قاصدک های پریشان را که با خود باد برد
با خودم گفتم مرا هم میتوان از یاد برد
ای که می پرسی چرا نامی ز ما باقی نماند
سیل وقتی خانه ای را برد، از بنیاد برد
عشق می بازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی این چنین هر کس به خاک افتاد، بُرد
شور شیرین تو را نازم که بعد از قرن ها
هر که لاف عشق زد، نامی هم از فرهاد برد
جای رنجش نیست از دنیا، که این تاراجگر
هر چه برد، از آنچه روزی خود به دستم داد برد
در قمار دوستی، جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد، برد
@shearhayeziba
#فاضل_نظری
به غیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است
جهان و هر چه در او هست، واگذاشتنی است
نظر به هر چه گشایی درین فسوس آباد
دریغ و درد بر اطراف او نگاشتنی است
چه بسته ای به زمین و زمان دل خود را؟
گذشتنی است زمان و زمین گذاشتنی است
ترا به خاک زند هر چه را برافرازی
به غیر رایت آهی که برفراشتنی است
همین سرشک ندامت بود دل شبها
درین زمین سیه، دانه ای که کاشتنی است
به شکر این که ترا چشم دل گشاده شده است
به هر چه هست، ز عبرت نظر گماشتنی است
کسی که درد دلش را فشرده، می داند
که درد نامه صائب به خون نگاشتنی است
اگر به خون ننویسی، به آب زر بنویس
که عزت سخن اهل درد، داشتنی است
@shearhayeziba
#صائب
عشقت آمیخت به دل، دردِ فراوانی را
ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را
نام پروانه مکن یاد، که نسبت نبُوَد
با منِ سوخته دل، سوخته دامانی را
هرچه خواهی بکن، از دوریِ دیدار مگو
وحشت آباد مکن ،خاطر ویرانی را
عشق در دل، چه خیال است که پنهان گردد؟
پرده پوشی نتوان، آتش سوزانی را
دستم از دامن دلدار، جدا ماند حزین
چه کنم گر نکنم پاره، گریبانی را؟
#حزین_لاهیجی
-------------------
🖋محمدعلی بن ابوطالب متخلص به حَزین و معروف به شیخ علی حزین ، شاعر، عارف و دانشمند ایرانی در سال ۱۱۰۳ قمری در اصفهان زاده شد. او جهانگرد و همچنین دانشمندی جانورشناس بود. وی همچنین از آخرین شاعران بزرگ سبک هندی بود. حزین از خانوادهای از علما و زمینداران در گیلان برخاسته بود و تبار او به شیخ زاهد گیلانی میرسید. حزین لاهیجی نوزده سال آخر عمرش را از بیم نادر شاه به هند رفت و در سال ۱۱۸۱ق در حدود هفتاد و هشت سالگی در بنارس (شهری بندری در هندوستان )درگذشت و در همان شهر دفن شد. حضور حزین و درسهای او در ترویج و اشاعه تشیع در آن سامان نقش بسیار مهمی داشت. امروزه آرامگاه او در بنارس زیارتگاه مهمی بشمار میرود.
@shearhayeziba
#حزین_لاهیجی
ای بنده بازگرد به درگاه ما بیا
بشنو ز آسمانها حی علی الصلا
درهای گلستان ز پی تو گشادهایم
در خارزار چند دوی ای برهنه پا
جان را من آفریدم و دردیش دادهام
آن کس که درد داده همو سازدش دوا
قدی چو سرو خواهی در باغ عشق رو
کاین چرخ کوژپشت کند قد تو دوتا
باغی که برگ و شاخش گویا و زندهاند
باغی که جان ندارد آن نیست جان فزا
هر دو جهان پر است ز حی حیات بخش
با جان پنج روزه قناعت مکن ز ما
@shearhayeziba
#مولانا
خوشا دلی که دراو درد را گذر باشد
خوشا سری که سزاوار دردسر باشد
شرر به آتش و شبنم به بوستان برگشت
دل رمیده ما چند در سفر باشد
زجِد و جَهد گذر کن که در طریق فنا
حجاب اول پروانه بال وپر باشد
غم زمانه به بی حاصلان ندارد کار
زنند سنگ به نخلی که بارور باشد
@shearhayeziba
#صائب
خنده بر لب مي زنم تا کس نداند راز من
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت...
-------------------
🖋این تک بیت از شاهکارهای مرحوم صائب است. ایشان میرزا محمد علی صائب تبریزی از شاعران عهد صفویه است که در حدود سال ۱۰۰۰ هجری قمری در اصفهان (و به روایتی در تبریز) زاده شد. در جوانی مانند اکثر شعرای آن زمان به هندوستان رفت و از مقربین دربار شاه جهان شد. در سال ۱۰۴۲ هجری قمری به کشمیر رفت و از آنجا به ایران بازگشت و به منصب ملکالشعرایی شاه عباس ثانی درآمد. در زمان پیری در باغ تکیه در اصفهان اقامت کرد و همواره عدهای از ارباب هنر گرد او جمع میشدند. وی در سال ۱۰۸۰ هجری قمری وفات یافت و در همین محل (باغ تکیه) در کنار زایندهرود به خاک سپرده شد.
📚 مقدمه سید کریم امیری فیروزکوهی بر دیوان صائب ، انتشارات انجمن آثار ملی، تهران، ۱۳۴۵، ص ۳۱
@shearhayeziba
#صائب
تو در بیت ولایت شمع سوزان علی بودی
تو جانان محمد بودی و جان علی بودی
چگونه حرمتت پامال شد ای سوره ی کوثر
چرا نقش زمین گشتی تو قرآن علی بودی
علی حق داشت گر از هجر تو سرو قدش خم شد
تو سرو و باغ و بستان و گلستان علی بودی
نه در شام عروسی، نه ز صبح روز میلادت
تو پیش از خلقتت در عهد و پیمان علی بودی
تو تا رفتی علی تنهای تنها شد، که تو تنها
شریک درد و غم های فراوان علی بودی
تو با دست شکسته، دست حیدر بودی ای زهرا
تو با اشک پیاپی چشم گریان علی بودی
ندارد شیر حق بعد از تو همتایی و هم شانی
تو همتای علی بودی و هم شان علی بودی
@shearhayeziba
#غلامرضا_سازگار
مرا جلای دل از چشم خونفشان باشد
که آب صیقل خاک است تا روان باشد
خوشا کسی که درین خارزار دامنگیر
چو باد تند وچو برق آتشین عنان باشد
خوشم چو سرو به بی حاصلی درین بستان
که بی بری خط آزادی از خزان باشد
@shearhayeziba
#صائب
مدتی شد کز حدیثِ اهل دل گوشم تهی است
چون صدف زین گوهر شهوار آغوشم تهی است
از دلِ بیدار و اشکِ آتشین و آهِ گرم
دستگاهِ زندگی چون شمعِ خاموشم تهی است
@shearhayeziba
#صائب
نه تسلیِ شفیقی،
نه محبتِ حبیبی
به جهان مباد چون من،
که از این دو بی نصیبی
به کدام آشنایی
به دری روم خدایا
که در این جهان چنانم
که به منزل غریبی
ز حیات خویش سیرم،
که به عمر خود ندیدم
ز جهان به جز فسونی،
ز کسان به جز فریبی
به کدام بخت و طالع
پی کار عشق گیرم؟
که به غیرِ بی نصیبی
نبود مرا نصیبی
به کمال دردمندی
طلب شفا ز خود کن
که نه دردمند باشد
که بود کم از طبیبی
ز سخن"امیر" تنها،
به همین خوش است ما را
که به صد کرشمه بیتی
شنود ز ما ادیبی
------------------------
🖋سید کریم امیری فیروزکوهی (زادهٔ ۱۲۸۹ در (فیروزکوه) – درگذشتهٔ ۱۳۶۳ در تهران) از شاعران معاصر ایرانی بود. امیربانو کریمی فرزند اوست. امیری فیروزکوهی شاعر غزل و قصیده و از شیفتگان صائب بود و به سبک هندی شعر میسرود. در شعر به «امیر» تخلص میکرد. در زبان عربی تبحر داشت و به آن زبان نیز شعر میسرود. وى در تهران درگذشت و در آستانه امامزاده طاهر در صحن عبدالعظیم حسنی مدفون گردید.
@shearhayeziba
#سید_کریم_امیری_فیروزكوهى