eitaa logo
کافه شعروسمـــــــــــاع
137 دنبال‌کننده
529 عکس
221 ویدیو
4 فایل
شعر پرنده‌ای معصوم است که در قلبِ شاعران متولد میشود🕊️ ارتباط با کانال @samtebaran
مشاهده در ایتا
دانلود
آیا کبوتران که به کنار پنجره من آمده‌اند همان دوستانِ قدیمی من هستند من که آدمیان را ترک کرده ام به میان گندمزار آمده ام @shearosama
همه‌ی شما گُل سرخ را فراموش کرده‌اید از کنارش خونسرد می‌گذرید آیا هنوز مرا به جا می‌آورید که همه‌ی عمرم گل سرخ را ستایش کردم پاداش من چه بود رنگ قرمز گل سرخ و خنده‌ی کودکی که در بغلش یک عالم گل سرخ بود @shearosama
همیشه می‌گفتم در خانه خاموشی را در لابه لای گُل‌ها مخفی کرده ام اما تو در میان هیچ درختی و هیچ خیابانی و هیچ مسافرخانه‌ای یافت نمی‌شدی @shearosama
من در همه عمر یک دیوار نداشتم که عکسی را که دوست داشتم بیاویزم @shearosama
تنهای تنها به کوچه می‌روم به هر عابر می‌گویم دیدی که چگونه زندگی ام را باختم دیگر از درخت از عشق از بوته‌های گندم حذر می‌کنم. @shearosama
چرا دریا از من دور است من که مدام اشتیاق دریا را دارم در این عمر خانه‌ی من از دوری دریا مدام رویا آفرید و من شعرهای زیادی گفته‌ام @shearosama
در نیمه‌شب ها به کوچه می‌آمدم با تکه‌ای نان و تکه‌ای رویا کسی در کوچه نبود اما من به عمرم ادامه می‌دادم بدون آنکه از کسی پرسشی داشته باشم @shearosama
کدام یک از شما، شاهد من بودید در دردها، در عشق‌ها، در خاموشی‌ها @shearosama
می‌گفتم جهان محتاج جنگ و نابودی است بعد که زنی به من لبخند می‌زد پشیمان می‌شدم که گفته بودم جهان محتاج جنگ و نابودی است. @shearosama
اگرچه سال‌ها بود سال‌های عمرم شخم خورده بود اما نتوانسته بودم در آن بذری بپاشم حتی بذری فقیر @shearosama
به دشتی نگاه می‌کنم که به جای گندم پر از مین است یک هفته است جنگ به پایان رسیده است آیا در این دشت دوباره عشق و گندم می‌روید؟ @shearosama
فرض را بر امیدواری می‌گذارم هرچه پیش آید بادا، بادا، بادا فرض بر این است که باران همه بندرگاه و گل‌های اطلسی جلوی کافه را بگیرد فرض بر این است که کسی از فقر و حرمان نخواهد مرد فرض بر این است که تنهایی شفابخش است @shearosama
آن‌قدر آرام از کنار دیگران عبور می‌کنم که کسی حضور من را حس نمی‌کند. @shearosama
شب چراغ‌ها خاموش شد و فیلم عاشقانه آغاز شد. دختری در فیلم عاشق پسری بود که به دختر توجه نمی‌کرد. دختر روزها از غصه پشت پنجره قناری‌ها را دانه می‌داد و مدام برای پسر آوازهای عاشقانه می‌خواند. پسر هنگامی که جلوی پنجره دختر عبور می‌کرد میگفت«عزیز من، من کار دارم. نمی‌توانم هر روز به آوازهای عاشقانه تو جواب دهم. مادری پیر دارم که باید خرج او را بدهم. می‌دانی که هزینه مداوای بیمار بسیار گران است» اما دختر باز آواز می‌خواند و گریه می‌کرد تماشاچیان هم زن و هم مرد گریه می‌کردند. مسافرخانه، بندر، بارانداز . @shearosama
عادت کرده بودم همیشه به هرچه دلبسته شوم خیلی زود آن چیز بمیرد، بپوسد، خاکستر شود و من با عجله آن خاکستر را جمع کنم و به دریا بریزم. @shearosama
زخم‌هایم در پاییز سرباز می‌کنند. @shearosama
پاییز پشت پنجره استوار ایستاده است مرا نظاره می‌کند که چرا من هنوز جهان را ترک نکرده‌ام من که قلب فرسوده دارم من که باید با قلب فرسوده کم کم تو را فراموش کنم. @shearosama
از خانه بیرون می‌آمدیم باران می‌بارید ما چتر نداشتیم نیاوردن چتر را از خانه گناه یکدیگر می‌دانستیم همراه ما نه ستاره‌ای بود نه چراغی باران هم رهامان نمی‌کرد هراس داشتم که اندوه‌مان جاودانه شود یکی از ما گفت حس نمی‌کنید داریم آرام آرام عشق را فراموش می‌کنیم من گفتم اگر عشق فراموش شود ما چگونه می‌خواهیم به زندگی ادامه دهیم. @shearosama
لبخندِ تو در پاییز چنان توان یافته بود که می‌توانست جاده‌ها را از ابر خنثی کند. @shearosama
برای زیستن هنوز بهانه دارم من هنوز می‌توانم به قلبم که فرسوده است فرمان بدهم که تو را دوست داشته باشد. @shearosama
صبح تو به خیر که ساعت حرکت قطار را به من غلط گفتی که من بتوانم یک روز دیگر در کنار تو باشم @shearosama
دری را به زمستان باز کن که سفیدی برف‌ها به ما امید زنده ماندن بدهد ما گرما نمی‌خواهیم ما امید می‌خواهیم @shearosama
اگر روزها و عمرها را باخته باشم هنوز این فنجان‌های چای رو به روی من گرم است وَ این چراغ قدیمی یادگار اجدادم رو به روی من روشن است. @shearosama
حجم غصه‌ها انتظارهای ما دلتنگی‌های ما از حجم شعرها بیشتر است @shearosama
این برگ‌ها، این برگ‌های عزیز من منتظر پاییزاند که فرو ریزند آنگاه در کف خیابان‌ها در زیر پای عابران گمنام و تنها بمیرند. @shearosama