🌸🦋بسم الله الرحمان الرحیم🦋
#پارت سوم(3)
⚡️🌸رمان آدم و حوا🌸⚡️
*
*
*
آقای محجوب هم بعداز یه مدت
تحقيق درباره ي خونواده ي ما و مهرداد ، تصميم مي گيره با پدرم صحبت كنه . و يه روز با رفتن به محل كار بابا مهرداد رو خواستگاري مي كنه .
اون روزي كه بابا اين موضوع رو تو خونه مطرح كرد ، مهرداد با ابروهاي بالا رفته خيره شد به گلاي قالي . مامان دهنش از تعجب باز مونده بود . بابا لبخند مي زد و من از شدت خنده دلم رو گرفته بودم .
باور نمي كردم يه روزي خونواده اي براي دخترشون برن خواستگاري . و تا مدت ها اين كار خونواده ي محجوب شده بود سوژه ي خنده ي من .
.
.
گرچه كه بعداً با ديدنشون خدا رو شكر كردم كه اين كار رو انجام دادن . چون به يقين كسي بهتر از رضوان نمي تونست عروس خونواده ي ما بشه .
از همون روزها هم مهرداد كه نماز هاش رو يه خط در ميون مي خوند به خاطر رضوان سعي كرد عقايد و رفتارهاش رو مطابق خواسته ش درست كنه .
و خيلي زود شيفته ي رضواني شد كه حجب و حياش از همون روز اول چشم مهرداد رو خيره كرده بود .
***
با اينكه قرار بود كل موهام رو رنگ كنم ولي آرايشگر ماهرم فقط چند تكه از موهام رو رنگ كرد . اول به خواست من قرار بود كل موهام به رنگ شرابي در بياد . ولي وقتي شيما جون رنگ لباسم رو پرسيد نظرم رو رد كرد .
چند تكه از موهام به رنگ قرمز مايل به شرابي در اومد . اولش خيلي خوشم نيومد ولي وقتي موهام رو حالت داد و به صورت كج مقداريش رو روي صورتم ريخت و چندتا نگين بزرگ روي موهام زد به انتخابش احسنت گفتم . اون رنگ با پوست گندمي كمي تيره م خوب هماهنگ بود و بهم ميومد .
وقتي تو خونه لباسم رو كه مدل ماهي بود تنم كردم ، همراه صندل هاي پاشنه دارم ؛ حس خوبي پيدا كردم . متفاوت تر از هميشه شده بودم . منم همين رو مي خواستم . خواهر شوهر بايد از همه بهتر و تو چشم تر باشه .
از خونه كه خارج شديم موهام با نسيم خنكي كه مي وزيد به رقص در اومد . فروردين بود و وزش نسيم خنك روح آدم رو جلا مي داد .
چشمام رو بستم و نفس عميقي كشيدم . عاشق بهار بودم و اين هواي مطبوعش .
با ورودمون به تالار ، باز هم زير لب به خاطر جدا بودن مراسم كلي غر زدم . اما به محض اومدن مهمونا و همينطور عروس و داماد كم كم همرنگ بقيه شروع كردم به رقصيدن و شادي كردن .
رضوان تو لباس عروس شده بود مثل فرشته اي كه آدم دلش نمي خواست نگاه ازش بگيره . لبخند قشنگي رو لب هاش بود و دستش رو با شرم گذاشته بود تو دستاي مهردادي كه تموم حواسش به عروسش بود .
عروسي تنها برادرم واقعاً بهم خوش گذشت و خيلي لذت بخش بود .
مراسم كه تموم شد با تك زنگ پويا سريع مانتوم رو برداشتم و به مامان اطلاع دادم كه همراه پويا مي رم خونه .
بنده ي خدا انقدر سرش شلوغ بود و هركسي از يه طرف ازش خداحافظي مي كرد و براي باز هزارم بهش تبريك مي گفت كه نتونست هيچ مخالفتي بكنه . و فقط با چشماش كمي چپ چپ نگاهم كرد .
من هم اصلاً به روي خودم نيوردم كه چندان مايل نيست اون موقع شب با يه پسر غريبه تنها برگردم خونه .
پايين پله هاي تالار پويا رو منتظر ديدم . مخصوصاً مانتوم رو نپوشيده بودم كه پويا لباس و مدل موهام رو ببينه . مي دونستم با اون هنري كه آرايشگر معروفم روي صورتم پياده كرده لذت مي بره .
همينطورم شد . با ديدنم سوت بلندي زد . بعد در حالي كه دو تا دستاش رو كمي باز كرده بود لبخندي زد و گفت :
پويا – به به . ببين پرنسس چيكار كرده !
از لحن شگفت زده ش خوشم اومد . لبخندي زدم و پله هاي آخر رو با عشوه پايين اومدم .
جلوش كه رسيدم ، چرخي زدم و گفتم .
من – چطور بودم امشب ؟
در حالي كه چشم هاش رو كمي تنگ كرده بود ، نگاه پر از لذتي بهم انداخت .
پويا – عالي . مثل هميشه .
كلاً لذت مي بردم از تعريفاش . مثل هر دختر ديگه اي از اين حرفا خوشم ميومد .
با همون حالت كمي اومد به سمتم . نگاهش پر از حس بود . يه حسي كه وادارم مي كرد ساكت بايستم و بذارم به طرفم بياد و كارش رو انجام بده.
🦋🎶💟
ِ••••❥⊰🕸🐚چنل💖👇🏻
༆ ⇢ •⊰| @sheidiii♥️|🌸
اینہمہ کانال دارے..!
و هیچ کدومش بہ دردت نمے خوره..😞
عیبے نداره..🌱
من یک کانال برات آوردم عالیہ..🌻
همہ چے داره..🕊
#مذهبے
#حدیث
#متنهاےزیبا
همہ چے😍
یک کلیک رنجہ بفرمایید
و مطالب نابش رو ببینید قول میدم
دیگہ لفت نمے دے😌🌸
🌱↓🌱↓🌱
https://eitaa.com/joinchat/1166278740C57df1cb4cb
زودے جوین بده..😎
#طنز_جبهه😂🤣
🌴موقع آن بود كه بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابكار دربیایند. همه از خوشحالى در پوست نمى گنجیدند.
جز عباس ریزه كه چون ابر بهارى اشك مى ریخت😭 و مثل كنه چسبیده بود به فرمانده كه تو رو جان فك و فامیلت مرا هم ببر ، بابا درسته كه قدم كوتاهه ، اما براى خودم كسى هستم.
اما فرمانده فقط مى گفت....
میخوای ادامشو بخونی🤣
بزن رو لینک ادامشو بخون😄
🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫🔫
29.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 نماهنگ بسیار زیبا!
🇮🇷«ملت بیدار و قوی»🇮🇷
🎤با اجرایِ مداح اهل بیت؛
«صادق آهنگران»
°•جاده وُ اسب مهیاست، بیا تا برویم..
°•حاج قاسم دلش اینجاست، بیا تا برویم..
◾️در آستانهٔ سالگردِ شهادتِ، سپهبد
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#ما_ملت_شهادتیم
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
سلیـ❤️ــمانے عزیز🌷
بسیار زیبا🙂😭🖤
🦋🎶💟
#مدیر😌🦋🌸
ِ••••❥⊰🕸🐚چنل💖👇🏻
༆ ⇢ •⊰| @sheidiii♥️|🌸