علی مقدم
سجده تسلیم جز در به دری هیچ ندیدم هُنر از پا آمد به سرم اینهمه خوف و خطر از پا گر کفش به سر کرده ا
گر کفش به سر کرده ام امروز عجب نیست
نشناخته ام پیش تو از بسکه سر از پا
#عاصی_خراسانی
روز نخست نوبت تقسیم تاب و تب
تابش به موی تو ، به من خسته تب رسید
|| #عاصی_خراسانی ||
مست ز كامِ تواَم ، مست ز انگور ، نَه
طالبِ كويِ تواَم ، طالبِ هر طور ، نَه
عارف اگر اينچنين ، گرمِ عبادت شده
در طلبِ يار بود ، در طلبِ حور ، نَه
وای به زاهد که در گوشه سجاده اش
دانه تسبيح بود ، دانه انگور ،نَه
در نظرِ يارِ ما ، هر كه مقرّب تر است
اهل غم و زاري است ، اهلِ زر و زور ، نَه
نيست مرا طاعتي ، غيرِ سرافكندگي
عاصىِ شرمنده ام ، عابدِ مغرور ، نَه
|| #عاصی_خراسانی ||
١٨/مرداد/١٣٩٦
١٦/ذي القعده/١٤٣٨
علی مقدم
به چشمِ روشنِ عاشق ، نگشته خواب به قاب مدام گریه کند تا بگیرد آب به قاب دلی که گشته هواییِ هیچ و پو
به غیر مدح علی آیه ای نیامده است
خدا گرفته علی را در این کتاب به قاب
همیشه سنگِ علی را به سینه کوبیدیم
گرفته ایم به دل صورت ثواب به قاب
|| #عاصی_خراسانی ||
یایِ علی بهشت به دستان من نهاد
این صید را به همّت قلاب میکشم
از شوقِ "مَن یَمُت یَرَنی" صد هزار بار
حنجر به روی خنجرِ قصاب میکشم
یک بار نام غیر تو بر این زبان گذشت
یک عمر میشود که دهان آب میکشم
|| #عاصی_خراسانی ||
بنازم این همه رحمت ، که بارها همه دیدند
گناه تا به نجف آمد و ثواب درآمد
|| #عاصی_خراسانی ||
تقدیم به امیرالمومنین علیه السلام
هیچ از آن جمال نتوان گفت
چه بگویم ؟! مثال نتوان گفت
کیست آن ذات خارج از ادراک؟
پاسخ این سوال نتوان گفت
نرسد دست عقل تا درکش
جز به وهم و خیال نتوان گفت
همه قرآن ز باء بسم الله ست
شرح آن زلف و خال نتوان گفت
دشمنش گر نخواست ، حرفی نیست
به حرام از حلال نتوان گفت
در نجف عمر ما نگردد کم
پیشش از ماه و سال نتوان گفت
وعده دادست "من یمت یرنی"
جز به مرگم وصال نتوان گفت
ذوالفقارش به خصم ثابت کرد
جز به او ذوالجلال نتوان گفت
تو و گفتن ز خطی از فضلش؟!
عاصی از این مُحال نتوان گفت
#عاصی_خراسانی
#غدیری_ام
۲۶/ ذی القعده / ۱۴۴۰
۷ / مرداد / ۱۳۹۸
علی مقدم
تقدیم به امیرالمومنین علیه السلام هیچ از آن جمال نتوان گفت چه بگویم ؟! مثال نتوان گفت کیست آن ذات
دشمنش گر نخواست ، حرفی نیست
به حرام از حلال نتوان گفت
وعده دادست "من یمت یرنی"
جز به مرگم وصال نتوان گفت
#عاصی_خراسانی
بتابد آفتابِ صبحِ محشر از گریبانش
کسی که نام حیدر را کند بر سینه حک اینجا
#عاصی_خراسانی