.
سردار قاعده مذاکره را بلد بود
*«من قاسم سلیمانیام! خوب بدانید با چه کسی طرف هستید!»*
#بخش_اول
«اشرار حدود ۹۰ نفر از نیروهای آموزشی نیروی انتظامیمان را گروگان گرفته، قصد داشتند از طریق پاکستان یا افغانستان، آنها را به آن سوی مرز ببرند. آنها در ملک «سیاهکوه» مستقر شده بودند.
سردار سلیمانی با کسب تکلیف از مقام معظم رهبری، این اجازه را گرفته بود که اگر حتی متحمل یک جنگ هشت ساله دیگر شویم، گروگانها باید آزاد شوند. یعنی میتوانستیم با نفوذ در خاک پاکستان و افغانستان، اشرار را محاصره کنیم؛ که این کار به سرعت انجام شد.
توسط بیسیم راکال با بیت حضرت آقا ارتباط داشتیم و حضرت آقا نیز، هر لحظه نتیجه را میپرسیدند.
بعد از اینکه سردار از محاصره کامل اطمینان پیدا کردند، دستور حمله را صادر نمودند. ابتدا نیروهایی که از آنطرف مرز برای کمک به اشرار از طریق رباط افغانستان در حرکت بودند، با اجرای آتش حجیم و دقیق، یا کشته شدند یا فرار کردند.
قبل از اجرای آتش، فردی بهنام «خلیفه» که خود را حاکم رباط میخواند، میخواست میانجیگری کند؛ اما سردار قبول نکرد.
حاجقاسم عمداً از جایی دستور حرکت داد که کاملاً در دید دشمن قرار بگیریم. بعد از اجرای آتش و حرکت ما، اشرار راضی به مذاکره شدند؛ که سردار پس از کسب تکلیف از حضرت آقا و بهم خوردن تعادل روحی دشمن، بهواسطه «خلیفه» راضی به مذاکره شد.
سردار قاعدة مذاکره را بلد بود. آنها وقت میخواستند؛ اما سردار قبول نکرد و پیام داد: «ما جنگ هشتساله را پشت سر گذاشتهایم. اگر فکر میکنید گروگانها مانعی برای اجرای عملیات هستند، در اشتباه هستید.