eitaa logo
کافه شعروسمـــــــــــاع
134 دنبال‌کننده
552 عکس
244 ویدیو
5 فایل
شعر پرنده‌ای معصوم است که در قلبِ شاعران متولد میشود🕊️ ارتباط بامدیر کانال @elahehfarahi
مشاهده در ایتا
دانلود
خنده بر لب مي زنم تا کس نداند راز من ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت... ------------------- 🖋این تک بیت از شاهکارهای مرحوم صائب است. ایشان میرزا محمد علی صائب تبریزی از شاعران عهد صفویه است که در حدود سال ۱۰۰۰ هجری قمری در اصفهان (و به روایتی در تبریز) زاده شد. در جوانی مانند اکثر شعرای آن زمان به هندوستان رفت و از مقربین دربار شاه جهان شد. در سال ۱۰۴۲ هجری قمری به کشمیر رفت و از آنجا به ایران بازگشت و به منصب ملک‌الشعرایی شاه عباس ثانی درآمد. در زمان پیری در باغ تکیه در اصفهان اقامت کرد و همواره عده‌ای از ارباب هنر گرد او جمع می‌شدند. وی در سال ۱۰۸۰ هجری قمری وفات یافت و در همین محل (باغ تکیه) در کنار زاینده‌رود به خاک سپرده شد. 📚 مقدمه سید کریم امیری فیروزکوهی بر دیوان صائب ، انتشارات انجمن آثار ملی، تهران، ۱۳۴۵، ص ۳۱ @shearhayeziba
تو در بیت ولایت شمع سوزان علی بودی تو جانان محمد بودی و جان علی بودی چگونه حرمتت پامال شد ای سوره ی کوثر چرا نقش زمین گشتی تو قرآن علی بودی علی حق داشت گر از هجر تو سرو قدش خم شد تو سرو و باغ و بستان و گلستان علی بودی نه در شام عروسی، نه ز صبح روز میلادت تو پیش از خلقتت در عهد و پیمان علی بودی تو تا رفتی علی تنهای تنها شد، که تو تنها شریک درد و غم های فراوان علی بودی تو با دست شکسته، دست حیدر بودی ای زهرا تو با اشک پیاپی چشم گریان علی بودی ندارد شیر حق بعد از تو همتایی و هم شانی تو همتای علی بودی و هم شان علی بودی @shearhayeziba
مرا جلای دل از چشم خونفشان باشد که آب صیقل خاک است تا روان باشد خوشا کسی که درین خارزار دامنگیر چو باد تند وچو برق آتشین عنان باشد خوشم چو سرو به بی حاصلی درین بستان که بی بری خط آزادی از خزان باشد @shearhayeziba
مدتی شد کز حدیثِ اهل دل گوشم تهی است چون صدف زین گوهر شهوار آغوشم تهی است از دلِ بیدار و اشکِ آتشین و آهِ گرم دستگاهِ زندگی چون شمعِ خاموشم تهی است @shearhayeziba
نه تسلیِ شفیقی، نه محبتِ حبیبی به جهان مباد چون من، که از این دو بی نصیبی به کدام آشنایی به دری روم خدایا که در این جهان چنانم که به منزل غریبی ز حیات خویش سیرم، که به عمر خود ندیدم ز جهان به جز فسونی، ز کسان به جز فریبی به کدام بخت و طالع پی کار عشق گیرم؟ که به غیرِ بی نصیبی نبود مرا نصیبی به کمال دردمندی طلب شفا ز خود کن که نه دردمند باشد که بود کم از طبیبی ز سخن"امیر" تنها، به همین خوش است ما را که به صد کرشمه بیتی شنود ز ما ادیبی ------------------------ 🖋سید کریم امیری فیروزکوهی (زادهٔ ۱۲۸۹ در (فیروزکوه) – درگذشتهٔ ۱۳۶۳ در تهران) از شاعران معاصر ایرانی بود. امیربانو کریمی فرزند اوست. امیری فیروزکوهی شاعر غزل و قصیده و از شیفتگان صائب بود و به سبک هندی شعر می‌سرود. در شعر به «امیر» تخلص می‌کرد. در زبان عربی تبحر داشت و به آن زبان نیز شعر می‌سرود. وى در تهران درگذشت و در آستانه امامزاده طاهر در صحن عبدالعظیم حسنی مدفون گردید. @shearhayeziba
خوش آن گروه که مست بیان یکدیگرند ز جوش فکر می ارغوان یکدیگرند نمی زنند به سنگ شکست گوهر هم پی رواج متاع دکان یکدیگرند حباب وار ندارند چشم بر کوثر ز شعر های تر آب روان یکدیگرند زنند بر سر هم گل ز مصرع رنگین ز فکر تازه گل بوستان یکدیگرند سخن تراش چو گردند تیغ الماسند زند چو طبع به کندی فسان یکدیگرند ز خوان رزق به یک رنگ چشم دوخته اند چو داغ لاله به خون میهمان یکدیگرند چه احتیاج به گلزار غنچه خسبان را که از گشاد جبین گلستان یکدیگرند یکی است گرمی گفتار ما و پروانه که از بلندی طبع آسمان یکدیگرند یکی است گرمی گفتار ما وپروانه چو شمع سوخته جانان زبان یکدیگرند در آمدم چو به مجلس سپند جای نمود ستاره سوختگان قدردان یکدیگرند بغیر صائب و معصوم نکته سنج وکلیم دگر که ز اهل سخن مهربان یکدیگرند @shearhayeziba
وقتی که دلگیر از زمینی یا با خودت قهری همیشه از زندگی راضی نمیشی دنیا به چشمت تار میشه پشتت نگاهی کن خدا هست بالای تو رنگ دعا هست حتی زمین زیر پاتم غرقِ تواضع، بی ریا هست وقتی که با حالِ یک رنگی میخندی با هر آدمیزاد اما یه خنجر در کمینه فرصت نمیشه حس فریاد پشتت نگاهی کن خدا هست بالای تو رنگ دعا هست حتی زمین زیر پاتم غرقِ تواضع، بی ریا هست وقتی تلاشت یک حبابه هر آرزوت نقش بر آبه وقتی دلت بی تاب درد یا آینه نقشِ سرابه پشتت نگاهی کن خدا هست بالای تو رنگ دعا هست حتی زمین زیر پاتم غرقِ تواضع، بی ریا هست وقتی تکلّم کور و خسته است هر واژه ای بی چیز میشه حتی تموم واژه ها هم همراه با پاییز میشه پشتت نگاهی کن خدا هست بالای تو رنگ دعا هست حتی زمین زیر پاتم  غرقِ تواضع، بی ریا هست @shearhayeziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آزاده را جفای فلک بیش می‌رسد اول بلا به عافیت‌اندیش می‌رسد از هیچ آفریده ندارم شکایتی بر من هر آنچه می‌رسد، از خویش می‌رسد چون لاله یک پیاله ز خون است روزیم کان هم مرا ز داغ دل خویش می‌رسد با خار نیز چون گل بی خار بوده‌ام زآن رو به جای نوش، مرا نیش می‌رسد رنج غناست آنچه نصیب توانگر است طبع غنی، به مردم درویش می‌رسد دست از ستم مدار، کز این خلق نادرست خیری اگر رسد، به ستم‌کیش می‌رسد امروز نیز محنت فرداست روزیم آن بنده‌ام که رزق من از پیش می‌رسد چیزی نمی‌رسد به تو بی خون دل، امیر جان نیز بر لب تو به تشویش می‌رسد @shearhayeziba
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است ، دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است، اکسیر من  نه این که مرا شعر تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست، درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است، تا این غرل شبیه غزل های من شود، چیزی شبیه عطر حضور شما کم است ------------------------- 🖋محمدعلی بهمنی (زادهٔ ۲۷ فروردین ۱۳۲۱ در شهر دزفول از شهرهای خوزستان ) شاعر و غزل‌سرای ایرانی است. عشق از جمله مضمون غزل‌های بهمنی است. بسیاری بر این عقیده‌اند که غزل‌های او وام‌دار سبک و سیاق نیما یوشیج است. آنچنان که خود او می گوید: «جسمم غزل است امّا روحم همه نیمایی است در آینه تلفیق این چهره تماشایی است.» نخستین شعر بهمنی در سال ۱۳۳۰، یعنی زمانی که او تنها ۹ سال داشت، به چاپ رسید. او برگزیده اولین دوره جشنواره بین‌المللی شعر فجر در بخش شعر کلاسیک بود. @shearhayeziba
من نه آنم که به تیغ از تو بگردانم روی امتحان کن به دوصد زخم مرا بسم الله @shearhayeziba
بی آنکه دو دیده بر جمالت نگریست در آرزوی روی تو خونابه گریست بیچاره بمانده‌ام، دریغا! بی تو بیچاره کسی که بی تواش باید زیست. @shearhayeziba