از سر ترس از لب شمشیر تو
هیچ نامردی نشد درگیر تو
هیچ مردی در نبرد تن به تن
با تو رو در رو نمی گشت ای حسن!
تن به تن با تو در افتادن همان
سر جدا از پیکر افتادن همان
چون یکی از آن هزاران بی وجود _
مرد جنگ و مرد میدانت نبود_
زن به میدانت فرستادند ، تا _
زن بجنگد جای آن نامرد ها
تا به این اندازه ذلت ، نوبر است
ریشهء این ؛ ترس از شیر نر است
ای حسن! ای دستگیر بی نظیر
دست ما بیچاره ها را هم بگیر
ما بیابان های خالی از گلیم
دور خیلی از صدای بلبلیم
قطره ای از ابر مهرت ای عزیز!
بر کویر قلب ما خاران بریز
تا که از باران لطفت ، گل کنیم
شانه ها را لانه بلبل کنیم
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ای غبار حرمت تاج سر نوکرها
نوکریات شده تنها هنر نوکرها
”بابی انت و امی یا اباعبدالله”
به فدایت همه مادر پدر نوکرها
در قیامت تو به فکر من و امثال منی
میشوی سنگ صبور و سپر نوکرها
عدهای را طلبیدی به زیارت اما
نشده قسمتشان بیشتر نوکرها
کشتهی اشک! چه داریم برایت بدهیم
ای به قربان تنت چشم تر نوکرها
کاش مانند شهیدان خودت آخر عمر
بگذاری سر زانوت سر نوکرها
ای که در علقمه خم شد کمرت! میبینی
از مصیبات تو خم شد کمر نوکرها
اربعین پای پیاده به حرم میآییم
میشود پخش در عالم خبر نوکرها
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
همه از هر کجا باشند از این راه میآیند
به سویت ای امین الله! خلق الله میآیند
زمین سرمست راه افتاد و بر ما راه آسان شد
زمین و آسمان با زائرانت راه میآیند
ببین شانه به شانه هم سفید و هم سیاه اینجا
به شوق دیدن تو پا به پا، همراه میآیند
مدار عاشقی سقاست، آغاز طواف از اوست
به سوی آفتاب آنجا به اذنِ ماه میآیند
قیامت کردهای، انگار تصویریست از محشر
که دوشادوش هم، نزدت گدا و شاه میآیند
نکیر و منکر از من گرچه زهر چشم میگیرند
به لطف گوشه چشمت، عاقبت کوتاه میآیند
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بسمه تعالی
قصیدهء (نخستین خیزش خونخواهی خون خدا)
به مناسبت نخستین قیام به خونخواهی آقا اباعبدالله الحسین (صلوات الله علیه) توسط مردم ولایتمدار سیستان ارجمند ، دوماه بعد از جریان عاشورای سال 61 هجری قمری
بنازم سیستان و مردم این خاک نام آور
چه شیرافکن یلانی دارد این استان پهناور
یکی از پهلوانان غیورش رستم دستان
که در کف داشت جان از شوق خاک پاک این کشور
اگر دیو سفیدی سوی ایران حمله ور می شد
تهمتن می درید او را ، اگر او داشت صد ها سر
اگر با اژدهایی رو به رو می شد ، به او میگفت:
《یل ایرانی ام رستم ، حریفم نیست یک لشکر》
تهمتن نیست افسانه ، تهمتن جز حقیقت نیست
به اهل سیستان بنگر که رستم را کنی باور
به زیر پتک خشم ناکسان با علی دشمن
نشد خم ، روح سخت سیستانِ عاشق حیدر
بغیر سیستان در هر بلادی از مسلمانان
امیر عشق سب می شد ، دمادم بر سر منبر
تراشیدند موی همسران پاک آنها را
که تا منکوبشان سازند با این ضربه آخر
که تا سب علی گویند و از او دست بردارند
ولی کی می کشد دست از امیرش مالک اشتر؟!
غلام از خانهء ارباب خود کی می رود جایی؟!
بگو مولاتر از حیدر کجا پیدا کند قنبر؟!
به ابرو خم نیاوردند و نوشیدند آتش را
به شوق جرعه ای عشق از جمال ساقی کوثر
جگر با تیزی دندان غیرت ارباً اربا شد
نشد در سیستان اما گل عشق علی پرپر
پسر از عشق مولا داد حجرابن عدی ، اما_
بپا کردند اهل سیستان در عاشقی محشر
فدای غیرت ناموسی این شیردل مردان
که نذر شیر حق کردند ، هتک حرمت همسر
بغیر این حماسه ، این تهمتن های بی مانند
به پا در خوان خون کردند یک هنگامه ای دیگر
خبر پیچید در آن خطهء سرخ اهورائی
که بی سر مانده در صحرای طف ، فرزند پیغمبر
چنان شمشیر و تیر و نیزه بر جانش فرود آمد
که هرجا برگی افتاده است از یاس تن اکبر
کنار علقمه افتاده عطشان حضرت ساقی
نه دستی بر تنش مانده ، نه در دستان او ساغر
خبر مانند تیری شعله ور از قلب ها بگذشت
خبر دادند وقتی از گلوی نازک اصغر
به جای اشک ، اهل سیستان خون گریه می کردند
خبر وقتی که آوردند از انگشت و انگشتر
نمی دانم چه آمد بر سر آن جمع غیرتمند
که وقتی بازگو شد قصه ناموس بی معجر
زمان خوان هشتم شد وَ هامون پر تلاطم شد
دوباره رخش بود و زین و گرز و رستم و خنجر
نمی شد بیش از این ساکت بماند نیمروز آری
به داغ نیمروزِ آن ولی حضرت داور
دوباره دل به هامون می زند رستم ، که در این خوان_
سر دیو پلید کفر را بردارد از پیکر
به جوش آمد دوباره خون رستم در رگ زابل
که ننویسند در تاریخ ، مولا ماند بی یاور
که ننویسند وقتی راس نور از نیزه بالا رفت
همه کردند حتی سیستان در لاک ترسش سر
ولیکن سیستانی از تبار پهلوانان است
سر و جان می دهد در راه سرخ مکتب و رهبر
نمی ترسد چو مولایش علی از خیل دژخیمان
بگو تا حمله ور گردد به سویش لشکر قیصر
شبیه ذوالفقار بی غلاف و شیر بی جوشن
به وقت جنگ می گیرد به پشت جان خود سنگر
به یاد خیمه های شعله ور در آتش غربت
شدند آتشفشانی با مذاب سرخی از کیفر
شدند آتش ، به جان حاکمان کفر افتادند
که شد قصر شب اندیشان ، سراسر خاک و خاکستر
خدا می داند از طوفان تیغ سیستانی ها
به روی خاک می بارید سر ، سر نه ، تگرگِ شر!
یکی از نابرادر های پستِ ابن مرجانه
که حاکم بود در این خاکِ پاکِ پهلوان پرور_
دمش را روی کول خود نهاد از سیستان بگریخت
شغال و جرات ماندن به وقت خشم شیر نر؟!
نه توابی به فکر توبه نه مختار آماده
شما برخاستید اول به خونخواهی آن سرور
شعار یا لثارات الحسین از سیستان جوشید
شما کردید اول شعر سرخ عشق را از بر
نخستین خیزشِ خونخواهی خون خدا ، باید_
رقم می خورد از این خاکِ در عشق ولایت سر
کسی جز سیستانی اولین خونخواه مولا نیست
بپا آتش شود جائی که باشد تکه ای اخگر
صدا از بزدلانِ برده سر در لاک می آید؟!
بنازم سیستان پردلِ غرانِ چون تندر
تعجب نیست این فتح بزرگ از این یلان ، زیرا
به جای خون به رگ دارند عشق فاتح خیبر
پیامی سرخ دارد این قیام سرخ ، گوشت هست؟!
به جای گوش سر با گوش جان خود بیا بنگر
یورش بر ظلم و ظالم کن اگر مردی ، تو پیش از آن_
که گردد خشک ، خونِ سرخ یک مظلوم ، چون جوهر
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بسمه تعالی
چـار سالت بـود روز سـرخ عاشورای خـون
چـار سالت بـود دیدی مـحـشر کـبرای خـون
نـعـش پاک آسمان را خـفـتـه دیدی بر زمـیـن
سرو را دیدی که بر خاک آمد از بالای زیـن
مـاهـتـابـی در مــیـــــان ابـرهـا افـتـاده بــود
آفـتـابـی زیـر سُـمّ اسـبـهـا جــــان داده بــود
دختری دیدی که خون از گوشهایش می چکید
او سه سالش بود و بر خار مغیلان می دوید
از خـدا می خـواستی بازو و شمشیـرت دهـد
خـنجر و اسب و کمان و دشنه و تیرت دهـد
از خدا می خواستی چون فـاتح خـیـبـر شوی
بی هـمـاوردی مـثـال حـضرت حـیـدر شوی
تـا بـتـازی در مـــیـــــان لـشـکـر خـفـاشـهــا
بـر سر خاک افـکـنی بـال و پـر خـفـاشـهــا
مـنـتـشـر سازی کلامُ الله را در هر کــــران
نور حق را پـخش گردانی تو در کُـل جـهان
بـعـدهـا وقـتـی امـام پـنـجـم انـسـان شـــــدی
تا تـمـام خـلـق را فـرمـانده و سلطان شـدی
بـاز هـم مـانـنـد اجدادت کـسی دورت نـمـانـد
هـیـچ کس مردانه شعر با تو ماندن را نخواند
تـیـغ حـیـدر بود در دسـتـت ولی یـاری نـبـود
در حـصار کرکـسـان بودی و عمّاری نـبـود
ذوالـفـقـار تـیـز حـیـدر در غلاف صبـر مـاند
آفـتـاب تـیـغ خـشـمـت در حـصار ابـر مـاند
حـق تـو را فـرمـود:«باقر!حرکـتی آغاز کن
راه حـمـلـه بـسـتـه ، راه دیگری را باز کن
ذوالـفـقـار عـلـم را بـایـد درآری از غـــلاف
با سلاح علم بـاید رفت اکـنـون در مـصاف
تـیـز کن شمشیـر دانـش را به جـنـگ جاهلان
تا که دریـابـنـد حـق با کـیـست جمع عاقلان
گرچه تیغی نیست در دست تو هـنگـام سـتـیـز
هر کـلام از واژه های منبرت یک تـیـغ تـیـز
هر کدام از نـکـتـه هایت تکسواری بی نظـیـر
هر حدیـثی از تو دل را می شکافد مثل تیر
هر کـلاسی کـه تو دائر مـی کـنی یک پـایـگـاه
هر جـوان مـکـتـبـت رزمـنده تر از یک سپاه
باقر ای فریاد هـفـتم پـنـجـمـیـن طـوفــان نور
اینک این شمشیر دانش این تو واین قوم کور»
دشت دانـش تـکـسـواری چون تو ای باقر ندید
شد گـلـسـتان هر بـیـابـانی که حرفت را چشید
رود شد،دریا شد،اقـیـانوس شد،انـدیـشـه ات
در زمـیـن شد مـنـتـشر ای نخل دانش،ریشه ات
جاهلی دانا اگر گشت از دم عیسای تـوست
ظلمتی روشن اگر گشت از یَـد بِیـضای تـوست
تـیـرِ تـیـزِ بـیـنـشت بـشـکـافت مویِ علم را
از مِــــیِ تـوحـیـد پُـر کـــــردی سـبـوی علم را
عالم و آدم تـمـامـی مـست ایـن پـیـمـانـه ات
مـکـتـبـت شمع و تمام سـیـنـه ها پــــــروانـه ات
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بسمه تعالی
دست و دل بازان ، همه نهرند و رود
مجتبی ، دریای انفاق است و جود
او کریم اهل بیت مصطفاست
در سخاوت بهترین خلق خداست
آسمان لطف و احسان است او
چشمهء همواره جوشان است او
دستهایش ، شاخسار نخل مهر
سینه اش ، بخشنده مانند سپهر
چشمهای پاکش ، اقیانوس لطف
دفتر گفتار او ، قاموس لطف
خلق خوبش ، از بدی کردن تهیست
در گلستان وجودش ، خار نیست
وامدار حرفهای او ، عسل
نثر او ، شیواتر از هر چه غزل
نور از انگشت هایش می چکد
عاطفه از مشت هایش می چکد
سفرهء لبخند او همواره پهن
مهر باغ سینه اش را کرده رهن
شاه بیت شعر بخشش ، مجتباست
او تمام رافت و رحم و عطاست
هر چه از حسن حسن گویم ، کم است
بر تمام زخمها ، او مرهم است
مجتبی ، از عطر لطف آکنده بود
مثل باران خدا ، بخشنده بود
او دلی لبریز از احساس داشت
رنگ و بوی برگهای یاس داشت
کامهای تشنه را او سیر کرد
آیه های مهر را تفسیر کرد
او به دل تاریک ها ، مهتاب داد
خارها را نیز حتی آب داد
یک نفر سرباز هم با او نماند
هیچ مردی غیر غم با او نماند
مجتبی تنهاترین سردار بود
بی کسی را قافله سالار بود
بین جمع آشنایان بود فرد
هیچ کس در این جهان درکش نکرد
هیچ کس از حال او جویا نشد
ماند تنها مجتبی با درد خود
باز اما آه او بیرون نرفت
هق هق او از گلو بیرون نرفت
غصه های هر کسی را می خرید
باز با این حال هم بد می شنید
رایگان او شادی خود را فروخت
هیچ کس اما به حالش دل نسوخت
پاسخ لبخندهایش ، دشنه بود
همسرش حتی به خونش تشنه بود
زهر نوشانید او را آشنا
آه از قلب غریب مجتبی
درد دلهای حسن در سینه ماند
غصه ها در آن دل بی کینه ماند
دلبرش برف غم از قلبش نرفت
عشق او را همسرش پاسخ نگفت
دوست با او دشمنی آغاز کرد
مونس او زخم او را باز کرد
عاقبت در جام جانش زهر ریخت
زهر یارش ، تار و پودش را گسیخت
تا به گوش زینب این جریان رسید
تیغ حیدر از غلاف خود جهید
این طرف جعده ؛ همان ناپاک زن
گفت با ترس فراوان : (( ای حسن!_
خواهرت دارد می آید سمت ما
من چه سازم؟! می کشد زینب مرا))
مجتبی با آن که زهرش خورده بود
باز با لبخند سویش رو نمود
گفت : می خواهی بمانی زنده تو
زودتر از آن در پشتی برو
عقلها درمانده اند از این گذشت
این معما با تعقل ، حل نگشت
درک این اعجاز ، کار عقل نیست
معنی اش را ، عشق می داند که چیست
ای حسن! ای عشق تو تنها خدا
مانده ام آیا چه نامم من تو را؟!
کوه اگر نامم تو را ، بی حرمتیست
آسمان هم ، درخور شان تو نیست
حرفی از نامت به حجم عالم است
نام دریا هم برای تو کم است
هیچ روزی نیست روشن ، چون شبت
روشنی هر چه شب ، خال لبت
خال لبهای تو عین ماهتاب
مات از کیش رخ تو ، آفتاب
یوسف از حسنت ، زلیخا می شود
پیش قدت ، سرو رسوا می شود
یا حسن! هر خسروی فرهاد توست
سرو چشمش بر قد شمشاد توست
از عسل ای بانمک! شیرینتری
از تمام دلبران دل می بری
مست جامت بود ، جدت مصطفی
صید دامت بود ، جدت مصطفی
او تو را چون جان شیرین دوست داشت
هستهء عشق تو را در پوست داشت
تا تو را می دید ، آن خوش خلق و خو
خطبه اش را قطع می فرمود او
از سر منبر ، به سویت می دوید
پر به سوی گونه هایت می کشید
می گرفتت گرم در آغوش ، تنگ
صورتت را بوسه می زد ای قشنگ!
بعد رو می کرد سوی کبریا
از صمیم قلب می گفت : (( ای خدا!
اینکه عینا" مثل و مانند من است
مجتبی ، فرزند دلبند من است
گر چه مثل من کسی آزاده نیست
مثل من در دام دل افتاده نیست
دل به مهر روی ماهش داده ام
من به دام عشق او افتاده ام
شاهم اما مات از کیش رخش
خسروم ، مجنون ولی پیش رخش
چارهء مخموری من آن دهن
نسخهء من ، کنج لبهای حسن
چون می آید طبع من گل می کند
نثرهایم را تغزل می کند
بهترین گل هستم ، اما بلبلم
بلبل آن صورت همچون گلم
دوستش دارم ، تو همچون من بیا_
دوستدار مجتبی باش ای خدا!
همچنین ، هر کس محب روی اوست
تو محبش باش ، ای همواره دوست!))
ای حسن! ای کشتهء زهر جفا
وامدار تو شهید کربلا
باغبان نخل فردای حسین
ای زمینه ساز غوغای حسین
تو نبودی ، عقده در دل مانده بود
پای اسب عشق در گل مانده بود
تار و پود نور ، از هم می گسست
بی حفاظت ، روح آئین می شکست
چون که ماندی بی نفر در جنگ ها
صلح کردی مهربان! با سنگ ها
تو خریدی سرزنش ها را به جان
ساختی با مردمی نا مهربان
تا که بال بسته تو وا شود
قطره های اشک تو دریا شود
سازش تو تیغ ها را آب داد
ماهیان را جرات گرداب داد
یا حسن تشخیص تو اعجاز کرد
راه مسدود سحر را باز کرد
روشنائی تا ابد ممنون توست
تا که دنیا هست ، دین مدیون توست
اصل جرات! ای خدای پردلی!
در تو جاری ، خون جوشان علی
یادگار حیدر خیبرشکن
میوهء نخل شجاعت ای حسن!
دشمنت از ترس تو بی خواب شد
زهرهء شیر از هجومت آب شد
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
دوباره شهر مدینه بوی جنان آمد
نوید روشنی از هفت آسمان آمد
فضای شهر که از عطرِ گل معطر شد
ز نسل پاک حسن عالَمی منور شد
به چند واسطه، اَنوار ظاهری تابید
ز سبط مجتبوی نور باقری تابید
قدم به خاک جهان زد گُلی خدایی بو
محدثِ علوی، یارِ مصطفایی بو
بنازم آنکه ز حکمت، رساند امدادش
به علم و حلم و صبوری، شبیهِ اجدادش
کسی که نور ولایت ز صورتش پیداست
کسی که در ره اهدافِ فاطمی شیداست
کسی که از پَرِ قنداق، عاشق علی است
چه عاشقی، سه امامِ هُمام را ولی است
اگر چه خوبیِ آلِ کریم باید گفت
کنون مدیحه ی عبدالعظیم باید گفت
مدیحِ عبدالعظیم است مدحِ پیغمبر
چنانکه مُلکِ ری اَش کربلاست تا محشر
خدا وکیلی از آندم، که تازه مهمان شد
به لطفِ هادی دین، چلچراغ ایران شد
چه ناب رهبرمان، وصف میکند او را
ری است قبله ی تهران و اوست قبله نما
وجودِ اوست، که شد مُلکِ ری به قم پیوند
همانکه مکتب اسلام، زد از او لبخند
همانکه عرضه ی دینش رَهی مجرب شد
به محضرِ سه امام، آیتی مقرب شد
همانکه از شهِ دین، شیعه را پیام آورد
بما ز سوی امامِ رضا سلام آورد
همانکه درسِ امامِ جواد را خوانده
به نزد هادیِ دین اعتقاد را خوانده
حدیث سلسله را نقل کرده از معصوم
پیامِ کرب و بلا را گرفته از مظلوم
□ □ □
شبیهِ هادی دین، درد و داغ و هجران دید
به دوره ی متوکل، هزار هرمان دید
در آن زمان که حرم، شاهدِ تخاصم بود
به چشمِ خویش نظاره گرِ تهاجم بود
حریم کرب و بلا ردِ پای عدوان شد
سه بار شخم زدند و بخاک یکسان شد
به امرِ حاکمِ ظالم، حرم به آب افتاد
ولی حسین، خودش از عطش ز تاب افتاد
نبود عبدالعظیم آنزمان که در گودال
تنِ حسین به سُمِ ستور شد پامال
اگر چه شد حرمِ یار بر سرش ویران
ولی ندید تنش را بزیرِ نیزه ، نهان
ندید حنجره اَش را، یهود نیزه زدند
چه نیزه ها به دهانی که جرعه جرعه زدند
ندید دخت علی، راهِ چاره میگیرد
ندید بوسه ز رگهای پاره میگیرد
ندید رختِ اسیری به جسمِ ناموسش
و ماند اینهمه روضه، همیشه کابوسش
به ذکر دائمِ یا منتقم که عادت کرد
ز غصه بر تنِ خود جامه شهادت کرد
هنوز مجلسِ روضه بپاست در حرمش
دعا و ذکر و مناجات، فیضی از کرَمش
شاعر: #محمود_ژولیده
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
میخواست هرچه از تو خدایت، همان شدی
عاشق شدی، شهید شدی، جاودان شدی
باید بخوانمت، ششمین فرد پنج تن
کبریترین عقیلۀ این خاندان شدی
صبر تو را چگونه بلا سر بیاورد؟
زینب تو قبل خلق شدن امتحان شدی
دلشادی از شهادت عون و محمدت
از اینکه چون حسین، تو هم بیجوان شدی
وقت وداع و بوسۀ آخر چه بر تو رفت؟
آرام جان که رفت، تو هم نیمهجان شدی
آیینهدار و قافلهسالار و بیقرار
بعد از حسین، یکتنه یک کاروان شدی
بار امانت است که بر دوش میکشی
بیهوده نیست اینکه چنین قدکمان شدی
جان را چه قابل است، که بی هیچ وحشتی
صد بار پیشمرگِ امام زمان شدی
سوزاند کوفه را رجز جانگداز تو
وقتی که لب گشودی و آتشفشان شدی
در خطبۀ تو شقشقیه شعله میکشید
دیدند کوفیان که امیر بیان شدی
از تو نداشت پاسخ دندانشکنتری
تنها جواب سرکشی خیزران شدی
منزل به منزل آمدی و هیچکس ندید
در خود شکستی از غم و زهرانشان شدی
در شام، بهتر است نمانیم و بگذریم
باید نگفت اینکه کجا میهمان شدی
شهری که چشم بود سراپای مردمش
آنجا شهید طعنه و زخم زبان شدی
بزم شراب و سکر یزید و یزیدیان
دیدی فریب معرکه را و بر آن شدی،
تا بشکنی غرور هُبلهای لات را
آنجا تبر به دوش، خلیل زمان شدی
باید گلوی مرثیهها را فشرد و گفت
کی بیقرار و مضطرب و ناتوان شدی؟
بیشک شدهست چوبۀ محمل به سر زنان
آنجا که نوحه کردی و مرثیهخوان شدی
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بسمه تعالی
خـون در خـورِ تو نـیـست که گِریَم بـرایِ تو بـایـد کـه مُـرد حـضـرتِ گُــل در عــزایِ تو
اشـک و فَـغـان شـیـعـه بـــرایِ تـو ساده است دارد امــیـــــــــد شـیـعـه کـه گـردد فــدایِ تو
هِــنـدو بـه سـیـنـه مـی زنـد از داغِ غـربـتـت تـنـهـــــا فـقـط کـه شـیـعـه نـشـد مـبـتـلایِ تو
طـفـلِ درونِ مـهـدِ تـو ایـــوب یـا حُــســیــــن کِـی مـی رسـد کــسـی بـه کــلاسِ بـلایِ تو؟!
دوزخ تـمـــامِ رویِ زمـیــــن را گرفـتـه است تـنـهـــــا بـهـشـتِ رویِ زمـیــــن کـربـلایِ تو
کِـی صـیـدِ کـرکـسـانِ هــوی و هَــوَس شـود هـر کـفـتـــری کـه پَـر بـزنـد در هـوایِ تو؟!
شـــاهــان تـمــــام کـیشِ رُخِ اصـغـرِ تـو انـد شـاهـان کـه انـد پـیشِ تو؟ مـاتـت خـدایِ تو!
مـن پـایِ روضه هـایِ تـو مـولا بــزرگ شدم دسـتـم بـگـیـر تـا کـه بــمــیـــــرم بـه پـایِ ت
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
این روز ها که روضه میسّر نمی شود
بی روضه ، روزگارِ دلم سر نمی شود
دل زنده شد به عشقِ تو ارباب و زندگی
بی اشک و ذکر و زمزمه دیگر نمی شود
خوش گفت آن شهید: به دردم نمی خورد
چشمی که در مصیبتتان تر نمی شود*
این قول بهجت(ره)است که حتی نمازِ شب
با گریه برحسین (ع) برابر نمی شود**
ای روضه خوان،بخوان و مرا کربلا ببر
حالم بدونِ روضه که بهتر نمی شود
سنجیده تر بخوان و مراعات کن مرا
قلبم حریف روضه اکبر(ع) نمی شود
افتاده بود پیش پدر غرق خاک وخون
با جسم چاک چاک ، که باور نمی شود
......................................
زبانحال امام حسین (ع) کنار پیکر علی اکبر(ع)
حرفی بزن قرارِ دلم ، نورِ دیده ام
چیزی بگو که از همه دنیا بریده ام
تاب و توان و صبر و قرارم تمام شد
ای آرزوی پرپرِ در خون تپیده ام
افتاده ای مقابل چشمم به خاک و خون
ای جان من ، به آخر عمرم رسیده ام
کف میزنند دور و برم قاتلانِ تو
من خونجگرترین پدرِ داغدیده ام
دارد خدا فقط خبر از حال و روز من
دست از جهان و جان و جوانم کشیده ام
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ای شهادت ای تمام آرزو
مرغ دل باز از تو دارد گفتگو
از عروج رفتگان شرمنده ام
بیمناک از غفلت آینده ام
روزگاری دل پی دلدار بود
چشمهای خفته مان بیدار بود
صحبت از یار عزیزی داشتیم
با غریبان افت و خیزی داشتیم
ای شهادت گفته ها را بازگو
با زبان بی زبانی راز گو
دیده ی ما عزم دیدن کرده است
گوش آهنگ شنیدن کرده است
غافل ار باشیم ما از اصل خویش
فتنۀ آخر زمان آید به پیش
ای وفاداران فرهنگ شهید
آرمان جویان یکرنگ شهید
سنگ قبر عاشقان را بو کنید
خاک ها را با مژه جارو کنید
نقشه ی بیگانه را بر هم زنید
بر مزار کشتگان پرچم زنید
تا بداند نسل امروزی ما
هشت سال این مملکت شد کربلا
از شهیدان مانده خونین جامه ها
نام و امضاء و وصیت نامه ها
گر وصیّت نامه ها را خوانده ایم
پس چرا بین دو راهی مانده ایم
زنده ای گر ، کشتگان را یاد کن
آن به خون آغشتگان را یاد کن
باید اوّل کشته شد با تیر عشق
تا بدانی معنی و تفسیر عشق
ما حدیث ابتلا آموختیم
عشق را در کربلا آموختیم
عشق یعنی دادن سر در منا
عشق یعنی ماجرای کربلا
عشق یعنی تا شنیدی طبل جنگ
اوّل از اکبر گذشتن بی درنگ
عشق شهد معرفت نوشیدن است
روز عاشورا کفن پوشیدن است
عشق یعنی با عدو در هر نفس
گفتن هیهات منا الذله بس
عشق یعنی صبر کردن در کربلا
عشق یعنی البلاء للولا
عشق بار جان به منزل بردن است
نعش اکبر در عبا آوردن است
عشق یعنی دست و پا در خون زدن
ماندن پیکر به میدان بی کفن
عشق یعنی با سری از تن جدا
خواندن قرآن به نوک نیزه ها
راست قامت در زمان ها هرکه زیست
پیرو خط حسین ابن علیست
این امانت را به ما بسپرده اند
هان مپندار این شهیدان مرده اند
هر کجا عشق است آنان حاضرند
حاضرند اعمال ما را ناظرند
عرشیان از خاک هجرت کرده اند
حضرت حق را زیارت کرده اند
عشق یعنی حفظ ارزشهای ناب
پاسداری از حریم انقلاب
عاشق آن باشد که خائف جان نداد
این امانت را به نا اهلان نداد
ای دل غافل ز نخوت مرده ای
زنده یادان را ز خاطر برده ای
گر نبودی همت رزم آوران
با خدا سودای آن حق باوران
گر نمی شد قطعه قطعه جسمشان
بی کفن در قتلگاهی بی نشان
گر نمی خواندند در سنگر نماز
ور نمی ماندند در حال نیاز
حال ما را عافیت در جان نبود
فاش می گویم کنون ایران نبود
ما حدیث عشق از بر کرده ایم
اقتدا بر آل حیدر کرده ایم
سر نپیچیم از فرامین امام
کو نموده با همه حجت تمام
حکم او سر لوحه ی جان است و بس
خط ما خط شهیدان است و بس
پیروی ز امر ولایت می کنیم
با علی تجدید بیعت می کنیم
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
سیزده ساله ی امامِ کریم
شده آماده بلای عظیم
رفت و افتاد روی پای حسین
بوسه می زد به دست های حسین
سوختند از غم و کباب شدند
هر دو از گریه خیسِ آب شدند
گریه در حالت عطش کردند
آن قدر گریه تا که غش کردند
گریه های عمو مکرر شد
تشنه ی دیدنِ برادر شد
زیر لب روضه ی حسن را خواند
قاسمش را به سینه اش چسباند
دست خطِ حسن به کار آمد
ناگهان بر دلش قرار آمد
جلوی خیمه، جان تازه گرفت
آخرش از عمو اجازه گرفت
اذن میدان گرفت و عازم شد
نوبت نعره های قاسم شد
حال باید خودی نشان می داد
دشت، را یک تنه تکان می داد
وقت برچیدنِ هبل شده بود
فأنا بن الحسن... جمل شده بود
همه گفتند آمده حیدر
پسر پورِ ارشدِ حیدر
هرکه افتاد سوی او گذرش
ازرق و هر چهار تا پسرش...
همه بر روی خاک افتادند
غرقِ در خون، هلاک افتادند
نعره می زد، علی مع الحق را
کند از ریشه نسل ازرق را
وقت رزمش قمر، بلند شده
مادرش نجمه سربلند شده
فخر دارد به خود عروس حرم
که شده نذر اهل بیت کرم
طالب مرگ، بین لشگر کیست؟!
دید دشمن، حریف قاسم نیست
حیله شد چاره، دوره اش کردند
همه یک باره، دوره اش کردند
ابرویش بین جنگ، زخمی شد
سرش از نقلِ سنگ، زخمی شد
ضربِ شمشیر نانجیبی، آه
بر سرش خورد و گفت: یاعماه
از روی اسب، دور از حضرت
بر زمین خورد با سر و صورت
تا صدا زد، سواری از خیمه
مثل بازِ شکاری از خیمه...
آمد و اشک، از دو دیده فشاند
قاتلش را به قعر دوزخ راند
رفت بالا صدای فریادش
آمدند اشقیا به امدادش
بس که مرکب به رفت و آمد بود
شد هوا ناگهان غبار آلود
بود دشت از غبار مالامال
وسط دشت، نجمه رفت از حال
چه گذشت آن وسط؟! نمی دانم
روضه را بازتر نمی خوانم
دشت در حالتِ سکونی بود
همه جا رد نعلِ خونی بود
داشت قاسم به خاک می غلطید
شانه های حسین می لرزید
در دهان تا زبان، تکان می خورد
دنده هایش تکان تکان می خورد
آه... آخر به دوش مولایش
بر زمین می کشید پاهایش
غرقِ خون، وصل یار، شیرین بود
سرّ احلی مِن العسل این بود
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بلا کرامت و احسان دو سائل کرمت
هماره اهل سماوات زائر حرمت
بهشت قرب خدا خطّهی ری از قدمت
هزار قافله دل در حریم محترمت
گل ریاض محمّد سلیل پاک بتول
یگانه نجل کریمِ کریمِ آل رسول
تو هم عظیمی و هم بندهی خدای عظیم
که در جلال ملقّب شدی به عبدالعظیم
برند خیل بزرگان به حضرتت تعظیم
هزار جان جهانت به خاک ره تقدیم
وجود توست از سر تا به پا تمام، حسن
سلام بر تو و بر جدّ تو امام حسن
الا به یاری دیندار تو به شانهی تو
نه خاک ری دل اهل ری آشیانهی تو
درود بر تو بر خاندان و خانهی تو
سلام بر تو و خدّام آستانهی تو
ثنای تو همه گفتند و ماند ناگفته
ولیِّ حقّ به تو اَنت ولیُّنا گفته
تو کز جمال به خلقت فروغ بخشیدی
چه روی داد که در شهر ری درخشیدی
چه شد که چشم ز شهر مدینه پوشیدی
چو خون به پیکر علم و کمال جوشیدی
زهی سعادت اهل ری و عنایت تو
تو عرشی استی و این فرش شد ولایت تو
به تو هماره ز عبّاسیان رسید آزار
که بود بار غمت همچو کوه بر دل زار
به کوه و دشت شدی مخفیانه راه سپار
مصائب تو فزون و مناقبت بسیار
گذشت روز و شب و هفته و مه و سالت
که در حدیقهی ری شد نزول اجلالت
کجاست دولت عبّاسیان و قدرتشان
چه زود رفت زکف اقتدار و شوکتشان
قصورشان همه گردید گور ذلّتشان
نماند هیچ به جز لعن و طعن و نفرتشان
در آتش غضب حیِّ سرمدند همه
ذلیل عزّت آل محمّدند همه
دلا بیا شرف و عزّت عظیم ببین
حدود فاصلهی جنّت و جحیم ببین
به شهر ری حرم سیّد الکریم ببین
جلال و مجد شرف را در این حریم ببین
فرشتگان خدا روز و شب کنند اعلام
به قبّه و حرم سیّد الکریم سلام
سلام بر تو و علم حدیث و گفتارت
سلام بر سخن و بر لب گهربارت
سلام بر حرم و آستان و زوّارت
سلام بر نفس روحبخش و آثارت
به خاک کوی تو ای فخر عالمین سلام
به زائرت که بود زائر حسین سلام
تو در تمام محافل چراغ انجمنی
تو در ریاض ادب سروناز هر چمنی
تو نجل بوالحسن و نور دیدهی حسنی
تو کیستی ولی اولیای ذوالمننی
به درگه تو ملایک برند روی رجا
عزیز فاطمه! دامان ری کجا تو کجا؟
تو باب رحمت حقّ را به خلق بگشادی
تو سایه بر سر این مرز و بوم بنهادی
تو نور بودی و در دیدهی ری افتادی
تو از صفای قدم آبرو به ری دادی
از آن زمان که شد این خاک پاک مدفن تو
دمد به پیکر ری جان تازه از تن تو
سلام بر فقهایی که در جوار تواند
به خاک خفته و در سایهی مزار تواند
هزار قافله دل راهی دیار تواند
خوش آن گروه که پیوسته در کنار تواند
به دوستی شما ازدحام ما اینجاست
صفا و مروه و رکن و مقام ما اینجاست
خدا ز مهر تو ما را جدا نگرداند
به کوی غیر تو ما را رها نگرداند
مرا به هجر شما مبتلا نگرداند
اسیر سلسلهی این بلا نگرداند
دعا کنید اسیر غم شما باشم
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بسکه ای زهر تو از تیغ دل آزار تری
جگرم سوخت که از شعله شرربار تری
از دلِ خونِ حسن، تا جگرِ زخمِ حسین
سوخت بر حال دلم، بسکه تو خونبار تری
سینۀ زخمیِ مادر ز تو یادم آمد
یعنی ای زهر ز مسمار تو مسمار تری
ظُهر زَهرم دهی و عصر عزادار شوی!
یابن هارون! تو ز هر شمر تبهکار تری
اِبنِ ملجم که به قدّاریِ خود مینازید
تو از آن قلدرِ بی واهمه قدّار تری
دستت آغشته به قتلِ دو امام است، خبیث!
از معاویۀ بَد ذات تو بی عار تری
تیرِ قلبم که نشد، وَرنه نشان میرفتی
تو در این مرحله از حرمله خونخوار تری
نَه تو معصوم کُشی، بلکه تو مظلوم کُشی
ظالم! از هر چه حفاکار، جفاکار تری
من چه کردم بتو اینگونه شهیدم کردی؟
تو ز هر خار و خسِ پَست، خَس و خار تری
به زمین خوردنَم از دور چه بَد خندیدی
تو ز ابلیس هم ای خصم، گنهکار تری
دیدی از جورِ تو بدجور به خود میپیچیم
گفتی از جدِّ غریبت تو گرفتار تری
گر لگد مالِ سُمِ اسب نکردی بدنم
نشد ای پَست، وگرنَه تو سزاوار تری
گفتی از غِیظ که هان! آنهمه انصار چه شد؟
از حسن هم تو دگر بی کس بی یار تری
آمدی تا بشوی مطمئن از کُشتنِ من
چه شده از پسر من تو عزادار تری
«نه بقا کرد ستمگر، نه بجا ماند ستم»
بخدا از عمرِ سعد نگونبار تری
مادرم را بخدا در غمِ من سوزاندی
هر چه گویم ز پلیدیِ تو بسیار تری
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
روم نمیشه که بهت سلام کنم
روم نمیشه که بیام تو حرمت
روم نمیشه دوباره بهت بگم
قربون کبوترای حرمت
روم نمیشه که بیام دم ضری
ولی این دلم میخواد ببینمت
بازم این کلاغ سیاهت اومده
قاطیِ کبوترای حرمت
باز دمت گرم که منو پس نزدی
اجازه دادی بیام زیارتت
هر جوری بوده منو راهم دادی
به فدای اینهمه محبتت
****
راه میوفتم که بیام توی حرم
گنبدت رو از تو کوچه میبینم
بارونی از آسمون میاد میگه
من میخوام تو چشمای تو بشینم
نزدیکه حرم داره یادم میاد
یه نفر گفت که مارو یادت نره
یه نفر دیگه میگفت که به آقا
بکو پس کی منو مشهد میبره
جلوی دره حرم یه ویلچری
داره درداشو میگه واسه شما
نمیتونم راه بیام باز اومدم
آخه پام درد میکنه امام رضا
یه مریضْ دار جلوی رواق تو
میگه آقا جون خودت شفاش بده
یه نفر دیگه میگه که مادرم
کربلا نرفته، کربلاش بده
داره از علیِ اصغر میخونه
دم در یه روضه خونِ با صفا
مادری شیرخوارهشو نشون میده
میگه بچهمو سپردم به شما
با هزار امید رسیدم به حرم
سلام ای امامِ مهربون من
اومدم که دردامو دوا کنی
سلام ای درد و بلات به جونِ من
****
اینهمه راه اومدم بهت بگم
که دوباره منو رو به راه کنی
اومدم بهت بگم بازم منو
اربعین راهیه کربلا کنی
خیلی پُررو شدم آقا میدونم
میدونم گناهامو خوب میدونی
خوب میدونی که گرفتاریم چیه
حرف دلو از چشام تو میخونی
حالا دیگه جلو سقاخونهتم
حالا دیگه تو چشام پر از نَمه
اومدم چله بگیرم پیش تو
آخه چهل روز دیگه محرمه
تا میاد اسم محرم حسین
این دلم تا کربلا پر میزنه
مادری نشسته توی قتلگا
داره هی به سینه و سر میزنه
میگه مادرت بمیره گل من
کی به پهلوهای تو لگد زده
درد پهلو خیلی سخته میدونم
( بمیره الهی خیلی بد زده )
بی حیا با نوک چکمه بد زده
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
مثل موجی که به روی آب بازی می کند
نام نیکت در دل من سرفَرازی می کند
ذکر اسمت می شود مشکل گشای دردها
گفتن یک یا حسن هم چاره سازی می کند…
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
حال مناجاتی ندارم بسکه بد کردم
راه خودم را باخدای خویش سد کردم
یکسال دنبال خطاهای خودم بودم
یک ماه تنها ، زندگی ام را رصد کردم!
خیلی برایم موقعیت ها فراهم شد
چون دیدم از تو دور خواهم گشت، رد کردم
حالا شبیه محتضر در محضرت هستم
وقتی که سقفِ بر سرخود را لحد کردم
امروز با شرمندگی رو بَر تو آوردم
اینبار باور کن که نفسم را لگد کردم
هرچند ناچیزند اما درحضور تو
این قطره قطره اشکهایم را سند کردم
تو آبردیم را نبردی پیش این مردم
هرروز اینها را به نفسم گوشزد کردم
ای مهربان تر از همه بامن، حلالم کن
من خوب باتو تانکردم، باتو بد کردم
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ای آفتاب فاطمه در شهر ری مقیم
در شهر ری مقیم و به خلق جهان زعیم
صحنت مطاف جان، حرمت جنّة النّعیم
عبد عظیم خالق بخشنده ی عظیم
فرزند طاو ها گل بستان و حا و میم
ای مسجد الحرام دل ما تو را حریم
صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم
ای طلعت تو طلعت جانانه ی حسن
سرو ریاض فاطمه ریحانه ی حسن
بحر علوم و گوهر یکدانه ی حسن
فرزند برگزیده ی فرزانه ی حسن
مهر جهان فروز حرم خانه ی حسن
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم
ای مهرت آفتاب درخشان هر دلی
فرزند فاطمه خلف مرتضی علی
مرآت جان به نور جمال تو منجلی
بین زراری حَسن از جماه افضلی
تو کیستی که گفته ولی اللّهت ولی
ای رتبه ات به نزد ولیّ خدا عظیم
صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم
ای زمین ری جلواتت بر آسمان
نام تو چون ائمّه ی اطهار جاودان
ری یافته زتربت پاکت خط امان
آورده سر فرود به خاک تو آسمان
هر بامداد و شامگهان بر مشام جان
بوی بهشت آورد از تربتت نسیم
صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم
تو سیّد الکریم و کرامت تبار تو
اهل کرم به هر دو سرا ریزه خوار تو
دامان سبز ری شده باغ و بهار تو
بار علوم ریخته از شاخسار تو
باشد بهشت قرب الهی مزار تو
با مهر تو زآتش دوزخ مرا چه بیم
صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم
بوی حسین می دمد از خاک این مزار
یا کربلا به دامن ری گشته آشکار
خیل ملک ستاده بر این در امیدوار
قبر تو کعبه ی دل خوبانِ روزگار
جدّ مطهّر تو قسیم بهشت و نار
مهر تو نیز جنّت و قهرت بود جحیم
صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم
ای عین نور ای به حَسن نورِ هر دو عین
مهر تو دین و دین تو بر کلّ خلق دین
مظلوم آل عصمت و محبوب عالمین
علم حدیث را زبیان تو زیب و زین
زهدت علیّ و حلم حسن غیرتت حسین
خطّ تو خطّ نور و صراط تو مستقیم
صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم
صحن مطهّرت به زمین عرش دیگر است
قبر تو کعبه ی دل آل پیمبر است
همسایه ی تو زاده ی موسی بن جعفر است
جاری زچشمه های علوم تو کوثر است
تا قبّه ی طلات به ری سایه گستر است
بر ری سزد که رشک برد جنّةُ النّعیم
صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم
تو سیّد الکریمی و ما سائل درت
روی نیاز برده به قبر مطهرت
محتاج لطف و جود و عطای مکرّرت
فرزند کوثر! ای همه سیراب کوثرت
ما را ببخش با نفس روح پرورت
عقل سلیم و قول سلیم و دل سلیم
صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم
اینجا را به یُمن شما خاندان بنا
در شهر ری غریبی و با خلق آشنا
از ما همه تضّرع و عجز، از تو اعتنا
زیبد امام عصر تو گوید تو را ثنا
با جمله ی مبارک انت ولُّنا
«میثم» چگونه وصف تو گوید؟! هو العلیم
صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
تو کریمی وکرامت همه زیبنده ی توست
و ردای کرم و جود برازنده ی توست
نیمه ی ماه خدا ماه رُخت جلوه نمود
ماه در نزد مه روی تو شرمنده ی توست
نور تو مظهر انوار الهی و جهان
روشن از آن رُخ نورانی و تابنده ی توست
بیت زهرا و علی گشته گلستان ولا
نوگلی خانه پُر از عطر فزاینده ی توست
نغمه ی یا حسن از عرش برین می آید
حضرت روح الامین نغمه سراینده ی توست
سرمه ی چشم ملک خاک کف پات حسن
روشنی بخش فلک گوهر رخشنده ی توست
خنده ات دل ببرد،جان بدهد شاه کرم
فاطمه محو تماشای تو و خنده ی توست
تو خودت کوثری و ساقی کوثر پدرت
جام مستان ولایت، پُر و آکنده ی توست
ز دمَت مُرده، نه، جان تازه کند صد چو مسیح
تو که هستی که مسیحا ز دمَت زنده ی توست
جدّت احمد،پدرت حیدر و مامت زهراست
بی سبب نیست که سلطان و گدا بنده ی توست
تو خدای کرم استی،به خدا دشمن تو
ز کرامات تو پیداست که شرمنده ی توست
فضل و جود وکرم و بخشش و احسان و عطا
نَمی از بحر کریمانه و بخشنده ی توست
و گدائیِ سر کوی حسن ما را بس
فخرِ ما سائلی دولت پاینده ی توست
⏹
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
نرفته است کسی نامراد از در او
فدای او که کریم است نام دیگر او
هر آنکه خواست ببیند جمال عقل به چشم
بگیرد آینه ای صاف در برابر او
به خانه ای که حسن داشت، هر زمان رد شد ،
سلام داد به صوتی رسا پیمبر او
چه خانه ای؟ که بهشت است هر کجا حسن است
علی الخصوص که باشد حسین در بر او
به خانه ای که حسن دارد و حسین، بگو
کسی که خاک درش نیست خاک بر سر او
برای مدح امام کریم ما کافیست
که حیدرست پدر، فاطمه ست مادر او
اگر به جنگ درآید کجاست خصمی که
به در برد سر و دست از جلای خنجر او؟
اگر به صلح رود باز حق به جانب اوست
که فتح و عزت و عشق است نام لشگر او
در این طرف حسن ابن علیست در میدان
در آن طرف زر و تزویر در برابر او
خوشا به من حسن ابن علی امام من است
سلام ما به محمد به سبط اکبر او
قرار جمله ی عشاق سال آینده
شب تولد او مرقد مطهر او... . .
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
نیمه ی ماه را قمر حسن است
طاعت ما سلام بر حسن است
هر چه از پنج اصل دین خواندیم
با فروعش، نهفته در حسن است
حمد و توحید و قدر و اعطیناست
کل قرآن به مختصر، حسن است
در سحر برکتی است لایُوصَف
علت برکت سحر حسن است
روح لبخند مرتضی و بتول
بهجت مادر و پدر حسن است
سائلی که جذام هم دارد
همدم سفره اش نگر، حسن است
هم غذا با سگی گرسنه شدن
مردِ اینگونه با هنر حسن است
فحش می خورد و مرحمت می کرد
این چه خُلقی است این قدر حسن است
دید تاریخ در میان جمل
فاتح خیبری دگر حسن است
رعد تکبیرهاش، زلزال است
خار چشم فَمَن کَفَر، حسن است
قاسمی که غیور کرب و بلاست
وارث تیغ شیر نر، حسن است
تیغ صلحش به عالمی فهماند
صاحب شوکت و ظفر حسن است
عزت مؤمنین ولایت اوست
صدفِ شأن را گهر حسن است
آن کسی که میان آل کسا
از همه شد شکسته تر حسن است
آن کسی که به چشم خود دیده
مادر افتاده در گذر حسن است
کوچه... دیوار... طشت... زهر جفا...
معنی لفظ خون جگر حسن است
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7