گرمی آتش خورشید فسرد
مهرگان زد به جهان رنگ دگر
پنجهٔ خسته این چنگی پیر
ره دیگر زد و آهنگ دگر
زندگی مرده به بیراه زمان
کرده افسانهٔ هستی کوتاه
جز به افسوس نمی خندد مهر
جز به اندوه نمی تابد ماه
باز در دیدهٔ غمگین سحر
روح بیمار طبیعت پیداست
باز در سردی لبخند غروب
رازها خفته ز ناکامی هاست
شاخهها مضطرب از جنبش باد
در هم آویخته می پرهیزند
برگها سوخته از بوسهٔ مرگ
تکتک از شاخه فرو میریزند
میکند باد خزانی خاموش
شعلهٔ سرکش تابستان را
دست مرگ است و ز پا ننشیند
تا به یغما نبرد بُستان را
دلم از نام خزان می لرزد
زان که من زادهٔ تابستانم
شعر من آتش پنهان من است
روز و شب شعله کشد در جانم
می رسد سردی پاییز حیات
تاب این سیل بلاخیزم نیست
غنچهام نشکفته به کام
طاقت سیلی پاییزم نیست
@shearhayeziba
#فریدون_مشیری
تو كیستی، كه من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی، كه من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم
@shearhayeziba
#فریدون_مشیری
ببار ای آسمـان امشب؛
که قلبـــم باز بی تاب اسـت
نه روز آرامشی در دل،
نه شب در چشم من خواب است...💜
@shearosama
#فریدون_مشیری
افق تاریک،
دنیا تنگ،
نومیدی توان فرساست،
می دانم!
ولیکن ره سپردن در سیاهی،
رو به سوی روشنی زیباست!
@shearosama
#فریدون_مشیری
ای عشق به جز تو،
همدمی دارم؟
نه،
یا جز غم تو،
دگر غمی دارم؟
نه،
با اینهمه زخمهای کاری که زدی،
غیر از مهر تو،
مرهمی دارم؟
نه ....
@shearosama
#فریدون_مشیری
ای بهـــــار
ای همیشه خاطرت عزیز
عاقبت کجا، کدام دل، کدام دست
آشتی دهد من و تو را؟
تو به هر کرانه گرم رستخیز
من خزان جاودانه پشت میز
یک جهان ترانهام شکسته در گلو
شعر بی جوانهام نشسته روبرو
پشت این دریچههای بسته من زنم هوار
ای بهــار
ای بهـــار
ای بهـــــار
@shearosama
#فریدون_مشيرى
باز از یک نگاه گرم تو یافت
همه ذرات جان من هیجان
همه تن بودم ای خدا همه تن
همه جان گشتم ای خدا همه جان
چشم تو این سیاه افسون کار
بسته با صد فریب راهم را
جز نگاهت پناهگاهم نیست
کز تو پنهان کنم نگاهم را
چشم تو چشمه شراب من است
هر نفس مست از این شرابم کن
تشنه ام تشنه
شراب شراب
می بده می بده خرابم کن
بی تو در این غروب خلوت و کور
من و یاد تو عالمی داریم
چشمت آیینه دار اشک من است
شب چراغی و شبنمی داریم
بال در بال هم پرستو ها
پر کشیده به آسمان بلند
همه چون عشق ما به هم لبخند
همه چون جان ما به هم پیوند
پیش چشمت خطاست شعر قشنگ
چشمت از شعر من قشنگ تر است
من چه گویم که در پسند آید
دلم از این غروب تنگ تر است
#فریدون_مشیری
@shearosama