eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
22.6هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
19.7هزار ویدیو
39 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 باور کنید٬ نیروی آدمی بیکران است. باور کنید٬ هیچ کاری از اراده آدمی خارج نیست. باور کنید٬ که از عشق آفریده شده‌اید٬ پس عشق را بیافرینید. باور کنید٬ لایق بودن هستید. باور کنید٬ که اکنون مهمترین لحظه است. باور کنید٬ که روح شما قدرت صعود به ماورا را دارد. باور کنید٬ که شما هم می‌توانید‌‌. و تمام باورهای خود را از ته دل باور کنید. تا زندگی٬ شما را باور کند..... 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌺اگه عاشق گل و گیاهی و با دیدنشون حال دلت خوب میشه؛👩🌾 اگه میخای هیچوقت گلهات خشک نشن و همه بهت بگن: "چقــــدر گل به دستت میاد"☺️ 🌸 بیا 》کانال 😍نگهداری از گلهای طبیعی 😍 تا اینجا تخصصی با اسامی و نحوه نگهداری شون و البتهههه با روش دوستی با گلها 💕، آشناتون کنیم..👌 https://eitaa.com/joinchat/4121755723C002ce28a20 😍😍 دوست داری حسن یوسف قرمز و پر برگ داشته باشی😁 ✅ کاکتوس هات خوب رشد کنند ✔️
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
⛔️میخوام اعتراف کنم🤗 تاقبل اینکه وارد این کانال بشم ،نمی تونستم حتی ی رو نگهداری کنم😱🏵 😭🌼هر گل که میخریدم زودی خراب🥀 میکردم {{{جذابترین 🎥 آموزشی پرورش }}} 🍃🌵☘🌳👇 https://eitaa.com/joinchat/4121755723C002ce28a20 الان هر گلی رو که فکر کنی میتونم بکارم و قلمه بزنم حتی بفروشم 🍃 ☺️ آموزش کاشت تو آشپزخونه🍃 پرورش گل و گیاه🌵🌴 های گل و گیاه از دست ندن😍
👈عقاب میتواند 70 سال زندگی کند ولی.. عمر عقاب 70 سال است ولی به 40 که رسید چنگال هایش بلند شده وانعطاف گرفتن طعمه را دیگر ندارد..نوک تیزش کندو بلند و خمیده میشود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پر به سینه میچسبد وپرواز برایش دشواراست. آنگاه عقاب است و دوراهی: بمـیرد یـــــــا دوباره متولد شود. ولی چگونه ؟؟ عقاب به قله ای بلند میرود نوک خود را آنقدر بر صخره ها میکوبد تا کنده شودو منتظر میماند تا نوکی جدید بروید. بانوک جدید تک تک چنگال هایش را ازجای میکند تا چنگال نو درآید. و بعد شروع به کندن پرهای کهنه میکند. این روند دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد میشود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند. برای زیستن باید تغییر کرد. درد کشید و خاطرات و عادات کهنه و سنت های نادرست گذشته را رها کرد..... برای اینکه در زندگی موفق باشید: باید تغییر کنید درد بکشید و از ان چه که دوست دارید بگذرید باید پر و بالتان را حرص کنید وگرنه....می میرید. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
آدم‌های مبتلا به رنجی عمیق وقتی که شاد هستند رنجشان فاش می‌شود: طوری به شادی می‌چسبند که انگار از سرِ حسد می‌خواهند بغلش کنند و خفه‌اش کنند. 👤 📚 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
‌ 📚 فردی به خاطر قوزی كه بر پشتش بود خیلی ناراحت بود . شبی از خواب بیدار شد خیال كرد سحر شده، برخاست و به حمام رفت . از سر آتشدان حمام كه رد شد صدای ساز و آواز به گوشش خورد. توجه نكرد و داخل شد . سر بینه كه داشت لخت می‌شد حمامی را خوب نگاه نكرد و متوجه نشد كه سر بینه نشسته. وارد گرمخانه كه شد دید گروهی بزن و بكوب دارند و گویا عروسی دارند و می‌رقصند. او نیز همراهشان آواز خواند و رقصید و شادی کرد . درضمن اینكه می‌رقصید دید پاهای آنها سم دارد. آن وقت بود فهمید كه آنها از ما بهتران هستند. به روی خود نیاورد و خونسردی اش را حفظ کرد. از ما بهتران هم كه داشتند می‌زدند و می‌رقصیدند فهمیدند كه او از خودشان نیست ولی از رفتارش خوششان آمد و قوزش را برداشتند. فردا در همان شهر مرد بدجنسی كه او هم قوزی بر پشتش داشت، از او پرسید: «تو چه کردی كردی كه قوزت برداشته شد؟ او هم داستان آن شب را تعریف كرد. چند شب بعد مرد بدجنس به حمام رفت و دید باز « از ما بهتران ها ، آنجا گرد هم آمده اند .گمان كرد كه همین كه برقصد از ما بهتران خوششان می‌آید. وقتی كه او شروع كرد به رقصیدن و آواز خواندن و شادی كردن، از ما بهتران كه آن شب عزادار بودند آزرده شدند. قوز مرد اولی را آوردند گذاشتند بالـای قوز او ، آن وقت بود كه پی برد اشتباه کرده است . ولی پشیمانی سودی نداشت . مردم با دیدن او و شنیدن داستان گفتند : قوز با قوز شد. حالـا همین داستان با زبان شعر که هیچ کس سراینده اش را نمی شناسد. شبی گوژپشتی به حمام شد عروسی جن دید و گلفام شد برقصید و خندید و خنداندشان به شادی به نام نكو خواندشان ورا جنیان دوست پنداشتند زپشت وی آن گوژ برداشتند دگر گوژپشتی چو این را شنید شبی سوی حمام جنی دوید در آن شب عزیزی زجن مرده بود كه هریك ز اهلش دل افسرده بود در آن بزم ماتم كه بد جای غم نهاد آن نگون بخت شادان قدم ندانسته رقصید دارای قوز نهادند قوزیش بالـای قوز خردمند هر كار برجا كند خر است آنكه هر كار هر جا كند 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌷🌷🌷 یه دیالوگ تو سریال قورباغه هست که میگه: "من دوستت داشتم، اما گذاشتم بری! چون تو آدمِ زندگیِ من نبودی...!" این حرف به نظرم خیلی عمیقه... کاش بذاریم آدمایی که مال زندگی ما نیستن برن! 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk 🌷🌷🌷
پدر گفت: " دوست داشتن كه عيب نيست باباجان. دوست داشتن دل آدم را روشن می‌كند. اما كينه و نفرت دل آدم را سياه می‌كند. اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم كه شدی آماده‌ی دوست داشتن چيزهای خوب و زيبای اين دنيا هستی. دل آدم عين يك باغچه پر از غنچه است. اگر با محبت غنچه‌ها را آب دادی باز می‌شوند، اگر نفرت ورزيدی غنچه‌ها پلاسيده می‌شوند. آدم بايد بداند كه نفرت و كينه برای خوبی و زيبایی نيست، برای زشتی و بي شرفي و بی‌انصافی است. اين جور نفرت علامت عشق به شرف و حق است." 📗سووشون ✍🏻 l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
می گویند اولین روزی که ولیعهد ایران به مدرسه رفت، بعد از مدرسه، معلم ایشان خدمت مادر ایشان شهبانو فرح پهلوی رفتند و فرمودند که ولیعهد ساعت حدودا 11 ظهر دچار ضعف شدیدی شدند که مقداری خوراکی و خشکبار میل نمودند و ادامه درس روز را آغاز کردن. در این لحظه شهبانو به فکر فرو رفت چگونه است که فرزند من که صبحانه کامل میل کرده دچاره ضعف شده، پس آن کودکی که شاید در روستاهای دور افتاده نتواند صبحانه بخورد چگونه ادامه تحصیل نماید..فورا دست به کار شد، طرح تغذیه رایگان را به وزارتخانه مربوطه پیشنهاد دادن که پس از مشقات فراوان، این کار عملی شد، و تا دورترین روستاهای ایران هر روز خشکبار، میوه، لبنیات و غذای گرم رایگان توزیع میگردید، دکتر رضایی بزرگترین جراح قلب ایران میگوید من در یکی از دورترین نقاط ایران فقط بخاطر تغذیه رایگان شروع به تحصیل نمودم. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
✍🏻داستانهایی از امام رضا (ع) 📚شما امام من هستید یکی از دوستان ابن ابی کثیر بعد از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ، همه درباره امام بعدی دچار شک و تردید شده بودند. همان سال برای زیارت خانه خدا و دیدار بستگانم به مکّه رفتم. یک روز، کنار کعبه، علی بن موسی الرضا علیه السلام را دیدم. با خود گفتم: «آیا کسی هست که اطاعتش بر ما واجب باشد؟» هنوز حرفم تمام نشده بود که حضرت رضا علیه السلام اشاره ای کردند و گفتند: «به خدا قسم! من کسی هستم که خدا اطاعتش را واجب کرده است». خشکم زد. اول فکر کردم شاید متوجه نبوده ام و با صدای بلند چیزی گفته ام. اما خوب که فکر کردم، یادم آمد که حتی لب هایم هم تکان نخورده اند. با شرمندگی به امام رضا علیه السلام نگاه کردم و گفتم: «آقا!... گناه کردم... ببخشید!... حالا شما را شناختم. شما امام من هستید». حرف «ابن ابی کثیر» که به این جا رسید، نگاهش کردم ... بغض راه گلویش را گرفته بود. 📚گنجینه معارف 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آغاز سخن یاد خدا باید کرد ✨خودرابہ او رها باید کرد 🌸اے باتوشروع زیبا تر ✨آغازسخن 🌸بسم الله الرحمن الرحیم #
🌸یک سلام گرم 🌷با عطر گل رز 🌸و به لطافت لبخند خدا 🌷برایتان چیده‌ام 🌸تا روزتان بخیر 🌷دلتان شاد و زندگیتان 🌸هرلحظه زیباتر شود 🌷