خنده بر لب مي زنم تا کس نداند راز من
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت...
-------------------
🖋این تک بیت از شاهکارهای مرحوم صائب است. ایشان میرزا محمد علی صائب تبریزی از شاعران عهد صفویه است که در حدود سال ۱۰۰۰ هجری قمری در اصفهان (و به روایتی در تبریز) زاده شد. در جوانی مانند اکثر شعرای آن زمان به هندوستان رفت و از مقربین دربار شاه جهان شد. در سال ۱۰۴۲ هجری قمری به کشمیر رفت و از آنجا به ایران بازگشت و به منصب ملکالشعرایی شاه عباس ثانی درآمد. در زمان پیری در باغ تکیه در اصفهان اقامت کرد و همواره عدهای از ارباب هنر گرد او جمع میشدند. وی در سال ۱۰۸۰ هجری قمری وفات یافت و در همین محل (باغ تکیه) در کنار زایندهرود به خاک سپرده شد.
📚 مقدمه سید کریم امیری فیروزکوهی بر دیوان صائب ، انتشارات انجمن آثار ملی، تهران، ۱۳۴۵، ص ۳۱
@shearhayeziba
#صائب
تو در بیت ولایت شمع سوزان علی بودی
تو جانان محمد بودی و جان علی بودی
چگونه حرمتت پامال شد ای سوره ی کوثر
چرا نقش زمین گشتی تو قرآن علی بودی
علی حق داشت گر از هجر تو سرو قدش خم شد
تو سرو و باغ و بستان و گلستان علی بودی
نه در شام عروسی، نه ز صبح روز میلادت
تو پیش از خلقتت در عهد و پیمان علی بودی
تو تا رفتی علی تنهای تنها شد، که تو تنها
شریک درد و غم های فراوان علی بودی
تو با دست شکسته، دست حیدر بودی ای زهرا
تو با اشک پیاپی چشم گریان علی بودی
ندارد شیر حق بعد از تو همتایی و هم شانی
تو همتای علی بودی و هم شان علی بودی
@shearhayeziba
#غلامرضا_سازگار
مرا جلای دل از چشم خونفشان باشد
که آب صیقل خاک است تا روان باشد
خوشا کسی که درین خارزار دامنگیر
چو باد تند وچو برق آتشین عنان باشد
خوشم چو سرو به بی حاصلی درین بستان
که بی بری خط آزادی از خزان باشد
@shearhayeziba
#صائب
مدتی شد کز حدیثِ اهل دل گوشم تهی است
چون صدف زین گوهر شهوار آغوشم تهی است
از دلِ بیدار و اشکِ آتشین و آهِ گرم
دستگاهِ زندگی چون شمعِ خاموشم تهی است
@shearhayeziba
#صائب
نه تسلیِ شفیقی،
نه محبتِ حبیبی
به جهان مباد چون من،
که از این دو بی نصیبی
به کدام آشنایی
به دری روم خدایا
که در این جهان چنانم
که به منزل غریبی
ز حیات خویش سیرم،
که به عمر خود ندیدم
ز جهان به جز فسونی،
ز کسان به جز فریبی
به کدام بخت و طالع
پی کار عشق گیرم؟
که به غیرِ بی نصیبی
نبود مرا نصیبی
به کمال دردمندی
طلب شفا ز خود کن
که نه دردمند باشد
که بود کم از طبیبی
ز سخن"امیر" تنها،
به همین خوش است ما را
که به صد کرشمه بیتی
شنود ز ما ادیبی
------------------------
🖋سید کریم امیری فیروزکوهی (زادهٔ ۱۲۸۹ در (فیروزکوه) – درگذشتهٔ ۱۳۶۳ در تهران) از شاعران معاصر ایرانی بود. امیربانو کریمی فرزند اوست. امیری فیروزکوهی شاعر غزل و قصیده و از شیفتگان صائب بود و به سبک هندی شعر میسرود. در شعر به «امیر» تخلص میکرد. در زبان عربی تبحر داشت و به آن زبان نیز شعر میسرود. وى در تهران درگذشت و در آستانه امامزاده طاهر در صحن عبدالعظیم حسنی مدفون گردید.
@shearhayeziba
#سید_کریم_امیری_فیروزكوهى
خوش آن گروه که مست بیان یکدیگرند
ز جوش فکر می ارغوان یکدیگرند
نمی زنند به سنگ شکست گوهر هم
پی رواج متاع دکان یکدیگرند
حباب وار ندارند چشم بر کوثر
ز شعر های تر آب روان یکدیگرند
زنند بر سر هم گل ز مصرع رنگین
ز فکر تازه گل بوستان یکدیگرند
سخن تراش چو گردند تیغ الماسند
زند چو طبع به کندی فسان یکدیگرند
ز خوان رزق به یک رنگ چشم دوخته اند
چو داغ لاله به خون میهمان یکدیگرند
چه احتیاج به گلزار غنچه خسبان را
که از گشاد جبین گلستان یکدیگرند
یکی است گرمی گفتار ما و پروانه
که از بلندی طبع آسمان یکدیگرند
یکی است گرمی گفتار ما وپروانه
چو شمع سوخته جانان زبان یکدیگرند
در آمدم چو به مجلس سپند جای نمود
ستاره سوختگان قدردان یکدیگرند
بغیر صائب و معصوم نکته سنج وکلیم
دگر که ز اهل سخن مهربان یکدیگرند
@shearhayeziba
#صائب
وقتی که دلگیر از زمینی
یا با خودت قهری همیشه
از زندگی راضی نمیشی
دنیا به چشمت تار میشه
پشتت نگاهی کن خدا هست
بالای تو رنگ دعا هست
حتی زمین زیر پاتم
غرقِ تواضع، بی ریا هست
وقتی که با حالِ یک رنگی
میخندی با هر آدمیزاد
اما یه خنجر در کمینه
فرصت نمیشه حس فریاد
پشتت نگاهی کن خدا هست
بالای تو رنگ دعا هست
حتی زمین زیر پاتم
غرقِ تواضع، بی ریا هست
وقتی تلاشت یک حبابه
هر آرزوت نقش بر آبه
وقتی دلت بی تاب درد
یا آینه نقشِ سرابه
پشتت نگاهی کن خدا هست
بالای تو رنگ دعا هست
حتی زمین زیر پاتم
غرقِ تواضع، بی ریا هست
وقتی تکلّم کور و خسته است
هر واژه ای بی چیز میشه
حتی تموم واژه ها هم
همراه با پاییز میشه
پشتت نگاهی کن خدا هست
بالای تو رنگ دعا هست
حتی زمین زیر پاتم
غرقِ تواضع، بی ریا هست
@shearhayeziba
#الهه_فرحی
آزاده را جفای فلک بیش میرسد
اول بلا به عافیتاندیش میرسد
از هیچ آفریده ندارم شکایتی
بر من هر آنچه میرسد، از خویش میرسد
چون لاله یک پیاله ز خون است روزیم
کان هم مرا ز داغ دل خویش میرسد
با خار نیز چون گل بی خار بودهام
زآن رو به جای نوش، مرا نیش میرسد
رنج غناست آنچه نصیب توانگر است
طبع غنی، به مردم درویش میرسد
دست از ستم مدار، کز این خلق نادرست
خیری اگر رسد، به ستمکیش میرسد
امروز نیز محنت فرداست روزیم
آن بندهام که رزق من از پیش میرسد
چیزی نمیرسد به تو بی خون دل، امیر
جان نیز بر لب تو به تشویش میرسد
@shearhayeziba
#سید_کریم_امیری_فیروزكوهى
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است ،
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است،
اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست،
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است،
تا این غرل شبیه غزل های من شود،
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
-------------------------
🖋محمدعلی بهمنی (زادهٔ ۲۷ فروردین ۱۳۲۱ در شهر دزفول از شهرهای خوزستان ) شاعر و غزلسرای ایرانی است. عشق از جمله مضمون غزلهای بهمنی است. بسیاری بر این عقیدهاند که غزلهای او وامدار سبک و سیاق نیما یوشیج است. آنچنان که خود او می گوید: «جسمم غزل است امّا روحم همه نیمایی است در آینه تلفیق این چهره تماشایی است.» نخستین شعر بهمنی در سال ۱۳۳۰، یعنی زمانی که او تنها ۹ سال داشت، به چاپ رسید. او برگزیده اولین دوره جشنواره بینالمللی شعر فجر در بخش شعر کلاسیک بود.
@shearhayeziba
#محمدعلی_بهمنی
من نه آنم که به تیغ از تو بگردانم روی
امتحان کن به دوصد زخم مرا بسم الله
#صائب
@shearhayeziba
بی آنکه دو دیده بر جمالت نگریست
در آرزوی روی تو خونابه گریست
بیچاره بماندهام، دریغا! بی تو
بیچاره کسی که بی تواش باید زیست.
@shearhayeziba
#عراقی