برنداشته ایم. ما این اتهامات را می شنویم و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم علی الاطلاق واگذار می کنیم 🌹 فرا رسیدن ۱۱ آذرماه سالروز شهادت میرزا کوچک خان جنگلی گرامی باد شادی روحش صلوات ✍ آخرین دست نوشته میرزا کوچک‌ خان ◇ افسوس می‌خورم که مردم ایران پس از محو ما خواهند فهمید ما که بوده‌ایم، چه می‌خواستیم و چه کردیم. ◇ مردم همه منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری به میان نباشد. پس از آنکه نتایج تلخی از سوء افکار و انتظار خود دیدند، آنوقت دو دست ندامت به سر کوفته، قدر و هویت ما را می‌فهمند. ◇ امروز دشمنان، ما را دزد و غارتگر خطاب می‌کنند، در صورتی که هیچ قدمی جز در راه آسایش مردم و حفاظت مال و جان و ناموس آنها برنداشتیم. ◇ ما هرگونه اتهاماتی را که به ما نسبت می‌دهند، می‌شنویم و حکمیّت را به خداوند قادر و حاکم علی‌الاطلاق واگذار می‌کنیم.
۱۲ آذر سالگرد شهید مدافع حرم، میثم‌نجفی گرامیباد👇🏼 💥عشقش به حضرت زینب(س) بیشتر از دخترش بود. یک دفعه گفتم: "آقا میثم، در این موقعیت می‌خواهی بروی؟لااقل اجازه بده بچه به دنیا بیاید... که گفت: زهره! دلت می‌آید این حرف را بزنی؟... دلت می‌آید حضرت زینب (س) دوباره اسیری بکشد؟ بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم میثم  قبل از شهادتش یک روز از سوریه زنگ زد و با هم صحبت کردیم... من اواخر دوره بارداری‌ام  بود و روزهای سختی را می‌گذراندم. به او گفتم: خسته شدم. زودتر بیا خانه... گفت: "زهره جان! سپردم تان به حضرت زینب (س) و ازخانم خواسته‌ام به شما سربزند. 🍂حلما تنها فرزندم که ۱۷ روز بعداز شهادت پدرش متولد شد.حلما بچه اولم بود و دوست داشتم همسرم کنارم باشد... ولی میدائم نشد. همان حرفش را در ذهنم مرور می‌کردم و حضرت زینب(س) و حضرت زهرا (س) را صدا می‌کردم و به آن‌ها سلام می‌دادم و می‌گفتم حتما همه این عزیزان اینجا پیش من هستند... 🌷میثم همیشه می گفت: لطف این کار در 👈 گمنامی و اخلاص برای خداست. به روایت همسر شهید مدافع حرم، 🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
💢 نهایت شکنجه ساواک 👈 و مقاومت فوق تصور👈 یک زن مسلمان و مبارز: ته‌ِگرد را زیر انگشتانش نهادند، چشمان زن بسته بود و جائی را نمی‌دید ناگهان دستانش را به دیوار کوبیدند و سوزن‌ها را از زیر ناخن‌ها تا ته فرو کردند 😔 درد، استخوان‌های زن را می‌سوزاند اما لب از لب نمی‌گشود خاموش کردن ته سیگار روی بدن زنها از دوران جنگ ویتنام مُد شده بود و آمریکائی‌ها کشف کرده بودند زنان ویت کُنگ تنها با این شیوه لب به سخن باز می‌کنند زن را روی تخت خواباندند و پس از فحش‌های تکان‌ دهنده و سرگیجه آور حالا سیگارهای خود را روی بدن او خاموش می‌کردند اما بی فایده بود گویی ساواکی‌ها باید به دنبال راه دیگری می‌بودند. زن، دیگر جای سالمی برای شکنجه شدن نداشت آن زن😰 🌹 👈 بود، ملت که برای آرمانش، تا پای جان ایستاد اما این پایان داستان او نیست ساواک برای آنکه مقاومت این زن را بشکند آخر کار رفتند را آوردند و جلوی چشم مادرشان، دردناکترین شکنجه ها را بر روی آنها شروع کردند. 😰 🌹راضیه و رضوان۱۳ و ۱۴ ساله بودند که جلوی چشم مادرشان، آنقدر آنها را زدند و با سیگار سوزاندند که زن دعا می‌کرد دخترکانش زودتر بمیرند تا اینقدر زجر نکشند اما زن مگر حرف می‌زد هرگز و همه می‌دانیم شکنجه فرزند جلو چشم چقدر وحشتناک است اما این کوه صبر لب از لب باز نکرد😰 🌹بعد از انقلاب مسئول تامین امنیت غرب کشور شد و را شناسایی و تار و مار کرد سهم او از انقلاب تنها شکنجه و زندان و نبود، دباغ برای تامین مخارج چند خانواده که تکفل آنان را از دوران نمایندگی مجلس بر عهده گرفته بود بعد از دوران نمایندگی مجلس می کرد هیچ وقت نه باندی داشت، نه به بیت المال دست درازی کرد نه بچه هایش آقازاده و اشراف شدند این روزها، بانوی قهرمان ملت ایران را نه در خیابان انقلاب و بر روی یک سکو در حال دهن کجی به مقدسات یک ملت، بلکه باید در آرامگاه امام خمینی یافت؛ مرضیه حدیدچی شخصیت کاریزماتیک و گمشده نسل ماست؛ نسلی که گویی قهرمان واقعی‌اش را گم کرده و در غیاب حدیدچی‌ها، آرمان‌ها می‌شوند و قهرمان‌های تقلبی جای قهرمان‌های واقعی را گرفته اند... برشی از زندگی 👈 () نوشته سیده سعیده موسوی 🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
13.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 گر نگاهی به ما كند زهرا (س) تجربه‌گری که به خاطر حب امام حسین(ع) توسط حضرت زهرا (س) مورد شفاعت قرار گرفت 🔸 این قسمت: خاک و خاکستر هر روز ساعت ۱۷:۳۰ بازپخش: ساعت ۲۲:۳۰ و ۱۲:۳۰ روز بعد از شبکه چهار سیما 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ⚜💗شفاعت حضرت فاطمه(س) در روز قیامت: 💢1. امام باقر(ع): به خدا قسم ای جابر درروز قیامت فاطمه (س) جدا می کند و نجات می دهد شیعیان ومحبین و دوست دارانش را همچنان که مرغ دانه ی خوب از دانه ی بد را جدا می کند. زمانی که شیعیان او با آن حضرت نزدیک در بهشت می رسند، خداوند در دل های آن ها می اندازد که برگردید و نگاه کنید، بر می گردند و نگاه می کنند. خداوند می فرماید:👈 چرا برگشتید؟ در حالی که فاطمه(س) دختر حبیبم در بین شماست! و هر آینه شفاعت، او را درباره ی شما خواهم پذیرفت...می گویند: خدایا دوست داریم قدر و منزلت ما شیعیان فاطمه (س) در این روز شناخته شود... پس از جانب خداوند خطاب می شود، ای دوستان من برگردید و نگاه کنید و ببینید هر کسی شما را به خاطر دوستی فاطمه (س) دوست داشته است، هر کسی شما را اطعام کرده است؟ هرکس را که به خاطر زهرا(س) شما دوستداران فاطمه را اطعام کرده، نیکی نموده وباجرعه ی آبی سیراب تان کرده است و یا غیبت افرد را از شما به خاطر دوستی فاطمه(س) برگردانده، دست او را بگیرید و به بهشت واردش کنید. سپس امام باقر(ع) فرمود: به خدا قسم باقی نمی ماند در بین مردم جزشک کننده، یا منافق ویا کافر. بحارالانوار، ج 43، ص65 💢
فرجوانی 🌹بعد از فتح المبین اولین فرزندش به دنیا آمد... دختری که بر اثر فلج مغزی قادر به حرکت نبود. در روزهای شروع جنگ خواهرش ۷۰ درصد جانباز شد... در طریق‌القدس برادرش ابراهیم را از دست داد... در رمضان پایش زیر تانک له شد. در خیبر شیمیایی شد... سال ۶۲ فرزند دومش (امیر) سالم بدنیا آمد... در بدر دستش از مچ قطع شد.. بچه ی سومش هم معلول به دنیا آمد. امام جمعه و فرمانده لشکر، تکلیف جهاد را از گردنش برداشته بودند... با وجود همه این مشکلات، حاضر نشد لحظه‌ای جبهه را ترک کند تا سرانجام در عملیات کربلای ۴ در حالی که فرمانده گردان کربلا را به عهده داشت، بعنوان غواص خط شکن شرکت کرد و جزء اولین نفرات در نوک پیکان حمله قرار داشت به شهادت رسید و گردانش موفق ترین گردان در کل عملیات لقب گرفت... او سال‌ها بعد تفحص گردید و در بین نیروهایش در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت...  💥 💥 فرجوانی ❣ 🌹 راوی: مرتضی_طيبی در افكار خودم بودم كه عباس اسلامی پور آمد و گفت: اسماعيل آمده گفتم: حاج اسماعیل؟ گفت: بله ، سيد مرتضی شفيعی هم آمده و فردا صبح از صحن علی بن مهزيار مراسم استقبال از بچه‏ ها شروع ميی‌شود. . ،. اسماعيل! از لحظه‏ ایی كه گفتند آمده‏ ای همه‏ اش به دستان تو فكر می كنم ، يعني ميی شود باز هم بيايی و دست مرا بگيری، مي‏ شود باز هم بگويی بيا برويم . . جمعيت كه در انتظار بودند قفل فراق را شكستند و به سوی كبوتران تازه رسيده خيز برداشتند. تابوت‏ گلهای سرخ بر دستان جمعيت داشتند به طرف جلو می رفتند و ما دوان دوان می رفتيم تا به جمعيت برسيم . من همه‏ اش در فكر اسماعيل بودم او را خواهم ديد ، دستم به بال سوخته‏ اش مي‏رسد توفيق ديدارت چگونه حاصل می‌شود عزيز دلم . . . نفس نفس مي‏زديم از دور كه نگاه مي‏ كرديم جمعيت در حال حركت بودند و تعدادی تابوت كه دل‏های ما در آن قرار داشت به سمت جلو می رفتند . چند قدم مانده كه به جمعيت برسيم ناگهان تابوتی به عقب آمد. راست آمد و خورد به صورتم بی اختيار آن را غرق بوسه كردم ، گونه‏ هايم در گرمایی لذت بخش داشت می‌سوخت . چشمان خيسم ناگهان روی شناسنامه گل سرخ ماند كه نوشته بود شهيد حاج اسماعيل فرجوانی. دلم شكست يعنی بعد از اين همه سال‏ها . . . دوباره چيزی در درونم جوشيد و جوشيد ، صدایی زيبا در گوش‏‌هايم نجوا كرد كه : ، ، ، دل نگران دل شكسته (ع) باشيد ، علمدار خوبی برای باشيد و گفت و گفت . . . . اين نجوا با صدای دريا يكی شد دريا بود و آب و قطره‏ های فراوانی كه شده بودند دريا . . . . 🔻 عجب مادری داشت حاج اسماعیل راوی: حاج صادق آهنگران ❣ اسماعیل فرجوانی فرمانده تیپ یکم لشکر 7 ولی عصر عجل الله تعالی فرجه بود. او در یکی از عملیاتها مجروح گردید و یک دستش قطع شد. [ابراهیم برادر] ایشان در عملیات [طریق القدس] به شهادت رسید و پیکر پاکش مانند مولایش اباعبدالله صلوات الله علیه سر در بدن نداشت. ❣ وقتی جنازه ی او را به اهواز آوردند مادرش هم آنجا بود. به خاطر این که پیکر سر در بدن نداشت بچه ها اجازه  نمی دادند مادرش بالای سرش بیاید. اما ایشان کوتاه نمی‌آمد و می گفت: هر طور شده  من باید بچه م رو ببینم. در نهایت بچه ها کوتاه آمدند و حاج خانم توانست جنازه فرزندش را ببیند. ❣ همه منتظر بودند صحنه های دلخراش و مویه مادر و خراشیدن صورتش را ببینند اما مادر اسماعیل و ابراهیم به قدری صلابت نشان داد که تعجب همه را برانگیخت. ❣ حاج خانم وقتی بالای پیکر بدون سر فرزندش آمد و با آن وضع مواجه شد فقط سه بار گفت: مرگ بر آمریکا مرگ بر آمریکا  مرگ بر آمریکا بعد زینب وار بوسه ای بر حنجر جگرگوشه اش زد و بدون گریه و زاری محوطه را ترک کرد. ❣ این صحنه تأثیر عجیبی روی من گذاشت. پس از آن، ماوقع را برای آقای معلمی شرح دادم و او هم نوحه هایی با مضمون مادر از جمله : بیا ای مهربان مادر کنار سنگر من یا ای مادر قهرمان شد نوجوانت فدا و ... را سرود و من آنها را اجرا کردم. ❣
💠این پای، بابای من است😭 ‌‍👈... این پای بابای من است، عکسش را از آلبوم جدا کردم و لای قرآنم گذاشتم تا هرگز یادم نرود پای پدر رفت تا پایم نلغزد، پایم به مجلس گناه باز نشود. کف پایش صاف بود. اما سر پایش هوای پریدن داشت. گوش پایش به فرمان رهبر. ناز شست پایش که افتاد اما نگذاشت حرف امام بر زمین بیفتد. 💥بخشی از وصیتنامه پدرم: "حال از تو می خواهم ای عزیز مهربان! مرا به این آرزویم برسانی و لیاقتی به من بدهی که بتوانم انتخاب شوم و تو را در حالتی ملاقات کنم که جدم حسین ابن علی علیه السلام ملاقات کرد، یعنی با بدنی خون آلود و جسمی تکه تکه شده، در احیاء دین تو، تا فردای قیامت امیدی باشد که به شفاعت ائمه اطهار برسیم" 👈کاش آدم شدن مرا هم از خدا می خواستی وقتی دعایت اینقدر به استجابت نزدیک است و هنوز هم دیر نیست. دعا کن تا آخر پایم نلغزد، پایم به مجلس گناه باز نشودو....😔💔 ✍️    🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
☀️ ۱۷ دی ماه سالروز اجرای سیاست ضد فرهنگی و استعماری کشف حجاب به دستور رضاشاه پهلوی است.  قانون کشف حجاب در ۱۷ دی ۱۳۱۴ توسط رضا شاه به تصویب رسید که به موجب آن، زنان و دختران ایرانی از استفاده از چادر، روبنده و روسری منع شدند. قانونی که به موجب آن،  رضاشاه ترجیح می‌داد که مردم لباس متحدالشکل بپوشند، مردان کلاه پهلوی به سر گذارند و زنان بدون چادر، روبنده و روسری باشند و این موضوع چهره‌ای مستبد از او به‌جا گذاشت و با انتقادات جدی توده‌های مردم روبه رو شد و.... 🌷فاطمه سلطان کواکب زنی دلیر، شجاع و باغیرت بود، وی به همراه شوهرش با شروع جنگ تحمیلی در کنار مردم مقاوم دزفول در ایام موشکباران ها و حملات توپخانه ای و بمباران هواپیماهای متجاوز رژیم بعث عراق لحظه ای دزفول را ترک نکردند. وی به مداوای مجروحین جنگ می­ پردازد پس از آنکه شدت جنگ و موشکباران­ ها آمار شهدای زن را بالا می ­برد، او شجاعانه به غسال خانه ی شهیدآباد می­ رود و شهدای زن را غسل و کفن می­ کند و تا پایان جنگ صدها شهیده را قربت­ الی ­الله غسل می­ دهد. یکبار که موشک دقیقاً به منزل ایشان اصابت کرد و کل وسائل خانه و زندگی بکلی تخریب و نابود گردید وقتی او و دخترانش را از زیر آوار بیرون کشیدند؛ مقابل دوربین خبرنگاران با حجاب کامل اسلامی قرار گرفت و گفت: همه چیز ما خانه و زندگی ما، جان ما و فرزندان ما فدای یک تار موی امام خمینی، ما شهرمان را خالی نمی­ کنیم. ما تا آخرین لحظه­ ای که جان در بدن داریم از اسلام و انقلاب و امام و رزمندگان دفاع می­ کنیم. فاطمه سلطان کواکب سرانجام این زن مؤمنه صالحه ی دوران، در روز عید سعید غدیر خم مورخ ۱۳۸۲ به آرزوی دیرینه­ اش رسید... او اولین زن مجاهد دزفولی است که صدها زن شهیده را غسل و کفن کرد.خاطره ای از شهیده, فاطمه سلطان کواکب 🌷شهیده "گلدسته محمدیان" از شهدای فرهنگی دوران جنگ تحمیلی شهرستان شیروان می باشد... ایشان به همراه دختر خردسال و همسرش، در جریان بمباران شهر دزفول توسط دشمن بعثی به دیدار معبود پرکشید... یکبار در زمان جنگ پدرش به خانه شان رفته بود درست همان زمانی که بمباران هوایی امان مردم را بریده بود... اواخر شب وقتی خواستن بخوابن پدرش اورا با پوشش و حجاب کامل دید... با تعجب از او پرسید: "دخترم کاری پیش آمده جای می خواهی بروی؟"...گفت: "نه پدر جان این جا هر لحظه ممکنه بمباران هوایی بشه ، ممکنه فردا صبح زنده نباشیم به همین خاطر باید آمادگی کامل را داشته باشم. می خواهم وقتی بدن ما رو از زیر آوار در میارن آن موقع هم حجاب مون کامل باشه...برشی از زندگی شهیده, گلدسته محمدیان 🌷مادربزرگش نام میترا را برایش انتخاب کرد. اما او هر چه بزرگتر می شد اعتراضش نسبت به اسمش بیشتر می شد و به همه می گفت من را زینب صدا کنید. او یک روز روزه گرفت و نام خود را به زینب تغییر داد. سالی که به تکلیف رسید باحجاب شد و روزه‌ را شروع کرد. فعالیت های مذهبی و حجاب زینب، مورد غضب سازمان منافقین ضد خلق قرار گرفته بود.او همیشه غسل شهادت می کرد. قبل از شهادتش هم غسل شهادت کرده بود. برای خواندن نماز به مسجد رفت. آن نماز، آخرین نماز زینب 14 ساله بود. وقتی از مسجد برمی گشت, منافقان او را ربودند و سپس با گره زدن چادرش او را خفه کردند. بعد از سه روز پیکر غرق به خونش پیدا شد. او را با چادرش به خاک سپردند... برشی از زندگی شهیده زینب (میترا) کَمایی 👌وقتی قهرمان جهان شدم انگاه فهمیدم که باید بیشتر خم شوم تا مدال قهرمانی را به گردنم بیاویزند 🥇از حمام عمومی اومديم بيرون، توي برف خانومي محجبه بساط كيسه و ليف و.. دستش گرفته بود،  رفت جلو و نصف ليف و كيسه و جورابهاي اون را خريد. تعجب كردم گفتم واسه كي مي خري!؟ ما كه تازه از حمام اومديم بيرون ، اونوقت چرا اين همه زياد؟  گفت اگه من و تو ازش نخريم كي ازش بخره؟ اون توي اين سرما واسه حفظ شرافتش و ناموسش ايستاده.  وگرنه مي تونست توي بغل يكي توي جاي گرم و نرم فاحشگي كنه. پس بخر و بخريم تا اونهم با شرافت زندگي كنه. برگشت و كل خريدش را گذاشت توي حمام و گفت: نصرت اينها را بذار دمه  دست مردم و بگو صلواتي. ☀️ ۱۷ دی سالروز درگذشت جهان پهلوان تختی  گرامی باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عربی بابا - خانواده شهدا 👇 شهید حاج قاسم سلیمانی دعا کرده بود مانند شهید حکیم شهید شود و چیزی ازش باقی نماند😰 ، فرزند سیدمحسن حکیم، از فقها و علمای معاصر و از خاندان حکیم در عراق می‌باشد. وی به عنوان رئیس مجلس اعلای عراق، فعالیت‌های گسترده‌ایی را جهت برقراری حکومت اسلامی در عراق انجام داد و سرانجام در یک حمله تروریستی، کنار حرم امام علی (ع) به همراه ۸۳ نفر دیگر با زبان روز در روز اول ماه رحب، در روز میلاد امام باقر(ع) به شهادت رسید و در میدان ثورة العشرین نجف اشرف، به خاک سپرده شد. دولت وقت عراق، بارها به سیدمحمدباقر سوء قصد نمود، وی پس از شهادت سیدمحمدباقر صدر در سال ۱۹۸۰ م و چند ماه پیش از آغاز جنگ تحمیلی عراق، به ایران مهاجرت کرد و در ایران، مشغول تدریس و تالیف شد و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق را تاسیس کرد و از سال ۱۹۸۶ م تا پایان عمر به عنوان رئیس این تشکل فعالیت داشت، او همچنین در تاسیس نیروهای داوطلب نظامی «سپاه بدر»، نقش مؤثری داشت. ارادتمند:
بعضی از مسئولین که دزد هستند!؟ اما نمی‌دانند و نمی فهمند که دزد هستند🤔 Ⓜ️ چگونه فاسد و رانت‌خوار=دزد باشیم؟ ➕ مناسفانه در این مملکت راه برای فساد و رانت‌خواری زیاد است. و نکته بسیار جالب آن که بسیاری از صاحبان فسادها و رانت‌ها حتی آگاه از آن نیستند و خود را پاک و درستکار می‌دانند. بنابراین تلاش شد با تهیه جزوه ای، بعضی راه های وصول به رانت و فساد به متعلمین آموخته شود. ولی خدای نکرده فکر نکنید که تعداد راه‌ها به همین محدودی است که در زیر آمده است! 🏷● 1-ذی‌حساب یک اداره دولتی باشیم، و آخر سال متوجه شویم بودجه اختصاص داده شده همه‌اش خرج نشده. عوضِ برگرداندن بودجه به بیت‌المال خرج برایش می‌تراشیم، مثلاً برای هر اتاق اداره یک یخچال می‌خریم (مثال واقعی!). کلاً در ادارات ایران اگر ذی‌حسابی یک ریال به خزانه برگرداند ذی‌حساب بدی محسوب می‌شود! با استفاده از شم قوی خرج کردن از جیب مردم یک ذی‌حساب می تواند ذی‌حساب خوب و مورد تایید روسایش باشد و پاداشش پرداخت شود. 🏷● 2-در سالی که تمام بخش خصوصی، از کاسبکار و تولیدکننده و راننده تاکسی، با مشکل دست و پنجه نرم می‌کند و برای خرج کردن یک ریال باید مواظب باشد، به برکت مالیات عملکرد و مالیات بر ارزش افزوده و پول نفت، اداره زیر دستمان را صفایی دهیم، ساختمان عوض کنیم، تمام سنگهای کف اداره را عوض کنیم، فرش نو برای نمازخانه‌اش بخریم، وبرای این که امر صواب را تا تهش انجام داده باشیم در گفتگو با دوستان عنوان کنیم که عده ای از کاسبکار و بازاری ها، در این مملکت دزدند! 🏷● 3-کالایی را به صورت محدود یا با کیفیت بسیار نازل در ایران تولید کنیم، با لابی‌گری و به بهانه حمایت از تولید داخلی کاری کنیم تا تعرفه بسیار بالایی برای وارداتش وضع شود، و سپس آن کالا را به دو برابر قیمت جهانی در ایران بفروشیم. کلی هم فخر بفروشیم که داریم تولید داخلی و کارآفرینی می‌کنیم. 🏷● 4-در یک شرکت خصولتی، یا خصوصی ولی با روابط گسترده با حکومت، واردات کالایی را انجام دهیم، و با استفاده از روابط و قوانین پیچیده و ناشفاف، معافیت گمرکی برای آن کالا بگیریم، و سپس قیمت مبنای آن کالا را آن قدر بالا اعلام کنیم که مالیات ورودی آن کالا آن قدربرای بقیه وارد کنندگان(که چون روابط ویژه ندارند نمی توانند معافیت گمرکی بگیرند) بالا رود که کس دیگری نتواند واردات آن کالا را انجام دهد. البته در کار گمرک راه‌های وصول به رانت از تعداد نفوس خلایق بیشتر است. 🏷● 5-رئیس یک بوروکراسی ناکارآمد وحجیم باشیم که وجودش کلاً برای مردم و مملکت ضرر است، و هنرش فقط در آمار دادن است (شاید 70 درصد از بوروکراسی های ایران)، ولی چون خودمان رئیسش‌ایم، در مقابل هر گونه تلاش برای حذف یا کوچک کردن این بوروکراسی مقاومت کنیم (فکر می کنید دزدی فقط از دیوار مردم بالا رفتن است؟!) 🏷● 6-یک موسسه فرهنگی برای ارتقاء "چیزی"(مثلا زبان فارسی، یا نماز، یا تقوی و دینداری، یا علوم کامپیوتری یا علوم ریاضی...) ایجاد کنیم، با استفاده از روابط حکومتی بودجه چند میلیاردی برایش بگیریم، هر سال بودجه‌اش را زیاد کنیم، و در حالی که آن "چیز" که برای ارتقاءش تلاش بی وقفه می کنیم وضعیتش هر روز بد و بدتر می‌شود، آمار دهیم که چه قدر کنفرانس و سمینار در ارتقاء آن "چیز" بر گذار کرده‌ایم و چه قدر جزوه چاپ کرده‌ایم. اگر کسی هم پیشنهاد کند که مقداری بودجه‌تان کم شود و یا طرز خرج کردنش حسابرسی شود اعلام کنید که آن شخص مخالف آن "چیز" و مسئول بد شدن وضعیت آن است. 🏷● 7-استاد یک دانشگاه مملکت باشیم، با چاپ مقالاتی که به هیج دردی نمی‌خورند و با پرورش دانشجویانی که بناست بیکار شوند بشویم استاد تمام! حقوق بالا به اضافه پژوهانه دریافت کنیم و هر سال هم ترفیع و ارتقاء بگیریم و شاکی باشیم که چرا استاد در این مملکت ارج و قرب (= رانت بیشتر) ندارد. بد نیست گاه گاه هم عنوان کنیم که علت این که وارد بازار و کسب آزاد نشده‌ایم این است که بازاریها دروغگویند و دغل باز، و این به روحیه پاک ما نمی خورد! 🌷وای به حال بعضی از مسئولین و مدیران دولتی و افراد ذی نفوذ که دارای بودجه و تخصیص هستند، چه حساب و کتابی دارند در آن دنیا و از همه مهمتر شرمندگی در مقابل اهل بیت(ع) بابت خیانت به آرمانهای، امام، رهبری، شهدا، جانبازان، خانواده شهدا و.... 👌این مملکت برای اینکه درست شود، انسان هایی مثل حاج احمد متوسلیان میخواهد التماس دعا
💥۲۷ بهمن سالگرد شهادت التماس دعا:
۶ اسفند سالروز بمباران گردان مقداد لشگر 27 محمد رسول الله(ص) در عملیات خیبر است... در ان بمباران تعداد زیادی به شهادت رسیدن که بیشترین آسیب جسمی به شهیدان ابراهیم حسامی حسین محمدی و هاشم کلهر رسید. یکی از شهدای دیگر به نام رضا هاشمی می باشد که بایک ترکش به پهلو به شهادت رسید. البته هاشم کلهر تعداد ۲۰ دندانش در فکه زیر رمل رفت، دست راستش و سه انگشت چپش درجوانرود در پادگان حضرت رسول  دفن شد، قسمتی از بدنش باتفاق شهید ابراهیم حسامی و حسین محمدی در جفیر باقی ماند و سرانجام نیمی از کمر و پاهایش در بهشت زهرا آرام گرفت... در واقع "شهید هاشم کلهر" ازغرب تا جنوب و بهشت در چهار منطقه قبر دارد... برشی از زندگی شهید, هاشم کلهر 🌷حاج آقای مجتهدی تهرانی می‌گفتند: « این داش مشتی ها بودن که امام حسین علیه‌السلام رو یاری دادند مقدس نماها ایستادن و استخاره کردند..» 🌷به یاد بزرگ یاورِ با مرامِ گردان مقداد جانباز شهید حاج ابراهیم حسامی شهادت: ۶ اسفند ۱۳۶۲ ، جفیر لشکر ۲۷ حضرت‌رسول ﷺ
لوح | بصیرت خرازی 🔻رهبر انقلاب: شهید خرازى به رفقایش گفته بود:«من اهمیت نمى‌دهم درباره‌ ما چه مى‌گویند؛ من مى‌خواهم دل ولایت را راضى کنم.» او مى‌دانست که آن دل آگاه و بصیر، فقط به ایران، به جماران، به تهران و به مجموعه‌ی یک ملت نمى‌اندیشد؛ به دنیاى اسلام مى‌اندیشد و در وراى دنیاى اسلام، به بشریت. عزیزان من! این بصیرت چگونه حاصل مى‌شود؟ بر اثر گذشتن از خود؛ همین یک کلمه‌ آسان، اما در عمل، آن‌قدر مشکل که اکثر انسان‌ها در همین دو قدم این یک کلمه، درجا زده و مانده‌اند! ۱۳۸۰/۸/۹ به‌مناسبت سالروز شهادت، جانباز علمدار، سردار حاج حسین خرازی التماس دعا؛
🌹بسـم ِ ربـــــِّـ  الشــُّـهـداءِ  والصِّـدیقین 🌺...چادرت رو هم محکم بگیر! 🌹رضایت نامه را گذاشت جلوی مادرش 😇 باشیرین زبانی وادب به مادرش گفت: چه امضا بکنی، چه امضا نکنی من میرم!... اما اگه امضا نکنی من خیالم راحت نیست، شاید هم جنازه ام پیدا نشه...😰 در دل مادر آشوبی به پا شد، رضایت نامه را امضا کرد... پسر از شدت شوق سر به سر مادرش گذاشت...با خنده گفت: 👈 جنازه ام رو که آوردند، یه وقت خودت رو گم نکنی؛😰 بی هوش نشی،😇چادرت رو هم محکم بگیر 🙌 سرت را بالا بگیر،🌷قرص و محکم یه یا زهرا (س) بگو وبا صدای بلند بگو:👇 🌹پسرم فدای امام💕 زمان(عج) 🌹خودم و خانواده ام فدای خمینی...👌 ☀️بچه ها نترسین 🌷روز عملیات بدر در جزیره مجنون، داخل کانال های کشاورزی و تو دشت مشرف به اون بزرکی، تا چشم کار می کرد تانک تی ۷۲ عراق بود و بس! تیربارهای بعثی ها امون رو از بچه ها گرفته بود و به واقع میشه گفت👈 زمین و زمان رو به گلوله بسته بودن و دنیا در مقابل مان شده بود تیره و تار🤔 تو اون شرایط ما بودیم و چند قبضه آرپی جی و چند قبضه کلاش در برابر تانک های کاملا ضد ارپی جی بعث ها! ☀️تو اون شرایط خیلی حساس و به واقع وحشتناک، یه دفه کاظم کاوه با اون سن و سال کم و جثه نحیفش نیم خیز شد و فریاد زد 👈بچه ها نترسین می جنیگم و فریاد الله اکبر سرداد و هنوز الله اکبرش تموم نشده بود که کالبیر تانک درست زد وسط پیشونی این بزرگ مرد و درجا اونو به کما برد😰 بطوریکه کف از دهانش بیرون می زد. یادمه علی اقبالی برای اینکه به بچه ها روحیه بده سریع پیکر نیمه جان کاظم کاوه رو کشید طرف خودش و پیشونی تیر خوردشو با باندی بست و گفت نگران نباشید هیچی نشده! ولی همه فهمیدن اگر چه عملیات بدر به جایی نرسید ولی خیلی ها از جمله همین کاوه به شرف شهادت و بالاترین روزی خود، نزد خداوند عزوجل رسیدن! راویتی از رضا غیاثوند همرزم شهید کاظم کاوه 🌹(ع) کاظم کاوه چون خیلی کوچولو و ریزه بود،لباس های نظامی براش همیشه گشاد بود. همیشه شلوار و پیراهنش اندازه اش نبود. و کمتر لباس  نظامی اندازه اش پیدا می شد...شانزده سالش بود که در عملیات بدر در ۲۲ اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون به شهادت رسید و پیکرش در منطقه جا مان😰 سالها گذشت، بعداز شانزده سال👈 پیراهنش اندازه اش بدنش شده بود؛ هیج کس باورش نمی شد. برادران تفحص همه استخوان های کاظم را در همان پیراهن گشادش جا داده بودند و به خانواده اش تحویل دادند، مادرش که استخوانهای پسرش را دید، دست به آسمان بالا برد و گفت : جدایا این قربانی را از ما قبول بفرما.   🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
✨ از حمام آوردنت بیرون و با پارچه روی بدن پاره‌پاره و پر از زخم و سوختگی‌ات، آب و نمک ریختند. آخرین ناله‌های جانسوزت، آرام، راه شان را به آسمان باز می‌کردند. عدنان که از مقاومت و سرسختی تو به ستوه آمده بود، فریاد زد: «تمامت می‌کنم!»آن‌گاه پیکر تو را به داخل حمام کشیدند. قالب صابونی را در دهانت گذاشتند و با پوتین‌هایشان آن را در حلقت فرو کردند.  از حمام بیرون آوردنت و روی زمین خاکی اردوگاه انداختنت. بعد رفتند سراغ یکی از بچه‌های اردوگاه که از امداد و کمک‌های اولیه سررشته داشت. او نبضت را گرفت. چهار، پنج‌بار در دقیقه بیش‌تر نمی‌زد. ضربان قلبت به حدی کند و ضعیف شده بود که شهادتت قطعی بود. صدایی که از گلویت بیرون می‌آمد، صدای نفس کشیدن نبود. صدای خُرخُر کردن بود. یک استخوان سالم در بدنت نمانده بود. هرطور دست و پایت را تکان می‌دادند به همان شکل باقی می‌ماند. آخرین خُرخُر را که از گلو بیرون دادی، گفتند: «ماتَ.»؛ یعنی تمام کرد. یعنی شهید شدی! بعد پیکر بی‌جانت را روی سیم خاردارها انداختند و از آن عکس گرفتند تا بگویند تو در حال فرار بوده‌ای و آن‌ها مجبور شده‌اند تو را بزنند! تاخت و تازهای عدنان شروع شد. عربده می‌کشید و به سربازها دستور می‌داد. تمام اردوگاه به حالت آماده‌باش درآمده بود. چند نفر دویدند و پتویی را از یکی از آسایشگاه‌ها بیرون آوردند. یک پتوی راه‌راهِ سبز و سفید. از همان پتوهای زِبر اسرا. آسایشگاه به آسایشگاه می‌دویدند و دستور می‌دادند: «همه کف آسایشگاه دراز بکشند. سرها روی زمین. بلند کردن سر، ممنوع . نگاه کردن، ممنوع. صحبت کردن، ممنوع.» هرچند درهای آسایشگاه‌ها قفل بود، ولی می‌خواستند با این کارشان حصار در حصار ایجاد کنند. این دستورات که از آسایشگاهی به آسایشگاه دیگر ابلاغ می‌شد، همه را متوجه این کرد که یا اتفاقی افتاده یا قرار است حادثه‌ی مهمی رخ دهد. کنجکاوی عده‌ای، تحریک شده بود. خوب که نگاه می‌کردی، سرهایی را می‌دیدی که از پشت پنجره‌ی آسایشگاه‌ها، چشم در حیاط اردوگاه می‌گرداندند تا آن‌چه که از آن منع شده بودند را ببینند. آن‌گاه تو افق نگاهشان می‌شدی؛ آن پتوی زِبر را دور تو پیچیده بودند و با سیم‌خاردار دورش را بسته بودند. سپس ماشینی آمد و تو را به نقطه‌ی نامعلومی برد. بعد چند نفر از اسرا را به زور کتک و شکنجه، مجبور به امضای برگه‌ای کردند تا طی گزارشی صوری به صلیب سرخ ادعا کنند؛ تو در حال فرار بوده‌ای و آن‌ها مجبور شده‌اند تو را با گلوله بزنند!   تعدادی از بچه‌ها را هم به حمام فرستادند تا آثار جنایت شان را که به در و دیوار حمام مانده بود، پاک کنند....✨ مرداد 81 بود. آن روز مشهدالرضا(ع) میزبان 22 شهید بود. یکی از آن‌ها هم تو بودی. بالاخره بعد از پانزده سال به خانه برگشتی. پدرت آمده بود معراج‌الشهدا. 21 شهید آن‌جا بودند، ولی تو نبودی. ✨حاج‌رمضان‌علی پرسید: محمد رضایی کجاست؟✨ پاسخ شنید: پدر جان! پیکر محمدت سالمِ سالم است. او را در سردخانه گذاشته‌ایم. حاج‌رمضان‌علی، بین شهرهای فاروج و شیروان، درست در کنار جاده، مسجد امام سجاد(ع) را ساخته بود و جلوی مسجد برای خودش مزاری تهیه کرده بود. تو که آمدی، آن را داد به تو.✨روز تشییع پیکرت، مردم زیر تابوتت را گرفته بودند و تو را تا مزارت همراهی کردند. تشییع تمام شد؛ جمعیت تازه متوجه‌ی خونابه‌هایی شدند که از تابوتت گذشته و بر شانه‌ی آن‌ها چکیده بود! منبع: سایت امتداد، به قلم سمیه مهربان جاهد - وبلاگ اردوگاه تکریت
🌷 ۲۳ اسفند سالگرد 🌷شهيد برونسى، سربازیش را باید داخل خانه‌ی جناب سرهنگ می‌گذراند آن هم زمان شاه.  وقتى وارد خانه شد و چشمش به زنِ نیمه عریانِ سرهنگ افتاد بدون معطلی پا به فرار گذاشت و خودش را برای جریمه‌ای كه انتظارش را می‌كشید آماده كرد. 🌷جریمه‌اش تمیز كردن تمام دستشويى هاى پادگان بود، هیجده دستشویى كه در هر نوبت چهار نفر مأمور نظافتشان بودند هفت روز از این جریمه سنگین می گذشت كه سرهنگ برای بازرسى آمد و گفت: بچه دهاتى سر عقل اومدی؟ 🌷عبدالحسین كه نمی خواست دست از اعتقادش بكشد گفت: این هیجده توالت كه سهله، اگه سطل بدی دستم و بگی همه‌ی این كثافت ها رو خالى كن توی بشكه بعد ببر بریز توی بیابون و تا آخر سربازی هم كارت همین باشه با كمال میل قبول میكنم ولى دیگه توی اون خونه پا نمی ذارم. بیست روزی این تنبیه ادامه داشت اما وقتى دیدند حریف اعتقاداتش نمی شوند، كوتاه آمدند و فرستادنش گروهانِ خدمات. 🌟 سهم خانواده من!؟ 📍همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد گرم. فصل تابستان بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. ➖ كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما كولر هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. 🔻 بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. 📚منبع: کتاب خاک‌های نرم کوشک 🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
🌟همه خبرنگاران با اشتیاق منتظر آمدن خلبانی بودند که بیشترین پرواز جنگی با هلکوپتر را در جهان داشت. شهید علی اکبر شیرودی با خنده در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی حاضر شد. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا کی حاضرید بجنگید؟! شیرودی خندید، سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم، برای اسلام می جنگیم. تا هر زمانی که اسلام در خطر باشه می جنگیم. اینو گفت و رفت. خبرنگاران حیرون از هم می پرسیدند: خلبان شیرودی کجا میره! هنوز که مصاحبه تمام نشده!شیرودی با لبخند گفت: نماز! دارن اذان میگن😆 "ما به خاطر این نماز می جنگیم"... 🌟مقام معظم رهبری در مورد او می گوید: "او تنها نظامی بود که در نماز به او اقتدا کردم... 🌟"برادران مسئول!؟... عدالت را فدای مصلحت نکنید، پرحوصله باشید و در برآوردن حاجات و نیازهای مردم بکوشید، در قلب خود مهربانی و لطف به مردم را بیدار کنید و گرنه در مقابل خدا و شهدا مسئولید.دلم می خواهد که درآخرین لحظه های زندگیم، بدنم وجسمم آغشته به خون در راه تو باشد نه در راه دیگر" شهید والامقام, موسس توپخانه سپاه, شهید حسن شفیع زاده 🌟آیت‌الله خامنه‌ای از وی به‌عنوان اولین نظامی‌ای که در نماز به او اقتدا کرده‌است، یاد می‌کند و او را مکتبی، مؤمن و جنگنده در راه خدا توصیف می‌کند. 💥پس از ۳ سال خدمت در ارتش به کرمانشاه رفت و با خلبان احمد کشوری آشنا شد. شیرودی از ارتش هایی بود که با اوج گیری جریانات انقلاب اسلامی به صفوف راهپیمایان پیوست و به دستور حضرت امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها، او نیز خارج شد. شیرودی پس از خروج از پادگان درصدد تشکیل گروهی چریکی بر آمد و با تعدادی از دوستانش در کرمانشاه در این زمینه اقدام کرد تا اینکه امام خمینی به میهن بازگشتند و انقلاب به پیروزی رسید. 💥 شیرودی که با شروع جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به منطقه کرمانشاه رهسپار شده بود در جریان یکی از مأموریت‌های خود با سرپیچی از فرمان بنی صدر مبنی بر تخلیه پادگان و انهدام انبار مهمات منطقه، به همراه ۲ خلبان همفکر خود و با ۲ هلی‌کوپتری که در اختیار داشتند، در طول ۱۲ ساعت پرواز بی‌نهایت حساس و خطرناک که وی به‌عنوان تنها موشک‌انداز پیشاپیش ۲ خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد، توانست مهمات دشمن رادرهم کوبیده وخسارات سنگینی بر دشمن وارد آورد. با اوج‌گیری جنگ کردستان شیرودی و چند تن دیگر از خلبانان وارد جنگ شدند. 💥 شیرودی در چند عملیات پروازی خود تلفات سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط راهبردی غرب کشور وارد کرد. در ۱۳ دی ماه ۱۳۵۹ وقتی خیانت‌های آشکار بنی صدر را دید به افشاگری پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست با ایمان و اسلحه و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند. 💥در همین ایام علی اکبر شیرودی را به خاطر باز پس گیری ارتفاعات بازی دراز بازداشت تنبیهی کردند و در واکنش به این مسئله روحانیون متعهد و اعضای سپاه کرمانشاه مراتب ناراحتی خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورای‌ عالی دفاع رساندند و حکم بازداشت وی منتفی شد... 🔸️خلبان نامداری که درخواستِ کم کردن درجه‌اش را داشت! ☀️وقتی جنگ شروع شد، بنی‌صدر دستور تخلیه پادگانها را صادر کرد، شهید شیرودی آن موقع در پایگاه هوانیروز کرمانشاه بود. دستور داده شده بود که ضمن تخلیه پادگانها، زاغه مهمات را نیز با یک راکت از بین ببرند. اما شیرودی می‌گوید که حیف نیست این همه مهمات از بین رود. او با کمک چندتن از هم رزمانش با هیلکوپتر به صف مهاجمان عراقی هجوم برده و آنان را متوقف می‌سازند. شجاعت شیرودی در تمام خبرگزاری های جهان منعکس می‌شود. بنی‌صدر هم برای حفظ ظاهر، چند درجه تشویقی برای شیرودی صادر می‌کند و درجه او را از ستوان‌یار سوم خلبان به درجه سروان ارتقاء می‌دهد.اما جالب‌تر از همه نحوه برخورد شهید شیرودی با این قضیه می‌باشد که در زیر این متن، مشاهده می‌کنید. ☀️نامه شهید شیرودی از: خلبان علی‌اکبر شیرودی به: پایگاه هوانیروز کرمانشاه   🌷اینجانب که خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می‌باشم و تاکنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگها شرکت نمود‌ه‌ام، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام.لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده‌اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوان‌یار سومی که قبلاً بوده‌ام برگردانید. در صورت امکان امر به رسیدگی این درخواست بفرمائید. باتقدیم احترامات نظامی خلبان علی‌اکبر شیرودی 9/7/1359 این دو شهید بزرگوار است
🌟همه خبرنگاران با اشتیاق منتظر آمدن خلبانی بودند که بیشترین پرواز جنگی با هلکوپتر را در جهان داشت. شهید علی اکبر شیرودی با خنده در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی حاضر شد. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا کی حاضرید بجنگید؟! شیرودی خندید، سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم، برای اسلام می جنگیم. تا هر زمانی که اسلام در خطر باشه می جنگیم. اینو گفت و رفت. خبرنگاران حیرون از هم می پرسیدند: خلبان شیرودی کجا میره! هنوز که مصاحبه تمام نشده!شیرودی با لبخند گفت: نماز! دارن اذان میگن😆 "ما به خاطر این نماز می جنگیم"... 🌟مقام معظم رهبری در مورد او می گوید: "او تنها نظامی بود که در نماز به او اقتدا کردم... 🌟"برادران مسئول!؟... عدالت را فدای مصلحت نکنید، پرحوصله باشید و در برآوردن حاجات و نیازهای مردم بکوشید، در قلب خود مهربانی و لطف به مردم را بیدار کنید و گرنه در مقابل خدا و شهدا مسئولید.دلم می خواهد که درآخرین لحظه های زندگیم، بدنم وجسمم آغشته به خون در راه تو باشد نه در راه دیگر" شهید والامقام, موسس توپخانه سپاه, شهید حسن شفیع زاده 🌟آیت‌الله خامنه‌ای از وی به‌عنوان اولین نظامی‌ای که در نماز به او اقتدا کرده‌است، یاد می‌کند و او را مکتبی، مؤمن و جنگنده در راه خدا توصیف می‌کند. 💥پس از ۳ سال خدمت در ارتش به کرمانشاه رفت و با خلبان احمد کشوری آشنا شد. شیرودی از ارتش هایی بود که با اوج گیری جریانات انقلاب اسلامی به صفوف راهپیمایان پیوست و به دستور حضرت امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها، او نیز خارج شد. شیرودی پس از خروج از پادگان درصدد تشکیل گروهی چریکی بر آمد و با تعدادی از دوستانش در کرمانشاه در این زمینه اقدام کرد تا اینکه امام خمینی به میهن بازگشتند و انقلاب به پیروزی رسید. 💥 شیرودی که با شروع جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به منطقه کرمانشاه رهسپار شده بود در جریان یکی از مأموریت‌های خود با سرپیچی از فرمان بنی صدر مبنی بر تخلیه پادگان و انهدام انبار مهمات منطقه، به همراه ۲ خلبان همفکر خود و با ۲ هلی‌کوپتری که در اختیار داشتند، در طول ۱۲ ساعت پرواز بی‌نهایت حساس و خطرناک که وی به‌عنوان تنها موشک‌انداز پیشاپیش ۲ خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد، توانست مهمات دشمن رادرهم کوبیده وخسارات سنگینی بر دشمن وارد آورد. با اوج‌گیری جنگ کردستان شیرودی و چند تن دیگر از خلبانان وارد جنگ شدند. 💥 شیرودی در چند عملیات پروازی خود تلفات سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط راهبردی غرب کشور وارد کرد. در ۱۳ دی ماه ۱۳۵۹ وقتی خیانت‌های آشکار بنی صدر را دید به افشاگری پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست با ایمان و اسلحه و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند. 💥در همین ایام علی اکبر شیرودی را به خاطر باز پس گیری ارتفاعات بازی دراز بازداشت تنبیهی کردند و در واکنش به این مسئله روحانیون متعهد و اعضای سپاه کرمانشاه مراتب ناراحتی خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورای‌ عالی دفاع رساندند و حکم بازداشت وی منتفی شد... 🔸️خلبان نامداری که درخواستِ کم کردن درجه‌اش را داشت! ☀️وقتی جنگ شروع شد، بنی‌صدر دستور تخلیه پادگانها را صادر کرد، شهید شیرودی آن موقع در پایگاه هوانیروز کرمانشاه بود. دستور داده شده بود که ضمن تخلیه پادگانها، زاغه مهمات را نیز با یک راکت از بین ببرند. اما شیرودی می‌گوید که حیف نیست این همه مهمات از بین رود. او با کمک چندتن از هم رزمانش با هیلکوپتر به صف مهاجمان عراقی هجوم برده و آنان را متوقف می‌سازند. شجاعت شیرودی در تمام خبرگزاری های جهان منعکس می‌شود. بنی‌صدر هم برای حفظ ظاهر، چند درجه تشویقی برای شیرودی صادر می‌کند و درجه او را از ستوان‌یار سوم خلبان به درجه سروان ارتقاء می‌دهد.اما جالب‌تر از همه نحوه برخورد شهید شیرودی با این قضیه می‌باشد که در زیر این متن، مشاهده می‌کنید. ☀️نامه شهید شیرودی از: خلبان علی‌اکبر شیرودی به: پایگاه هوانیروز کرمانشاه   🌷اینجانب که خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می‌باشم و تاکنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگها شرکت نمود‌ه‌ام، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام.لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده‌اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوان‌یار سومی که قبلاً بوده‌ام برگردانید. در صورت امکان امر به رسیدگی این درخواست بفرمائید. باتقدیم احترامات نظامی خلبان علی‌اکبر شیرودی 9/7/1359 این دو شهید بزرگوار است 🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
🌹 با قسمتی از 👈به استقبال سالگرد در روز ۳۱ خرداد ماه، شهادتش می رویم👇 🎈خدایا👈خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود  در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم 🎈خدایا👈 ترا شکر می کنم که از پوچی ها ، ناپایداری ها ، خوشی ها و قید و بندها آزادم کردی و مرا در طوفانهای خطرناک حوادث رها ننمودی، و درغوغای حیات، در مبارزه با ظلم و کفر غرقم کردی، لذت مبارزه را به من چشاندی ، مفهوم واقعی حیات را به من فهماندی... فهمیدم که سعادت حیات در خوشی و آرامش و آسایش نیست ، بلکه در جنگ و درد و رنج و مصیبت و مبارزه با کفر و ظلم و بالاخره در شهادت است 🎈خدایا👈ترا شکر می کنم که به من نعمت "توکل" و "رضا" عطا کردی، و در سخت ترین طوفانها و خطرناکترین گردابها، آنچنان به من اطمینان و آرامش دادی که با سرنوشت و همه پستی ها و بلندیهایش آشتی کردم و به آنچه تو بر من مقدر کرده ای رضا دادم 🎈خدایا👈در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی ، تو در کویر تنهایی، انیس شبهای تار من شدی، تو در ظلمت ناامیدی، دست مرا گرفتی و کمک کردی... که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه پیش بینی نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی، و در میان ابرهای ابهام و در مسیری تاریک، مجهور و وحشتناک مرا هدایت کردی 🎈خدایا👈 تو مرا عاشق کردی که در قلب عشاق بسوزم. تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم. تو مرا آه کردی که از سینه بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم. تو مرا فریاد کردی که کلمه حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمایم. تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و حرمان تنهایی سوزاندی. خدایا تو پوچی لذات زودگذر را عیان نمودی، تو ناپایداری روزگار را نشان دادی. لذت مبارزه را چشاندی. ارزش شهادت را آموختی 🎈خدای👈من دنیا را طلاق دادم. خدای بزرگ مرا در آتش عشق و محبت سوزاند. مقیاسها و معیارهای جدید بر دلم گذاشت و خواسته های عادی و مادی و شخصی در نظرم حذف شد. روزگاری گذشت که دنیا و مافیها را سه طلاقه کردم و ازهمه چیز خود گذشتم. از همه چیز گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفتم و این شاید مهمترین و اساسی ترین پایه پیروزی من در این امتحان سخت باشد 🎈خدایا👈 از تو می خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خدا تسلیم نشویم. دنیا ما را نفریبد، خودخواهی ما را کور نکند. سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ وغیبت ، قلب های ما را تیره و تار ننماید. خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده که در برابر پیروزی ها سرمست و مغرور نشویم. خدایا به من آنقدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابرعظمت تو خود را نبینم 🎈خدایا👈  فقر و بی چیزی بزرگترین ثروتی بود که خدای بزرگ به من ارزانی داشت. همت و اراده مرا آنقدر بلند کرد که زمین و آسمان ها نیز در نظرم ناچیز شدند. هنگامی که شهیدی خون پاکش را در اختیارم می گذارد و فقر اجازه نمی دهد که یتیمانش را نگبهانی کنم. هنگامی که مجروحی در آخرین لحظات حیات به من نگاه می کند و با نگاه خود از من تقاضای کمک دارد ، من می سوزم، آب می شوم و قدرت ندارم کمکش کنم. هنگامی که در سنگر خونین ترین قتالها و جنگ آوری، از گرسنگی شکمش خشک شده و نمی تواند آب را از گلو فرو بدهد من که اینها را می بینم و صبر می کنم دیگر ترس و وحشتی از فقر ندارم. این قفس آهنین را شکسته ام و آنقدر احساس بی نیازی می کنم که زیر سخت ترین ضربه ها و کوبنده ترین هجوم ها از هیچ کس تقاضای کمک نمی کنم 🎈خدایا👈 من اینقدر احساس بی نیازی می کنم که در زیر شدیدترین حملات هم از کسی تقاضای کمک نمی کنم ، حتی فریاد بر نمی آورم حتی آه نمی کشم در دنیای فقر آنقدر پیش می روم که به غنای مطلق برسم و اکنون اگر این کلمات دردآلود را از قلب مجروحم بیرون می ریزم برای آنست که دوران خطر سپری شده است و امتحان به سر آمده و کمر فقر شکسته و همت و اراده پیروز شده است 🎈خدایا👈 از آنچه کرده ام اجر نمی خواهم و به خاطر فداکاریهای خود بر تو فخر نمی فروشم، آنچه داشته ام تو داده ای و آنچه کرده ام تو میسر نمودی، همه استعدادهای من، همه قدرتهای من، همه وجود من زاده اراده تو است، من از خود چیزی ندارم که ارائه دهم، از خود کاری نکرده ام که پاداشی بخواهم...  
کتاب-شهدای-نوجوانان-135-ص-1-1.pdf
29M
« » 🌷سلام خدمت دوستان و سروران گرامی: بمناسبت فرارسیدن روز ششم محرم و بزرگداشت حضرت قاسم بن حسن(ع) کتاب تالیف 👈 که نسخه pdf آن آماده شده جهت مطالعه و نشر در فضای مجازی، خدمت شما سروران گرامی تقدیم میگردد 👌 با نشر دوباره این کتاب در کانال و گروه های دیگر، ما را در راه بازسازی معنوی و نشر اهداف و آرمانهای امام خمینی، شهدا و انقلاب اسلامی یاری فرمائید. ارادتمند: ناصر کاوه 🌷کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت سلاخی زن باردار و جنین توسط منافقین 🌟شهیدی که منافقین چشمهایش را در آوردند و گوش‌هایش را بریدند و...دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده است... وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش... به سید مهدی گفتم: مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟... گفت: "مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم"... گفتم: برو و مواظب خودت باش!...  او با اینکه خودش می دانست بر نمی گردد، گفت: این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه می دهم به خاطر شما!... "سید مهدی در عملیات مرصاد عضو گردان مسلم لشکر 27 محمد رسول الله (ص) بود و در منطقه اسلام آباد غرب به شهادت می رسد... منافقین سفّاک ابتدا چشم هایش را در آورده بودند... بعدا گوش هایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زنده بودند تا فکش را شکستند و در نهایت بی رحمی پوستش را کنده بودند و سرانجام بدنش را سوزانده بودند... زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم..." خاطره ای از مادر شهید, سید مهدی رضوی کتاب خاطرات دردناک 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
🌷ماجرای شنیدنی اطاعت شهید بابایی از سرباز پادگانش! 🔸یکی از همرزمان شهید بابایی می‌گوید: نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورودش به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست. 🔹به بنده حقیر، مسئول وقت فرودگاه، اطلاع دادند "دم درب مهمان داری."! رفتم و با کمال تعجب شهید عباس بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته، پس از سلام عرض کردم "جناب بابایی، چرا تو این گرما اینجا نشستی؟!" 🔹خیلی آرام و متواضع پاسخ داد "نگهبان بنده خدا گفت «هواپیما روی باند است و شما نمی‌توانی وارد شوی»، من هم منتظر ماندم، مانع پرواز نشوم". در صورتی که شهید بابایی فرمانده معاون عملیات وقت نهاجا بود، نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او شد، بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم. کتاب زندگی به سبک شهدا 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
🌟از امروز ۱۶ مرداد تا ۱۸ مرداد روز شهادت محسن حججی که مصادف با روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم است 👈 با خاطراتی از کتاب "عظمت مجسم" تالیف "در رابطه با زندگی شهید محسن حججی " در خدمت شما عزیزان هستیم... 🌷 شهید حججی به امام رضا(ع) می گوید ای امام رئوف من همه چیزم را از شما دارم، شغل, همسر و جایگاهم را، اگر می شود راه شهادت را هم برایم باز کنید!...  💥در شرایطی که در سال میلیونها نفر از آنتالیا, تایلند, هاوائی و... بازدید داشتند، اینها چطور راه خودشان را جدا کنند؟... 🚩محسن جان در شب قدر در حرم امام رضا (ع) موقع قرآن به سر گرفتن, لحظه ای که خدا را به علی ابن موسی قسم دادی... به خدایت چه گفتی, که این طور خریدارت شد... فکرش را بکن!... بعداز شهادت ارباب را ملاقات بکنی درحالی که سرت پایین است از شرم حضور. حسین ابن علی(ع) دست بیندازد زیر چانه ات و سرت را بالا بیاورد و لبخند رضایت بزند و بگوید اینها فدائیان خواهرم هستند... ⭐اینها نگذاشتند خواهرم دوباره به اسارات برود. تصور همچین صحنه ی عاشقانه ای, ما را می کشد... 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
🌀🌀🌀این متن را بخوانید تأمل برانگیزه 👇 🔹آیا در منزل قرنطینه هستید ؟چند روز ؟حوصله تان سر رفته ؟ تحملتان تمام شده ؟ خیلی خسته شدید؟ لطفا این متن را با دقت بخوانید ببینید یک عده برای شرف و عزت و ناموس ودین ما چه کشیده اند... ✍ آن قدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو به ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!... همسر شهید لشگری می گفت خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود... او اولین کسی بودکه رفت و آخرین نفری بود که برگشت.... اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود... وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی و او می گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هر روز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم سالها در سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود . حسین می گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت می شدم. بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم. این را بگویم که من ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره بودم، حسرت ۵دقیقه آفتاب را داشتم... 📚کتاب خاطرات دردناک" ⚫️⚫️⚫️⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️امام جمعه کربلا و ضرورت حمایت از امام خامنه ای👌 : من حضرت آیت الله العظمی خامنه ای را خیلی مظلوم و تنها می بینم. او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات معظّم با بیانتان و دیدارهایتان و حمایت‌هایتان با ایشان می‌بایست جامعه را جهت دهید...مردم! از من قبول کنید، من عضو هیچ حزب و جناحی نیستم و به هیچ طرفی جز کسی که خدمت می‌کند به اسلام و انقلاب تمایل ندارم. اما این را بدانید؛ والله! علمای شیعه را تماماً و از نزدیک می‌شناسم. الان ۱۴ سال شغل من همین است. علمای لبنان را می‌شناسم، علمای پاکستان را می‌شناسم، علمای حوزه خلیج فارس را می‌شناسم. چه شیعه و چه سنی، والله! اشهد بالله! سرآمد همه این روحانیت، این علما از مراجع ایران و مراجع غیر ایران، این مرد بزرگ تاریخ یعنی «آیت الله العظمی خامنه‌ای» است... امروز قرارگاه حسین‌ ابن علی(ع) ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. ا گر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص) کتاب من قاسم سلیمانی هستم 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
♥️امروز ۲۰مهر سالروز شهادت خلبان عباس دوران است، خلبانی که رشادت و شهادت فراموش نشدنی او، هم به جمهوری اسلامی ایران در عرصه سیاسی کمک کرد و هم وحشت و ترس صدام از نظامیان ایرانی را چند برابر افزایش داد. دوران در تعداد پرواز جنگی رکورد داشت و عراق برای سرش جایزه تعیین کرده بود. شهید عباس دوران با از خود گذشتگی، کاری کرد که اجلاس سران غیر متعهد‌ها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد. 🌟در وصف رشادت شهید دوران همین بس که مقام معظم رهبری ۱۸ تیرماه ۱۳۸۳ فرمودند: «اگر ماجرای شهید عباس دوران را در کتابها خوانده بودیم یا امروز هر کس می‌خواند احتمال میداد که افسانه باشد». 🌟آن روز وقتى بلوار نزديک پايگاه هوايى شيراز را به نام من كردند، غرور و شادى را در چشم‌ هاى همسرم ديدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمين را كه دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم كه اين همه محبت دارند و خوبند، پشت تريبون رفتم. ولى همين كه پايم به خانه رسيد، ديگر طاقت نياوردم. حواله زمين را پاره كردم، ريختم زمين. يعنى فكر مى كنند ما پرواز مى كنيم و مى جنگيم تا شجاعت ‌هاى ما را ببينند و به ما حواله خانه و زمين بدهند؟... بايد با زبان خوش قانعش كنم كه انتقال به تهران، يعنى مرگ من. چون پشت ميزنشينى و دستور دادن براى من مثل مردن است... 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
بمناسبت فرارسیدن سالگرد شهادت 🌷امام خامنه ای: در دیدار با دانش‌آموزان در روز ۱۱ آبان‌ماه۱۴۰۱، به شهادت آرمان علی‌وردی اشاره کرده فرمودند: آن طلبه جوان و متدین و حزب‌اللهی، آرمان عزیز که در تهران زیر شکنجه به شهادت رسید و پیکر او را در خیابان رها کردند، چه گناهی کرده بود؟ افرادی که این جنایت‌ها را انجام می‌دهند چه‌کسانی هستند و از کجا دستور می‌گیرند؟ البته این‌ها قطعاً بچه‌ها و جوان‌های ما نیستند، باید عاملان این جنایت‌ها شناسایی شوند و هر کسی که ثابت  شود در این جنایت‌ها همکاری داشته است، بدون تردید مجازات خواهد شد... ☀️چگونه وحوش اغتشاشگر در پایتخت جمهوری اسلامی، آرمان علی وردی را پس از شکنجه، به شهادت می رساند👇 🔹 👈  تنها با کوله پشتی مربوط به کتاب‌های حوزوی خودش به شهرک اکباتان رفت، برای دفاع از امنیت و ناموس مردم، چون او نمی‌توانست نسبت به این مسئله بی تفاوت باشد. در این حین با گروهی برخورد کردند که گویی او را از قبل شناسایی کرده بودند؛ آرمان قصد داشت از کنار آنها عبور کند ولی آنها او را به همین جرم که تیپ و ظاهر بسیجی داشت می‌گیرند او را به باد کتک!؟. وقتی کوله او را باز می‌کنند و می فهمند طلبه است، کتک‌ها شدیدتر می‌شود و او را روی زمین می‌کشند. از او خواستند به رهبر معظم انقلاب توهین کند👈 مثل داعشی‌ها👌 ولی او قبول نکرد. این چه آزادی بیانی است که نمی‌توانند عقیده مخالف را تحمل کنند؟ باور کردنی نیست که شهید آرمان علی وردی تنها به جرم ریش داشتن توسط یک مشت حرامی این طور دوره شود و با شکنجه های دردناک به شهادت رسید. 👈 کشتن آرمان، کاملا حساب شده بود!؟ اول با چاقو به سفید رانش میزنند تا نتواند راه برود، بعد در حین شکنجه کردنش، سر فرصت با بلوکهای سیمانی به سرش می کوبند و او برای دفاع، دستش را روی سر می گذارد😰 اما از شدت ضربات انگشترش هم می شکند. بعد موهایش را می کشند و با چاقو روی صورتش می کشند تا بیشتر زجر بکشد. همزمان همه جور اهانت به مادرش می کنند اما باز هم آرام نمی گیرند سرانحام، با پنجه بوکس گوشت پشت تنش را تکه تکه می کنند 👈 یکی از قاتلان شهید آرمان علی وردی؛ برای اینکه از دیگران عقب نیفتد با ناخنگیر ذره ذره گوشت بدن آرمان را در آن حالت شکنجه و از بین رفتن قوای حسمانی، شروع به کندن می کند. آخر سر هم پیکر نیمه جانش را گوشه ای از خیابان رها کرده و رویش پتو می اندازند تا کسی نتواند پیدایش کند.وقتی بچه های بسیجی او را به بیمارستان میرسانند روح ملکوتی آرمان به سوی حق پرواز می کند و دعوت حق را لبیک گفته و مظلومانه و با بدن پار پاره به شهادت می‌رسد... مدیرعامل بهشت زهرای تهران👈آرمان علی‌وردی یکماه قبل از شهادتش به مزارش سر زده بود و گفته بود من به زودی به اینجا می‌آیم یکی از شلوغترین مزارهای شهدای بهشت زهراست 🌟کسانیکه  با پز روشنفکری برای بانیان و رضایت دهندگان به این کارها رگ غیرت شآن باد می کند و خونشان به جوش میاد، اگر خودشان هم راضی باشند به این اعمال باشند و با سکوت هم کردند و... در اعمال این قاتلان شریک هستند، شما یک پیام یا یک کلیپ بیاورید که این هایی در این مسائل مربوطه دخالت داشتند  به هر طریق و محکوم هم شدند و الان در راس امور قرار گرفتند👈 اظهار ندامت کردند و یا توبه کردند ، خودتان را گول نزنید و در گناه با آنها شریک نشوید ... فراموش نخواهیم کرد که به بهانه و اسم مفهوم مقدسی چون آزادی، اغتشاشگران، زن، زندگی، آزادی و حامیان داخلی و خارجی شان چه جنایت هایی که نکردید ... شهید روح الله عجمیان ... شهید آرمان علی وردی ... 😎دواعش داخلی 👈 ۷۰ نفره به شهید آرمان علی وردی در اکباتان تهران، حمله کردند و او را به عنوان، طلبه بسیجی و پیرو امام خامنه ای، قطعه قطعه کردند. ۱۵ حیوان انسان نما، شهید روح الله عجمیان را در کرج  تکه تکه کردند،  بدنش را روی آسفالت خیابان کشیدند، لشگر منافقین داخلی، دیگر شهدای امنیت را نیز یا با ماشین زدند، یا با گلوله و یا با شمشیر و‌ قمه زدند و یا از روی پل هوایی به پایین پرت کردند و ... آن قدر زیاد است که؛ حتی به _نوه_ها هم می‌رسد. آیةالله جوادی آملی 🇮🇷حالا معلوم میشه چرا یک عده ای مسلمون  داخل جمهوری اسلامی در اغتشاشات زن زندگی آزادی، مدافعان امنیت را مثل آرمان علی وردی و روح الله عجمیان، شکنجه کردند و سپس آنها را تکه تکه کردن و الان هم در قبال کشتار وحشیانه رژیم کودک کش اسرائیل👈 یا ساکت هستند و یا خفه خون گرفته اند، بله پول حرام، لقمه های حرام و قدرت رسانه و فضای مجازی در بستر شبکه های اجتماعی در تحریف و اقعیت ها اثر لقمه حرام و پیروی نکردن از اوامر ولی فقیه است
کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا نقاشی دیجیتالی جدید حسن روح الامین بمناسبت سالگرد شهادت 😎دواعش داخلی، در سال ۱۴۰۱👈هفتاد نفره به شهید آرمان علی وردی در اکباتان تهران، حمله کردند و او را به عنوان، طلبه بسیجی و پیرو امام خامنه ای، قطعه قطعه کردند. همین لشگر به شهید حمید پورنوروز در لاهیجان حمله کردند و با ضربات متعدد چاقو، این جانباز و مدافع حرم را در روز روشن مظلومانه شهیدش کردند. ۱۵ حیوان انسان نما، شهید روح الله عجمیان را در کرج  تکه تکه کردند،  بدنش را روی آسفالت خیابان کشیدند، لشگر منافقین داخلی، دیگر شهدای امنیت را نیز یا با ماشین زدند، یا با گلوله و یا با شمشیر و‌ قمه زدند و یا از روی پل هوایی به پایین پرت کردند و ... ... 🔥 آن قدر زیاد است که؛ حتی به _نوه_ها هم می‌رسد. 🔹 🇮🇷حالا معلوم میشه چرا یک عده ای مسلمون داخل جمهوری اسلامی، پارسال در اغتشاشات، مدافعان امنیت را مثل آرمان علی وردی و روح الله عجمیان، شکنجه کردند و سپس آنها را تکه تکه کردن و الان هم در قبال کشتار وحشیانه رژیم کودک کش اسرائیل👈 یا ساکت هستند و یا خفه خون گرفته اند، بله پول حرام، لقمه های حرام و قدرت رسانه و فضای مجازی در بستر شبکه های اجتماعی در تحریف و... 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا نقاشی دیجیتالی جدید حسن روح الامین بمناسبت سالگرد شهادت 😎دواعش داخلی، در سال ۱۴۰۱👈هفتاد نفره به شهید آرمان علی وردی در اکباتان تهران، حمله کردند و او را به عنوان، طلبه بسیجی و پیرو امام خامنه ای، قطعه قطعه کردند. همین لشگر به شهید حمید پورنوروز در لاهیجان حمله کردند و با ضربات متعدد چاقو، این جانباز و مدافع حرم را در روز روشن مظلومانه شهیدش کردند. ۱۵ حیوان انسان نما، شهید روح الله عجمیان را در کرج  تکه تکه کردند،  بدنش را روی آسفالت خیابان کشیدند، لشگر منافقین داخلی، دیگر شهدای امنیت را نیز یا با ماشین زدند، یا با گلوله و یا با شمشیر و‌ قمه زدند و یا از روی پل هوایی به پایین پرت کردند و ... ... 🔥 آن قدر زیاد است که؛ حتی به _نوه_ها هم می‌رسد. 🔹 🇮🇷حالا معلوم میشه چرا یک عده ای مسلمون داخل جمهوری اسلامی، پارسال در اغتشاشات، مدافعان امنیت را مثل آرمان علی وردی و روح الله عجمیان، شکنجه کردند و سپس آنها را تکه تکه کردن و الان هم در قبال کشتار وحشیانه رژیم کودک کش اسرائیل👈 یا ساکت هستند و یا خفه خون گرفته اند، بله پول حرام، لقمه های حرام و قدرت رسانه و فضای مجازی در بستر شبکه های اجتماعی در تحریف و... 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
20.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عالی عالی بسیار عالی یک فیلم ناب و کمیاب از رهبری ⭕️ حالا فلسفه حضور حضرت آقا را در جمعه نصر درک کردم. ✍ بنده حقیر از تمام بزرگواران مرکز آرشیو و سازمان تبلیغات و تمام عزیزانی که اجازه نشر این ویدیو را دادند صمیمانه ممنون و سپاسگزارم و عاجزانه خواهش میکنم ، تمام ویدیو این نشست را منتشر کنید از این دست ویدیو ها بسیار منتشر کنید نسل جوان ما شناخت ندارد ما در جنگ شناختی ضعیف و عقب هستیم این یعنی روایتگری درست و به موقع خواهشاً از این دست ویدیوها منتشر کنید اجازه بدهید جوانان امروز ما با اصل و روح اخلاص آشنا بشوند و بزرگان مکتب را بشناسند .‌ بسیار عالی بود آقا جان بعد از نزدیک ۴۰ سال ، دیدن ویدیوی صحبت های شما باز هم امید و شجاعت به قلب ما پمپاژ کرد . لطفا تا می توانید دهید التماس دعا : 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed