eitaa logo
اشعار ناب آیینی
27.6هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
985 ویدیو
46 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
کنج دنجی در هیاهوی جهان داریم ما تا میان سینه از مهرت نشان داریم ما خانه ی ویران دل با مهر تو قیمت گرفت در خراب آبادمان، گنج نهان داریم ما ما نمک پرورده ی خوان کریم عالمیم شامل لطفیم اگر در سفره نان داریم ما خاک سرد مرده ایم و تشنه ی یک جرعه نور دست بر دامان لطف آسمان داریم ما ما کبوترهای قبر خاکی صحن تواییم کنج ایوان خیالی آشیان داریم ما تا گذر کرد از مزارت باد صحرا، گریه کرد چون نسیم از داغ تو اشک روان داریم ما از غم تشییع سرخت، ذره ذره سوختیم تا ابد درسینه مان، داغ گران داریم ما واژه حیران مانده بین مدح و اشک مرثیه در بهار شوق، اندوه خزان داریم ما . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
پند زیبا 🔹🔹🔹🔹🔷🔷🔷🔷♦️♦️♦️🔸🔸🔸🌹🌹◾️ چه زیبا میشد این دنیا اگر حرص و طمع کم بود دوائی بهر هر دردی در این پهنهٔ عالم بود چه زیبا میشد این دنیا نبود نامردی بین ما نبود درنده خو انسان بواقع مثل آدم بود چه زیبا میشد این دنیا عدالت میشدی بر پا بساط پارتی بازی در ادارات وطن کم بود چه زیبا میشد این دنیا نبودی فقر و فحشائی ز بیت المال برای رفع آن دارو ومرحم بود چقدر خوب بود اگر قاضی خریداری نمیگردید به هنگام قضاوت چون علی سلطان عالم بود چقدر خوب بود بنی آدم بودی اعضای یک پیکر اگر یک عضو غمگین بود به دلها جملگی غم بود چه خوب میشد که در عالم نمیشد چشم و هم چشمی که کمتر زین جهت دنیا برای ما جهنم بود چقدر خوب بود که این انسان بفکر مرگ و مردن بود زخوف آتش دوزخ همی چشمش پر از نم بود بجای کینه توزیها رفاقت ها به پا میشد بجای دوری از هم آدمیزاد یار و همدم بود چقدر خوب بود چنان قابیل نمیکشت گر برادر را اگر برعهد وقانون هم به اجرایش مصمم بود چه زیبا میشد این دنیا بجای خون هم ریختن برای سازش و صلح و صفا انسان ملزم بود (صفا) کشته نمیشد از جفا مظلومی در عالم پی احقاق حق اندر جهان قانون محکم بود شاعر حاج قاسم جناتیان قادیکلایی
پند ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖✔️✔️✔️✔️✔️ هرآن کس از طمع بازیچهٔ چرخ زمان گردد فتاده چون سوار از اسب سرکش ناگهان گردد نبندد آدم عاقل به این کهنه سرا الفت اسیر چرخ بازیگر بمرگش در فغان گردد برای تجربه کردن نباشد فرصت تمرین مواظب باش که این آزمون گهی درگیر جان گردد عزیزان عمر ما چون آب جویی در سراشیب است بدان قدرش مپندار آدم پیر باز جوان گردد چنان صیدی گریخته ازشکاری این سو وآنسو نمیدانیم اجل بهر شکار گرد جهان گردد شنیدم هرکسی نوعی به آزمون ابتلاء گردد به ترس و نقص در اموال و یا مرگ امتهان گردد یکی در مسند قدرت یکی در فقر وتنگدستی یکی در حادثه این آزمون آتش نشان گردد خوشا آنکس برای این دو روز زندگی خود را اسیر نفس ننماید چو سلمان زمان گردد بگوتا کی تو مشغولی به بازیهای این دنیا شدی پیر و هنوز خویت چرا کودکان گردد بترس از روز تنهایی شوی محبوس ودر قبرت تنت درسفرهٔ موران غذای میهمان گردد چه کردی کار خیر آن روز شود همراه تو درقبر زمانی پرسش از عمرو زمالت در جهان گردد شنیدم نالهٔ ربّ اِرجعونی میزنی آن دم خداگوید به تو کلّا بخواب محشر عیان گردد (صفا ) تو هم گرفتاری یقین بیچاره خواهی شد مگر مولای تو حیدر شفیعت آن زمان گردد شاعر قاسم جناتیان قادیکلایی
در امورات بی دلیل پرونده ایی را وا مکن تا نداری علم ، قضاوت کار این دنیا مکن پیش خود حکم گناه هیچ کسی صادر مکن بهر روشن گشتن امری ز حق حاشا مکن تا ندیدی چشم خود هرگز گواه بر آن مباش از خدا  پروا نما  خلق. خدا رسوا مکن چون قیاس هر اموری علم آن امر لازم است بی درایت کار دنیا  زشت و یا زیبا مکن در بر ظالم چو شیر باش در بر مظلوم شفیق بهر احقاق حقوقی حق بگو پروا مکن هر کجا دیدی شنیدن باعث جرم و گناه است مثل کر باش و گذر کن ، وقفهٔ بیجا مکن یک دو روزی گر شدی حکم قضا مسند نشین فکر فردا باش و اینجا کار خویش خطا مکن گر امین کس شدی سعی کن امانت دار باش سرّ او افشاء مساز و  کاری چون اعدا مکن چرخ دنیا گر ترا صاحب مقام کرد  در جهان نان مردم را مبر یا ظلم بر آنها مکن هر که باشی عاقبت در چنگ مرگ گردی اسیر دل به دنیا کم بده فکری به جز عقبا مکن سوی صحرا  کِیْ رود شخصی بدون قوت و آب دست خالی هجرت از اینجا تو بر آنجا  مکن ای( صفا) خواهی که نامت زنده باشد روزگار ترک از کار نکو  و  روضهٔ مولا مکن 🌹🌹 شاعرحاج قاسم جناتیان قادیکلایی
پند/مردان حق 🔷🔷🔷🔵🔵🔵🔵🔴🔴🔴🔴❤️❤️⚫️⚫️⚫️⚫️⬛️⬛️🎤🎤 شنیدم آنکه با حق آشنا باشد نمیمیرد همی در فکر مخلوق خدا باشد نمیمیرد اگرچه جسم فانی میشود از بعد مرگ امّا ولی نامش جهان تاکه به پا باشد نمیمیرد بنام خالقش هرچه توانش بود  محبت کرد کسی دلسوز و با مهر و وفا باشد نمیمیرد بکن کاری در این عالم دلی را شاد گردانی کسی مخلوق ز کار او رضا باشد نمیمیرد تصرّف کردن ملکی به زور و زر توان امّا کسی که بر دلی فرمان روا باشد نمیمیرد خوشا آن کس که کار او مدام ذکر و دعا باشد به همراه ، خیّر و دور از ریا باشد نمیمیرد خدا گویددل بیچاره  را شاد کن بیاد او عزیزان هرکسی مشکل گشا باشد نمیمیرد خوشا دستی که گیرد زیر دستان و ضعیفان را هرآن مسلم به فکر بی نوا باشد نمیمیرد اگرچه بذل و بخشش کار نیکویی بود در دهر هرآن که بخشش اندر خفا باشد نمیمیرد هزاران صاحبِ زر دیده ام مردن به بدنامی بلی صاحب زری که  با خدا باشد نمیمیرد الهی لطف خود را کن تو شامل بر کسانی که دلش در فکر همنوع پر  نوا باشد نمیمیرد مرید بر شهی باشد که در وقت رکوع بخشد که انگشتر دهد فکر گدا باشد نمیمیرد به دل عشق حسین باشد بسر چون شوروشین باشد هرآنکس فکر شاه کربلا باشد نمیمیرد (صفا ) مالی نداری تا که در راه خدا بخشی چو شعرت  ماندگار بر قلبها باشد نمیمیرد شاعر قاسم جناتیان قادیکلایی
❤️❤️❤️💜💜💜🔷🔷🔷🔹 برادر جان جهان عبرت سرای ماست باور کن خوشیِ این جهان گاهی بلای ماست باور کن مبادا دل ببندی بر علائقهای این دنیا که دل دادن به دنیا از خطای ماست باور کن بد و خوب هر چه کردی کیفر و پاداش می یینی مکن بد ، گر کنی !! دوزخ سزای ماست باور کن گنه شاید توانی کرد ، دور از چشم خلق الله ولی این را بدان بینا خدای ماست باور کن اگر که مؤمنی از چیست بخیل و کینه توز هستی بدان که عاقبت دنیا فنای ماست باور کن برای قرص نانی خم مکن سر در بر دونان که روزی ده در این عالم خدای ماست باور کن نمی ارزد در این دنیا کسی را خونجگر سازی که در محشر بلند آه و نوای ماست باور کن نمی آید به همراه بشر اموال و سیم و زر که تنها توشه ات خیر و عطای ماست باور کن به زیر تلی از خاک لحد محسور خواهی شد به گوش کس نیاید آن صدای ماست باور کن مبادا بهر دنیایت فدا سازی قیامت را اگر بد کرده ایی آن روز عزای ماست باور کن خدا ناکرده گر اعمال ما بهر ریا باشد جهنم در خور شأن و ریای ماست باور کن هزاران خانه داری خانه آخر ترا قبر است چنین تقدیر برادرجان برای ماست باور کن (صفا) خواهی اگر خالق دهد عزّ و پر و بالت بوالله که علی مشگل گشای ماست باور کن ____//❤️ شاعر حاج قاسم جناتیان قادیکلایی
❤️❤️❤️💜💜💜🔷🔷🔷🔹 برادر جان جهان عبرت سرای ماست باور کن خوشیِ این جهان گاهی بلای ماست باور کن مبادا دل ببندی بر علائقهای این دنیا که دل دادن به دنیا از خطای ماست باور کن بد و خوب هر چه کردی کیفر و پاداش می یینی مکن بد ، گر کنی !! دوزخ سزای ماست باور کن گنه شاید توانی کرد ، دور از چشم خلق الله ولی این را بدان بینا خدای ماست باور کن اگر که مؤمنی از چیست بخیل و کینه توز هستی بدان که عاقبت دنیا فنای ماست باور کن برای قرص نانی خم مکن سر در بر دونان که روزی ده در این عالم خدای ماست باور کن نمی ارزد در این دنیا کسی را خونجگر سازی که در محشر بلند آه و نوای ماست باور کن نمی آید به همراه بشر اموال و سیم و زر که تنها توشه ات خیر و عطای ماست باور کن به زیر تلی از خاک لحد محسور خواهی شد به گوش کس نیاید آن صدای ماست باور کن مبادا بهر دنیایت فدا سازی قیامت را اگر بد کرده ایی آن روز عزای ماست باور کن خدا ناکرده گر اعمال ما بهر ریا باشد جهنم در خور شأن و ریای ماست باور کن هزاران خانه داری خانه آخر ترا قبر است چنین تقدیر برادرجان برای ماست باور کن (صفا) خواهی اگر خالق دهد عزّ و پر و بالت بوالله که علی مشگل گشای ماست باور کن ____//❤️ شاعر حاج قاسم جناتیان قادیکلایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالروز پیوند آسمانی پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی (ص) و ام المومنین حضرت خدیجه کبری (س) مبارک...
🌱هیچکس برای من خدیجه نمی‌شود ‌ ♡
ام ابیها شد رقیه در شب آخر زهرایی‌اش تکمیل شد آخر، شب آخر از وضع نامطلوب سر، بر صورت خود زد دختر چه الهامی گرفت از سر، شب آخر می‌گفت: بابا این چه رگ‌هایی‌ست داری؟ خیلی شکایت داشت از خنجر شب آخر شب‌های قبل آشفته‌تر بودم اگر، افسوس وضعم نشد بابا از این بهتر شب آخر با ضربه‌های زجر، بابا کاملاً حس شد اینکه چه دردی داشته مادر شب آخر با اشک‌هایم فتح کردم شام را بابا با گریه کردم کار یک لشکر شب آخر . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
به ظاهر در شب ویرانه سر آورده بود انگار به واقع قصه را امشب به سر آورده بود انگار نسیم از گیسوی بابا به سمت دخترش آمد برای لیلی از مجنون خبر آورده بود انگار خبر بسیار سوزان بود از عمق تنوری که برای دختری بوی پدر آورده بود انگار به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید* برای شام، رویای سحر آورده بود انگار چه رویایی؟ سراسر خون! چه رویایی؟ لبالب زخم! پدر را قطعه قطعه از سفر آورده بود انگار... لب و دندان خونی حرف می‌زد بی صدا با او خبر از ماجرای تشت زر آورده بود انگار نوازش کرد بابا را چنان ام ابیها‌وار که در آغوش مادر یک پسر آورده بود انگار اگر چه دردها را یک‌به‌یک در گوش بابا گفت زمانه بر سر او بیشتر آورده بود انگار . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
رنگ آسمون چرا اینجوریه؟ صبحه یا که شب شده، اینجا کجاست؟ عمه من کی خوابیدم تو یادته؟ خواب بد دیدم بگو بابا کجاست؟ خوابه یا بیداریه این لحظه‌ها؟ خیمه‌مون عمه مگه اینجا نبود؟ جمعمون چرا پراکنده شده؟ از کجا داره میاد این بوی دود؟ راستی گهواره چی شد؟ علی کجاست؟ دل من پَرمیکشه واسه نگاش توی آغوش کی خوابش می‌بره؟ کی الان می‌خونه لالایی براش؟ عمه از علقمه نیمده عمو؟ مشک پُر آب عمو جونم کجاست؟ دل من تنگه برای دیدنش این سر کیه که روی نیزه‌هاست؟ چی می‌خوای از جون من مرد عرب؟ دیگه من چیزی ندارم به خدا! شعله‌های دامنم رو می‌بینی؟ خسته‌ام دنبال من دیگه نیا اومدی خاموش کنی دامنمو؟ لطفتو حتماً به بابا جون میگم توی مشک تو یه ذره آب هست؟ واسه بابا ببرم تشنه‌اس یه کم آخه من کار بدی کردم مگه که منو زندونی کردن کوفیا؟ تو می‌دونی چیه این بزم شراب؟ حرفشون رو من نمی‌فهمم چرا؟ من نمی‌دونم چرا تو شهر شام نون و خرما یه نفر به ما می‌داد؟ من نخوردم لقمه‌ای از این غذا آخه خیلی بوی کهنگی می‌داد کی میگه که من زبونم می‌گیره؟ خیلی هم شیرین زبونم عمه جون خیلی وقته با کسی حرف نزدم آخه من بی همزبونم عمه جون عمه، تو، شطرنج، میدونی چیه؟ یا که اون طشت طلا واسه کیه؟ خیزران دیگه چرا تو دستشه؟ این‌همه گریه دیگه واسه چیه؟ واسه چی به ماها میگن خارجی؟ من مسلمونم، مگه نه عمه‌جون؟ این لباسا خنده داره؟ پس چرا تا منو دیدن شرو(ع) شد خنده‌شون؟ عمه این سر کیه پیش منه؟ چقدم موی سرش خونی شده این سر خونیه بابای منه؟ میگما اینجا چراغونی شده! کی رگای گردن تو رو برید؟ کی یتیمی رو برای من نوشت؟ عمه میگه رفتی تو پیش خدا! چطوری تنهایی رفتی توو بهشت؟ التماست می‌کنم منو ببر راحتم کن از غم و از اضطراب دخترت رو تو دیگه تنها نذار با یه دنیا از سؤال بی جواب . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌤سلام امام زمان ߊ‌َܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐ‌َܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊ‌ܠܦَ̇ــــܝ‌َܥܼܢ🌤 بیــا عــدالت مطلق مسیــر مےخواهــد سپــاهِ منتظـــرانــت، امیــر مےخواهــد زمیــن و ڪل زمــان را بیا و زیبا ڪــن حڪومتِ علــوے را دوباره برپــا ڪــن
رفتنت مثل رفتن خورشید بعد تو سهم دخترت شامه توی تاریکی خرابه‌ی شهر روی ماهت چیزی که میخوامه حق داری حرف نمی‌زنی با من خسته‌ای تازه از سفر اومدی خیلی تحویل گرفتی دختر تو تا که گفتم بیا با سر اومدی اومدی و خرابه روشن شد تو برا ما همیشه نور بودی طوری که بوش میاد بابای گلم چن شبی مهمون تنور بودی نمیشه خوب ببینمت آخه دشمنا نور چشمامو بردن خدا می‌دونه مردای شامی چی به روز سر تو آوردن همونی که گرفته پیرهن تو دوتا گوشواره‌ی منم برده می‌شه از اخم صورتت فهمید به رگ غیرت تو برخورده نکنه دیدی دستامو بستن! نکنه دیدی ماجراها رو! نگو که دیدی می‌زدن طعنه! نگو که دیدی می‌زدن ما رو! . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
پروانه‌وار سوزِ تو را می‌خریم ما تا صبح دور شمع غمت می‌پریم ما آتش به جان بال و پر ما را بکش حسین از فُطرس درِ تو مگر کمتریم ما؟! بین گذر نگاه به خِیل گدا بکن... کاسه به دست در دل این معبریم ما تا که میان روضه‌ی تو گریه می‌کنیم انگار که ز "زمزم" مَکّه سریم ما وقتی تو پادشاه تمامیِّ عالمی پس خوش به حالمان‌ که همه نوکریم ما اوج کمال روح‌، به "گریه" رسیدن است یک عُمر در طریقتِ "چشمِ تریم" ما "روح الامین" به گریه‌ی ما رَشک می‌برد در روضه از ملائکه دل می‌بریم ما اشکی که خرج بزم تو باشد... عنایت است مدیون لطفِ زینبِ غم پروریم ما برپایی مجالسِ ماه محرمت بر عهده‌ی رضاست...، بر این باوریم ما کفّاشِ روضه‌های تو بوده است جدِّ من... فرزندهای خادم پُشت دریم ما دستِ "رقیه" نان دَهنِ دخترم گذاشت... جیره‌بگیرِ سفره‌ی این دختریم ما چادرنماز فاطمه سقف حسینیه است... تا حشر زیر سایه‌ی این مادریم ما ای بی‌سری که سر به سر غم گذاشتی وقتی تو سروری ز سران هم سریم ما ** بر روی ذبح تو چِقَدر شمر کار کرد... لطمه‌زنانِ کُندی آن خنجریم ما بعد از تو وای بر حرم بی‌پناه تو... دلواپسِ کم‌آمدن معجریم ما . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
برای من که دلم نیست در کمند کسی به جز حسین نباشد مهم، پسندِ کسی به بند بند وجودم قسم که در همه عمر دلم نبوده به جز اهل بیت، بندِ کسی به غیر فاطمه و حیدر و حسین و حسن خدا کند که نباشم نیازمند کسی در این دو روزه‌ی دنیا به غیر آل عبا مباد بر سر ما سایه‌ی بلند کسی در آن زمان که پدر می‌گریزد از فرزند نمی‌رسد به محب علی گزند کسی به اشک روضه قسم می‌خورم که بر لب ما به روز حشر نبیند به غیر خنده کسی . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
کربلا مهمونا از راه اومدن آب و جارو کن مسیر حرمُ می دونی واجبِ که نگهداری حُرمت این حرمِ محترمُ قدماشونُ رویِ چشات بذار اهل بیت عترت و نَبُوَتن دامنِ پاکشونُ رها نکن اینا خانوادهَ‌ی سخاوتن عزت و کرامتِ الهی‌شون هر امیر و شاهُ بنده می‌کنه یه سه‌ساله توی این قافله هست که نگاش مُرده رو زنده می‌کنه حواست باشه که هیچ نامحرمی سایه‌ی مخدراتُ نبینه کربلا کاش که می‌شد کاری کنی تا رُباب، شط فراتُ نبینه خسته‌ی راهِ و دور از وطنه به دلش غصه نذاری بشینه روی چادرِ عقیله نباید سرِ سوزنم غباری بشینه خاطرت باشه که زینب از حسین نباید یه لحظه هم جدا باشه وقتی از ناقه می‌خوان پیاده شن حواست خیلی به بچه‌ها باشه حواست خیلی به بچه‌ها باشه گم نشن ! مسیرُ اشتباه نرن حواست باشه زمانِ بازی‌شون طرفِ گودیِ قتلگاه نرن خدا اون روزُ نیاره بچه‌ها طرفِ گودیِ قتلگاه برن با پاهایی که مثِ گُل نازکه روی خارایِ بیابون راه برن . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
عباس آمده‌است و علی اکبر آمده‌است وقتی رباب هست، علی اصغر آمده‌است جمعند خانواده‌ی زهرا کنار هم اینجا برادری‌است که با خواهر آمده‌است یک‌سو رسیده لشکری از کوفه (سی‌هزار) یک‌سو عزیز فاطمه بی‌لشکر آمده‌است صفین دیده‌اند که با دیدن حسین آه از نهاد این همه لشکر برآمده‌است اکبر رسید و دشمنش از روی بهت گفت: «ایمان بیاورید که پیغمبر آمده‌است!» حرف از فدک که نه؛ سخن از غصب مهریه‌است! با بچه‌های فاطمه، آب‌آور آمده‌است گیرم فرات بخل کند، چشم ما که هست رودی کشیده‌ایم که از کوثر آمده‌است زینب پیاده شد، وسط دشت رفت و گفت: «اینجا چقدر خار مغیلان درآمده‌است» شاید به شام می‌رسد این ره که هر زنی در این مسیر با دو سه تا معجر آمده‌است... . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
مرغ باغ ملکوتم که شکسته است پرم ریخته دست زمان، خاک یتیمی به سرم چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم در همین فاصله از زندگیِ مختصرم چند روزی‌ست که از حال دلم بی‌خبری چند روزی‌ست که از حال سرت بی‌خبرم شانه‌ی سنگ شده جایِ سر دختر تو جایِ آغوش تو ای کوه‌ترین مرد حرم مو ندارم به سر و سوخته گیسویی که می‌رسیده‌ست زمانی قد آن تا کمرم کاش می‌شد که دوباره به مدینه برویم تا که انگشتری از شهر برایت بخرم کفتر جلد سر و دوش عمویم بودم حال با حرمله و شمر و سنان هم‌سفرم سیلی و هلهله کم بود که با زخم‌زبان هرکسی زد نمک طعنه به زخم جگرم گر‌ چه گیسو و سرم سوخت ولی شکر خدا معجر سوخته‌ای هست ببندم به سرم کاش می‌شد که نخی از گل پیراهن تو با خودم محض تبرک به مدینه ببرم آبرو بود که از کاخ ستم می‌بردم با همین اسلحه‌ی اشک و همین چشم ترم دست‌وپا گیر‌ شدم مرحمتی کن بِبَرم که در این قافله با تاول پا دردسرم بین زهرا و رقیه چه شباهت‌هایی است! کشته‌ی سیلیِ بعد از غم داغ پدرم . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند : 🖋 سزاوار نيست كه بنده خدا به دو خصلت اعتماد كند : تندرستي و توانگرى. 🖋 زيرا در تندرستى ناگاه او را بيمار بينى و در توانگرى ناگاه او را تهيدست. 📚 نهج البلاغه حكمت ٤٢٦ 🌹🤍🌹🤍🌹
هر روز، سر بر زانوی غم گریه کردم بر اشرف اولاد آدم گریه کرم در خانه‌ها منبر به منبر روضه خواندم در کوچه‌ها پرچم به پرچم گریه کردم من سال‌های سال قبل از خنجر شمر بر ضرب تیغ ابن ملجم گریه کردم کوه گناهی را خدا می‌بخشد از مهر وقتی به قدر بال شبنم گریه کردم چه عالمی دارم در این روضه، در این اشک در عالمی فوق دو عالم گریه کردم تا نوحه خوان دم داد ای اهل حرم را با مشک پاره پاره آن دم گریه کردم برآن هزار و نهصد و پنجاه زخمش دیدم فقط اشک است مرهم، گریه کردم بر عضو عضو پیکرِ از هم جدایش واژه به واژه در محرم گریه کردم قدر نگینی جای سالم در تنش نیست بر غارت انگشت و خاتم گریه کردم مقتل نوشت از تشنه کامی تار میدید با چشم کوثر، چشم زمزم گریه کردم هی با لهوف‌اش روضه خواندم، روضه خواندم هی با مقرم گریه کردم، گریه کردم فردا که می‌فهمم بهای اشک من چیست افسوس خواهم خورد که کم گریه کردم . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
انگار سرنوشتِ، ما را جدا نوشتند یا آرزوی من را، بر باد‌ها نوشتند امروز بِینِ این دشت، مرگِ مرا نوشتند آنان که مقتلت را، در کربلا نوشتند ای هستی‌ام بگو که: هستی به خواب، زینب برخیز مرکبت را، از کربلا بگردان بگذار یا بمیرم، یا راه را بگردان هجران بلای ما شد، یارب بلا بگردان خیمه مزن به صحرا  حکمِ قضا بگردان تا جان نداده پیشت از اضطراب، زینب فهمیده‌ام کجایی، از ناله‌های زهرا من های های گِریَم، با وای وایِ زهرا فهمیده‌ام کجایی، از جایِ پایِ زهرا آن‌جاست جایِ گودال، آن‌جاست جای زهرا نگذار تا گذارد، پا بر تُراب، زینب از حال بُرده ما را، هولِ سپاهِ دشمن ترسیده‌اند طفلان، پیش نگاهِ دشمن جمع حرامزاده، حجم سلاحِ دشمن پیداست خیمه‌ی ما، از خیمه‌گاهِ دشمن می‌خواهد از لبانت، تنها جواب، زینب می‌ترسم ای برادر، از چشمِ آن کمان‌گیر از شومیِ حرامی، از شعبه‌های آن تیر از خنجران عریان، از تشنگیِ شمشیر بی اختیار خوردم بر خاک، دستِ من گیر عباس‌جان! نخواهد، اینجا رکاب، زینب ای کاش می‌نوشتی، ما شیرخواره داریم یا دختران کوچک، در این عِماره داریم در محملی عروسی با گاهواره داریم نه پایِ راه رفتن، نه راهِ چاره داریم اینجا نمان نگردد، رویش خضاب، زینب لب‌های ما از امروز، از آفتاب خُشکید هر قدر آب آمد، مثل سراب خُشکید تا دید حجم لشکر، از اضطراب خُشکید برگرد ای برادر، شیرِ رُباب خُشکید دلشوره دارد از او، از قحط آب، زینب این‌سو ست خار تشنه، آنسو ست آبِ جاری این‌سو ست تاولِ پا، آنسو ست زخمِ کاری یک مرد باشد ای کاش، در قحط یار و یاری از حرمله بپرسد، نامرد بچه داری؟ می ترسد از شکارِ طفل رُباب، زینب منکه نرفته بودم، جز مجلس زنانه برگرد تا نبینم، دشنام و تازیانه بگذار تا گلویت، بوسم به این بهانه سر می‌بُرند اینجا، از پشت، ناشیانه خانه خراب زینب، خانه خراب زینب . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هر چند کهنه، پیرهنی داشتی؛ چه شد؟ گر بود پیرهن، کفنی داشتی؛ چه شد؟ ای یوسف عزیز! چه کردند گرگ‌ها؟ آخر تو "کهنه‌پیرهنی" داشتی؛ چه شد؟ جسم تو ذرّه ذرّه در این دشت، پخش گشت در زیر آفتاب، تنی داشتی؛ چه شد؟ ای دور از دیار که تا دیر می‌روی! آواره تا به کی؟ وطنی داشتی؛ چه شد؟ خود را چه خوب خرج خدا کردی! ای کریم! سر داشتی؛ چه شد؟ بدنی داشتی؛ چه شد؟ هم بی حبیب ماندی و هم بی زهیر؛ آه! نام‌آوران صف‌شکنی داشتی؛ چه شد؟ تو شمع و در طواف تو جمع مخدّرات در خیمه‌‌گاه، انجمنی داشتی؛ چه شد؟ بالین تو سکینه، کنارت رقیّه بود در باغ، یاس و یاسمنی داشتی؛ چه شد؟ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7