من یک جانم که صد هزار است تنم
چه جان و چه تن که هر دو هم خویشتنم
خود را به تکلف دگری ساختهام
تا خوش باشد آن دیگری را که منم
#مولانا
- دیوان شمس
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۳۵۵
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
آزرده ترم گر چه کم آزار ترم
بی یار ترم گر چه وفادار ترم
با هر که وفا و صبر من کردم بیش
سبحان الله به چشم او خوارترم
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۴۴۷
@.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بر جزوم نشان معشوق منست
هر پارهٔ من زبان معشوق منست
چون چنگ منم در بر او تکیه زده
این نالهام از بنان معشوق منست
#مولانا
- دیوان شمس
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۲۴۷
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
دچار یعنی
عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک
دچار آبی دریای بیکران باشد...
چه فکرِ نازکِ غمناکی!
#سهراب_سپهری
@.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
#سعدی
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
چو رویایِ قشنگِ کودکانه
چو بارانی که زد بر بام خانه
خیالم را به جنگل های گیلان
کشاندی نرم و نازک با ترانه
#علی_قیصری
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
به خود گفتم دل از اندیشهٔ دیدار بردارم
تمامِ عمر «تنها» دست روی دست بگذارم
نباید مینوشتم پاسخ آن نامه را اما
نشد از دستخط دوست یکدم چشم بردارم
نوشتم هرچه از هم دورتر، آسودهتر اما
کسی در گوش من میگفت من دلتنگِ دیدارم
کسی از دور میآید به جنگِ عقل و میترسم
مبادا عشق باشد اینکه میآید به پیکارم
اگر شبهای دلتنگی نمیآیم به دیدارت
نمیخواهم تو را با گریههای خود بیازارم
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #انعکاس
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
✨
به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم!
به غرور و ناز گفتی تو مگر هنوز هستی؟
#فروغی_بسطامی
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
📝
ای غم! بگو از دستِ تو، آخر کجا باید شدن
در گوشهی میخانه هم، ما را تو پیدا میکنی...
#شهریار
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
دوست دارد یا نمیخواهد مرا معلوم نیست
عشق، بازی میکند با من چرا! معلوم نیست
میکشم سر، هرچه میریزد به جامم دست دوست
کی در این میخانه میافتم ز پا معلوم نیست
برگ دست شاخه را وقتی رها میکرد گفت:
باد با خود میبرد ما را، کجا؟ معلوم نیست
یا نمیآید به چشم باغبان پاییز ما
یا زمستان و بهار کاجها معلوم نیست
با طبیبان رنج ما را بازگوکردن خطاست
جای زخم عشق بر دلهای ما معلوم نیست
#فاضل_نظری
📕وجود/ #عشقبازی
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
💬
شب را تا صبح
مهمان کوچههای بارانی خواهم بود
و برگ برگ دفتر غمگینم را
در باران خواهم شست
آن گاه شعر تازهام را
ـ که شعر شعرهایم خواهد بود ـ
با دستهای شاعرانهی تو،
بر دفتری که خالی است
خواهم نوشت
ای نام تو تغزل دیرینم در باران ...!
#حسین_منزوی
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
📝
من در بیانِ وصفِ تو حیران بماندهام
حدیست حسن را و تو از حد گذشتهای
#سعدی
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7