eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
22.6هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
19.7هزار ویدیو
40 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃در این مدت ها خواهر بزرگم را میدیدم که کم کم داره به نزدیک میشه... و از گناه و حرام ها فاصله میگیره و کم کم داره محجبه میشه😍حتی یه بار وقتی یکی از فامیل هامون اومده بودن خونمون ~نامحرم بودن~ و وقتی اون آقا میخواست با خواهرم دست بده خواهرم دستشو عقب کشید و بهاش دست نداد اونم خجالت زده دستشو انداخت پایین... برعکس خواهرم من ایمانم داشت ازم گرفته میشد😔💔 از طریق اینستاگرام با یک پسر دوست شدم اون از من خیلی خوشش اومده بود و منم طبق معمول برام مهم نبود و فقط میخواستم که سرگرم شم ولی من عاشقش شدم و این زمانی اتفاق افتاد که وقتی باهم چت میکردیم او گفت که میخواد بره نمازشو بخونه.... وقتی فهمید من در زبان انگلیسی ضعیف هستم هر شب باهام تمرین میکرد در درس اقتصاد و ریاضی باهم تمرینات رو حل میکردیم.... اون پسره قصدش ازدواج با من بود و وقتی فهمید خانوادم مذهبی هستن بیشتر بهم اهمیت میداد چون خانواده اونم مثل ما بودن ماه ها گذشت و ما روز به روز بیشتر به هم وابسته میشدیم... ❌ حتی خودمون قرار های ازدواج رو گذاشته بودیم و وسایل خونمون رو هم تعیین کرده بودیم😢 اون منو خیلی دوست داشت و با مادرشم در مورد من حرف زده بود... راستش بیشتر علی عاشقم بود و بهم وابسته بود کل مدرسه از رابطه منو علی باخبر بودن چون همیشه دم در مدرسم بود همیشه میگفت ما همیشه مال همیم هیچ چیز نمیتونه مارو از هم جدا کنه.... 🌸🍃خنده هاش همیشه و همه جا تو گوشم بود وقتی با لجبازیام کنار میومد با اینکه سر کارم بود و من پیام میدادم هیچوقت دلش نمیومد بگه کار دارم یا بعدا حرف میزنیم😊.... وقتی واسه چندمین بار واسه اون خودمو به خطر می انداختم بیشتر بهش ثابت میشد که چقدر وابستشم.... با وجود تمام وابستگییام بهش اما همیشه یه چیزی ازارم میداد این که منو علی نمیتونیم با هم زندگی کنیم پدرم چجوری راضی میشه من با علی زندگی کنم چون علی یه ضرب نواز بود و هر شب یکی از کاراشونو با ~با گروهشون~ واسم میفرستاد تا دربارش نظر بدم.... اما نمیتونستم ازش دل بکنم نمیخواستم به بعدش فکر کنم که چی سرمون میاد💔 این برام کافی بود که الان فعلا پیشمه... علی همیشه خیلی زود عصبی میشد و عصبانیتشو سر من خالی میکرد ولی بلافاصله خودش زنگ میزد و غرور مردونه شو زیر پا میذاشت و همیشه معذرت خواهی میکرد.... من اینقد گناه و در حرام خدا بودم که از پدر و مادرم که هیچ از هم شرم نمیکردم😔 پسری که دنبالش بودم رو پیدا کرده بودم ولی من هنوز یک درصدم احساس خوشبختی نمیکردم الله رو نداشتم چون با هر لحظه احساس لذت گناهان الله رو احساس میکردم که داره میبینه... خسته شده بودم از زندگی دزدکی عشق و دزدکی اما چرا دست بر نمیداشتم چرا شخصیت خانوادگیم رو گذاشته بودم پشت سر... چرا خوشبخت زندگی نمیکردم چرا با دست خودم خودم رو میسوزوندم سوختنی در این دنیا و هم در 🌸🍃حالم از خودم بهم میخورد عذاب وجدان داشتم و بزرگترین ارزوم مرگ بود و نجات شدن از این زندگی سراسر حرام... واقعا خسته نشدم ازین همه پنهون کاری... خسته نشدم وقتی تو جمع خانوادگی کج میشینم تا کسی صفحه گوشیم رو نبینه... گوشیمو با هفت پسـورد مخفی میکنم... پس چرا واسه هیچ پسـوردی نیست... من از الله شرم نمیکنم واقعا...😔 دلم میخواست یه لحظه شده چشامو ببندم و احساس ارامش کنم احساس خوشبختی کنم... بدون عذاب وجدان بدون بدون برای آینده... ... 📒داستان های جالب وجذاب📒 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
12.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتما این فیلم رو دیگه تا آخر ببینید 😔☝️ واقعا خیلیا اعصاب ندارن 😤 😡 زندگی رو برای بقیه هم جهنم کردن 😠 چرا خودتو درمان نمی‌کنی ؟ تا کی بقیه باید تحملت کنن؟ 😖 ابردوا برای و ... خیلی عالیه 😍برای درمان بزن روی لینک زیر 👇 http://eitaa.com/joinchat/2048327879Cdada88b6a5 ✔️ 👆