eitaa logo
کافه شعروسمـــــــــــاع
134 دنبال‌کننده
554 عکس
244 ویدیو
5 فایل
شعر پرنده‌ای معصوم است که در قلبِ شاعران متولد میشود🕊️ ارتباط بامدیر کانال @elahehfarahi
مشاهده در ایتا
دانلود
ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم بیهوده گرد کوچه و بازار عالمیم دیوانه طینتیم زر و سنگ ما یکیست اینیم اگر عزیز و گر خوار عالمیم با مرکز و محیط نداریم هیچ کار هست اینقدر که در خم پرگار عالمیم ما مردمان خانه بدوشیم و خش نشین نی زان گروه خانه نگهدار عالمیم حک کردنی چو نقطهٔ سهویم بر ورق ما خال عیب صفحه رخسار عالمیم @shearhayeziba
چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا رفتم رسد روزی که قدر من بداند حالیا رفتم بر آن بودم که در راه وفایش عمرها باشم چو می‌دیدم که ازحد می‌برد جور و جفا رفتم دلم گر آید از کویش برون آگه کنید او را که گر خواهد مرا من جانب شهر وفا رفتم شدم سویش به تکلیف کسان اما پشیمانم نمی‌بایست رفتن سوی او دیگر چرا رفتم ز من عشقی بگو دیوانگان عشق را وحشی که من زنجیر کردم پاره در دارالشفا رفتم @shearhayeziba
این حُسن پنج روز به یوسف وفا نکرد زنهار اعتماد مکن بر وفای حسن دانی که گل ز باغ چرا زود می‌رود یعنی که اندکیست زمان بقای حسن @shearhayeziba
صد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان می‌کنم جان گریه بر من می‌کند من خنده بر جان می‌کنم خون قطره قطره می‌چکد تا اشک نومیدی شود وز آه سرد اندر جگر آن قطره پیکان می‌کنم دست غم اندر جیب جان پای نشاط اندر چمن پیراهنم صد چاک و من گل در گریبان می‌کنم گلخن فروز حسرتم گرد آورد خاشاک غم بی درد پندارد که من گشت گلستان می‌کنم غم هم به تنگ آمد ولی قفلست دایم بر درش این خانهٔ تنگی که من او را به زندان می‌کنم امروز یا فردا اجل دشواری غم می‌برد وحشی دو روزی صبر کن کار تو آسان می‌کنم @shearhayeziba
صد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو کافر نکند آنچه تو کردی ، حذر از تو بی رحم کسی شرح جگر خوردن من پرس پیکان جفا چند خورم بر جگر از تو @shearhayeziba
چیست گفتم گنهم دست به خنجر زد و گفت پیش از آن دم که شوی کشته بپرهیز و برو پیش رفتم که بکش دست من و دامن تو گرم شد کاتش من باز مکن تیز و برو می‌نشستم که مگر خار غم از پا بکشم داد دشنام که تقریب مینگیز و برو وحشی این دیده که گردید همه اشک امید آب حسرت کن و از دیده فرو ریز و برو @shearhayeziba
آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه تا به این غایت مروت بیوفایی اینهمه جسم و جانم را زهم پیوند بگسستی بس است با ضعیفی همچو من زور آزمایی اینهمه استخوانم سوده شد از روی خویشم شرم باد بر زمین از آرزو رخساره سایی اینهمه هر که بود از وصل شد دلگیر و هجر ما همان نیست ما را طاقت و تاب جدایی اینهمه وحشی این دریوزهٔ دیدار دولت تا به کی عِرض خود بردی چه وضعست این گدایی اینهمه @shearosama
من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کردی رقیبان را به قتلم شادمان کردی ، نکو کردی به کنج کلبهٔ ویران غم نومیدم افکندی مرا با جغد محنت همزبان کردی ، نکو کردی ز کوی خویشتن راندی مرا از سنگ محرومی ز دستت آنچه می‌آمد چنان کردی ، نکو کردی شدی از مهربانی دوست با اغیار و بد با من مرا آخر به کام دشمنان کردی ، نکو کردی چو وحشی رانده‌ای از کوی خویشم آفرین برتو من سرگشته را بی‌خان و مان کردی، نکو کردی @shearosama
چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌دیدی جفاهای چنین از خوی او هرگز نمی‌دیدی بدین بد حالی افکندی مرا ای چشم تر آخر چه بودی گر رخ نیکوی او هرگز نمی‌دیدی ز اشک ناامیدی کاش ای دل کور می‌گشتی که زینسان غیر را پهلوی او هرگز نمی‌دیدی ترا صد کوه محنت کاشکی پیش آمدی وحشی که می‌مردی و راه کوی او هرگز نمی‌دیدی @shearosama
آتشی در جان ما افروختی رفتی و ما را ز حسرت سوختی بی‌وداع دوستان کردی سفر از که این راه و روش آموختی گرنه از یاران بدی دیدی چرا دیده از دیدار یاران دوختی بی‌رخ او طرح صبر انداختی ای دل این صبر از کجا آموختی وحشی از جانت علم زد آتشی خانمان عالمی را سوختی @shearosama
دل اگر دیوانه شد دارالشفای صبر هست می‌کنم یک هفته‌اش زنجیر و عاقل می‌شود @shearosama
بدین بی مهری ظاهر مشو نومید ازو وحشی چه می‌دانی توشاید در ته خاطر نکو باشد @shearosama