فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀فرازی از وصیت نامه شهید دکتر بهشتی🌷🌷🌷
#نام_یادشان_گرامی
#یادشان_باصلوات🌹
27.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•🌱
روایت رشادت یک شهید مدافع حرم
علیرضا صفرپور جاجرمی هفتمین شهید مدافع حرم گلستان است.
شهید صفرپور در دوران دفاع مقدس نیز به درجه جانبازی نایل آمده بود، اما جانبازی مانع نشد برای دفاع از حریم امامت و ولایت رهسپار سوریه نشود💔🥀😔😢
#یادش_گرامی
🌿🍁🍂🌿
🎨 #عکس_نوشته
✍🏻 شهید مصطفی صدرزاده ؛
🔻اگر میخواهید کارتان #برکت پیدا کند به خانواده #شهدا سر بزنید، زندگی نامه شهدا را بخوانید سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید ...
📌 مهندس خوشتیپی که در اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ شهید شد.
🔹 حسین اوجاقی، یکی از شهدای اغتشاشات ۱۴۰۱ است که کارشناسی ارشد حسابداریاش را گرفته و در حال آماده شدن برای شرکت در کنکور دکترا بود. ۳۰ شهریورماه همان سال یکی از اغتشاشگران چاقوی خود را در قلب او فرو کرد و حسین به شهادت رسید.
◇ حالا بعد از یک سال مادرش که انگار ۲۰ سال پیر شده، به کمک دوستان حسین، پایگاه بسیج علامه طباطبایی را میگرداند. او همه دیوارهای خانه را با عکسهای حسین زیبا کرده و راه پسری را ادامه میدهد که خودش مسیر را نشانش داده.
◇ در یکی از دلنوشتههای مادر حسین آمده: «مامانجان! شب شد و باز دلتنگی اومد سراغم.
نفسِ مامان، تمام جهانِ مامان، آرومم کن.
مگه شهید نیستی؟
یک سربزن به مامان.
دلتنگتم عشق مامان.
مامان فدای خندههات.
خوش میگذره کنار اهل بیت؟
بیا ببینمت.
الحمدلله عاقبت بخیر شدی بالاخره.»
#مهندس_شهید_حسین_اوجاقی
11.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[🌸🦋]
چند هفته قبل از اعزام آخر وقتی به گلزار شهدای بهشت زهرا (س) رفت، در قطعهای به همسرش گفت: نمیدانم چرا به اینجا حس خاصی دارم. یک نیرویی من را به اینجا میکشاند. پس اگر شهید شدم، مزارم اینجا باشد.🕊😔
#شهیدمحمدمرتضیعبداللهی🌱
#خاطراتشهدا📚
🔴رزمنده ای که زنده زنده سوخت اما آخ نگفت😳🥺
حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش میسوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد؛ من و حسین آقا هم برای نجات آن بندهی خدا با بقیه همراه شدیم. «گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو سه متری، میپاشیدیم روی آتش جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت میسوخت، اصلاً ضجه و ناله نمیزد و همین موضوع پدر همهی ما را درآورده بود!» بلند بلند فریاد میزد: خدایا.... الان پاهام داره میسوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی.خدایا! الان سینهام داره میسوزه این سوزش به سوزش سینهی حضرت زهرا(س) نمیرسه....خدایا! الان دستهام سوخت می خوام تو اون دنیا دستهام رو طرف تو دراز کنم.... نمیخوام دستهام گناه کار باشه! خدایا! صورتم داره میسوزه! این سوزش برای امام زمانه برای ولایته.اولین بار حضرت زهرا(س) این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمیتونم، دارم تموم میکنم. خدایا! خودت شاهد باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم. آن لحظه که جمجمهاش ترکید من دوست داشتم خاک گونیها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه میکرد و میگفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم. ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمیداره بگه جواب اینا رو چی میدی؟زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانهی من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد.
#شهیدانـــہ🕊
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است
وگرنه همه اجرها در گمنامیست😢
محکمه خون شهداء محکمه عدلی ست
که ما را در آن به محاکمه میکشند😔
پلاک خانه آن یار مهربان چند است
پدر! بیا و نگه کن کدام فرزند است🥺💔
#شهیدگمنام🥀