تا با کمان ابرو
بنشست در کمینم
در خون خویش بنشاند
از تیر دلنشینم
خاری که از تو آید
بهتر ز تو ستانم
بویی که از تو باشد
خوش تر ز یاسمینم
دست از تو بر ندارم
گر میکِشی به دارم
مهر از تو برنگیرم
گر میکُشی به کینم
روزی اگر ببینم
خود را بر آستانت
دیگر کسی نبیند
جان را در آستینم
بر آسمانِ خوبی
دارم مهی فروغی
کز سجده زمینش
مُهری است بر جبینم.
-----------------------------
🖋 میرزا عباس بَسطامی با تخلص فُروغی (زادهٔ ۱۲۱۳ در کربلا – درگذشتهٔ ۲۵ محرم ۱۲۷۴ در تهران) از غزل سرایان دوره قاجار بود. او شاعر معاصر سه تن از پادشاهان قاجار بود: از زمان فتحعلی شاه نامور گشت، و در دورههای محمد شاه و ناصرالدین شاه به کار خویش ادامه داد. بیشترین و برجستهترین شعرهای فروغى بسطامی در قالب غزل است. وی از جرگهٔ شاعران صوفیمنش بود. فروغی در بهترین غزلهای عارفانهاش لطافت و شیرینی را با رسایی و سادگی واژگان، بههم میسرشت.
@shearhayeziba
#فروغی_بسطامی
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
چشمم به صد مجاهده آیینهساز شد
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را
بالای خود در آینهٔ چشم من ببین
تا با خبر زعالم بالا کنم تو را
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبلهگاه مؤمن و ترسا کنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا کنم تو را
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یکجا فدای قامت رعنا کنم تو را
زیبا شود به کارگه عشق کار من
هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را
@shearhayeziba
#فروغی_بسطامی
دل در اندیشهٔ آن زلف گره گیر افتاد
عاقلان مژده که دیوانه به زنجیر افتاد
دلبر آمد پی تعمیر دل ویرانم
لیکن آن وقت که این خانه ز تعمیر افتاد
#فروغی_بسطامی
@shearosama