eitaa logo
علی مقدم
2.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
424 ویدیو
31 فایل
آثار[سخنرانی، نوشته ها و اشعار]علی مقدم عاصی خراسانی ادمین @admin9988 وبلاگ http://asikhorasani.blogfa.com/ بایگانی پادکست ها https://eitaa.com/ali_moghaddam_Podcast پیام ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16818822335153 هندوستان @SAEB_TABRIZ
مشاهده در ایتا
دانلود
روز نخست نوبت تقسیم تاب و تب تابش به موی تو ، به من خسته تب رسید || ||
مست ز كامِ تواَم ، مست ز انگور ، نَه طالبِ كويِ تواَم ، طالبِ هر طور ، نَه عارف اگر اينچنين ، گرمِ عبادت شده در طلبِ يار بود ، در طلبِ حور ، نَه وای به زاهد که در گوشه سجاده اش دانه تسبيح بود ، دانه انگور ،نَه در نظرِ يارِ ما ، هر كه مقرّب تر است اهل غم و زاري است ، اهلِ زر و زور ، نَه نيست مرا طاعتي ، غيرِ سرافكندگي عاصىِ شرمنده ام ، عابدِ مغرور ، نَه || || ١٨/مرداد/١٣٩٦ ١٦/ذي القعده/١٤٣٨
علی مقدم
به چشمِ روشنِ عاشق ، نگشته خواب به قاب مدام گریه کند تا بگیرد آب به قاب دلی که گشته هواییِ هیچ و پو
به غیر مدح علی آیه ای نیامده است خدا گرفته علی را در این کتاب به قاب همیشه سنگِ علی را به سینه کوبیدیم گرفته ایم به دل صورت ثواب به قاب || ||
زاهد غرور طاعت و ما خجلت گناه آورده ایم تا تو پسندی کدام را ....
وقتی مسیرِ راه به سمت کرامت است دیگر خیالمان ز همه سخت راحت است
یایِ علی بهشت به دستان من نهاد این صید را به همّت قلاب میکشم از شوقِ "مَن یَمُت یَرَنی" صد هزار بار حنجر به روی خنجرِ قصاب میکشم یک بار نام غیر تو بر این زبان گذشت یک عمر میشود که دهان آب میکشم || ||
با این جگر سوخته دارم سرِ وصل آری نَفَسم ز جای گرم است بلند || ||
بنازم این همه رحمت ، که بارها همه دیدند گناه تا به نجف آمد و ثواب درآمد || ||
تقدیم به امیرالمومنین علیه السلام هیچ از آن جمال نتوان گفت چه بگویم ؟! مثال نتوان گفت کیست آن ذات خارج از ادراک؟ پاسخ این سوال نتوان گفت نرسد دست عقل تا درکش جز به وهم و خیال نتوان گفت همه قرآن ز باء بسم الله ست شرح آن زلف و خال نتوان گفت دشمنش گر نخواست ، حرفی نیست به حرام از حلال نتوان گفت در نجف عمر ما نگردد کم پیشش از ماه و سال نتوان گفت وعده دادست "من یمت یرنی" جز به مرگم وصال نتوان گفت ذوالفقارش به خصم ثابت کرد جز به او ذوالجلال نتوان گفت تو و گفتن ز خطی از فضلش؟! عاصی از این مُحال نتوان گفت ۲۶/ ذی القعده / ۱۴۴۰ ۷ / مرداد / ۱۳۹۸
علی مقدم
تقدیم به امیرالمومنین علیه السلام هیچ از آن جمال نتوان گفت چه بگویم ؟! مثال نتوان گفت کیست آن ذات
دشمنش گر نخواست ، حرفی نیست به حرام از حلال نتوان گفت وعده دادست "من یمت یرنی" جز به مرگم وصال نتوان‌ گفت
بتابد آفتابِ صبحِ محشر از گریبانش کسی که نام حیدر را کند بر سینه حک اینجا
علی مقدم
دل رو به ابوتراب برگشت از دل غم و اضطراب برگشت برگشتن مثل ما که سهل است از هیبتش آفتاب برگشت از هُ
برگشتنِ مثلِ ما که سهل است از هیبتش آفتاب برگشت آبادیِ آخرت به دستش هر کس ز نجف خراب برگشت
یدُاللَهی و‌ نبی دید در میانه میدان از آستین خدا دستِ بوتراب در آمد گره زدم دل خود را فقط به زلف سیاهت چه راست راهِ من از بین پیچ و تاب درآمد بنازم این همه رحمت ، که بارها همه دیدند گناه تا به نجف آمد و ثواب درآمد
حریمِ امنِ تو از گَرد دردها پاک است که‌ قُرص روی تو‌‌ در این ‌مطب شود پیدا . به جان تو نکشم منّت شراب از تاک شرابِ من به نجف از رُطب شود پیدا . نبود چشمه ی آبِ حیات در رمضان بیا که ساقیِ ما در رجب شود پیدا . بر آستانِ علی جز به سجده راهی نیست همیشه قرب به ‌قدر ادب شود پیدا . به عُمقِ خطبهٔ پر حکمتِ  امیرِ بیان کدام شعر عجم یا عرب شود پیدا؟! . چگونه از پسِ توصیف تو‌ برآید لفظ چگونه قدر کمالت لقب شود پیدا؟
السلام علیک ایهاالنباء العظیم 🌷زلف گره گیرش🌷 کسی که انبیا هم عاجزند از درکِ تفسیرش چگونه میتوان با شعرِ ناقص کرد تصویرش؟! چنان عشقش جنون می آورد در دل ، جوانان را که آخر یوسف برنا ز حسرت میشود پیرش تمامِ معنیِ قرآن به خالِ هندویش بند است چه معنا می دهد «با» ، گر نباشد نقطه ی زیرش؟! به این تدبیرِ ناقص دل مبند ای دل ، ببین اینجا گره خورده قضا هم بر سرِ زنجیرِ تقدیرش همین که می رود بر مأذنه ، محشر به پا گردد که شیطان می کند میلِ نماز از شوقِ تکبیرش عجب مشمار اگر باد از نجف بیرون نمی آید به دام افتاده حتّی باد در زلفِ گره گیرش ز جانم حُبِّ حیدر را جدا نتوان نمود ، آری محال است اینکه شِکّر را جدا سازند از شیرش چه اعجازیست یا رب در کلامِ عرشیِ حیدر که می میرند مشتاقانِ او از فرطِ تأثیرش به اشک‌ِ شورِ چشمِ خویش آخر پاک شد عاصی که سگ را نیست جز دشتِ نمک راهی به تطهیرش ۱۶/ذی القعده/ ۱۴۳۹ ۷/شهریور/۱۳۹۷
جز بر جمال آن یار ، ما دیده وا نکردیم این دل ، غریبه ها را در پشت در گذارد
کس را نبود و نیست ، توانِ مقابله تا مرتضاست یک طرفِ این معادله نصرانیان و صومعه لرزند یک به یک تا نام مرتضاست میان مباهله تصریحِ  نَصِّ"انفسنا" داد می زند مابین مصطفی و علی نیست فاصله در بدر و خیبر و اُحد و لیله المبیت دستِ علیست در همه جا ختم غائله دنیا پُر از کتاب شود هم نمی شود پیش خطی ز خطبه ی او ، غیرِ باطله از او سوال کردن ما ، محضِ گفتگوست ورنه جواب را بدهد قبلِ مسئله دست خداست دستِ علی ، ما گرفته ایم آری ز دست هایِ یدُاللهی اش صله کار خداست مدح علی ، کارِ عقل نیست عاجز بَوَد ز فهمِ مقامش ، مُخیَّلِه شب عید مباهله ۲۳/ذی الحجه/ ۱۴۴۱ ۲۳/مرداد/۱۳۹۹
سلام و عرض ادب دوستان اگر در مورد اشعار و نحوه فعالیت کانال نقد و یا نظری داشتند حتما مطرح کنند. @Ali_asi_khorasani
در خُم اگر شراب نباشد چه فایده؟! چشمت اگر پر آب نباشد چه فایده؟!
غزلی قدیمی 🌹بیانداز طنابی🌷 بگذار بیافتد به سر زلفِ تو تابی ما در تَهِ چاهیم بیانداز طنابی در دیده عاشق نبُوَد غیر تو ‌تصویر دنیاست در اندیشه عشّاق سرابی تفسیر خط و خال تو باشد همه عالم مانند رُخت ، ما‌که ندیدیم ‌کتابی آتش بزن اما ز خودت دور مفرما بدتر ز فراق رُخِ تو نیست عذابی زاهد به خیال خودش از اهل ثواب است بالاتر از اندیشه ما نیست ثوابی ۱۳۹۶
پناه برده ام از آتشت به اشک خودم کدام شعله به دامانِ تَر شود پیدا؟
ابیاتی از قصیده زیبای صائب تبریزی در مدح سیدالشهداء علیه السلام مظهر انوار ربانی، حسین بن علی آن که خاک آستانش دردمندان را شفاست ابر رحمت سایبان قبه پر نور او روضه اش را از پر و بال ملایک بوریاست دست خالی برنمی گردد دعا از روضه اش سائلان را آستانش کعبه حاجت رواست در ره او زائران را هر چه از نقد حیات صرف گردد، با وجود صرف گردیدن بجاست نیست اهل بیت را رنگین تر از وی مصرعی گر بود بر صدر نه معصوم جای او، بجاست کور اگر روشن شود در روضه اش نبود عجب کان حریم خاص مالامال از نور خداست با لب خشک از جهان تا رفت آن سلطان دین آب را خاک مذلت در دهان زین ماجراست زین مصیبت می کند خون گریه چرخ سنگدل این شفق نبود که صبح و شام ظاهر برسماست عقده ها از ماتمش روی زمین را در دل است دانه تسبیح، اشک خاک پاک کربلاست در ره دین هر که جان خویش را سازد فدا در گلوی تشنه او آب تیغ آب بقاست تا بدخشان شد جگرگاه زمین از خون او هر گیاهی کز زمین سر برزند لعلی قباست نیست یک دل کز وقوع این مصیبت داغ نیست گریه فرض عین هفتاد و دو ملت زین عزاست می دهد غسل زیارت خلق را در آب چشم این چنین خاک جگرسوزی ز مظلومان کراست؟ بهر زوارش که می آیند با چندین امید هر کف خاک از زمین کربلا دست دعاست از سیاهی داغ این ماتم نمی آید برون این مصیبت هست بر جا تا بجا ارض و سماست از جگرها می کشد این نخل ماتم آب خویش تا قیامت زین سبب پیوسته در نشو و نماست گر چه از حجت بود حلم الهی بی نیاز این مصیبت حجت حلم گرانسنگ خداست قطره اشکی که آید در عزای او به چشم گوشوار عرش را از پاکی گوهر سزاست زائران را چون نسازد پاک از گرد گناه؟ شهپر روح الامین جاروب این جنت سراست سبحه ای کز خاک پاک کربلا سامان دهند بی تذکر بر زبان رشته اش ذکر خداست چند روزی بود اگر مهر سلیمان معتبر تا قیامت سجده گاه خلق مهر کربلاست خاک این در شو که پیش همت دریا دلش زائران را پاک کردن از گنه کمتر سخاست مغز ایمان تازه می گردد ز بوی خاک او این شمیم جانفزا با مشک و با عنبر کجاست؟ زیر سقف آسمان، خاکی که از روی نیاز می توان مرد از برایش، خاک پاک کربلاست تکیه گاهش بود از دوش رسول هاشمی آن سری کز تیغ بیداد یزید از تن جداست آن که می شد پیکرش از برگ گل نیلوفری چاک چاک امروز مانند گل از تیغ جفاست آن که بود آرامگاهش از کنار مصطفی پیکر سیمین او افتاده زیر دست و پاست چرخ از انجم در عزایش دامن پر اشک شد تا به دامان جزا گر ابر خون گرید رواست مدحش از ما عاجزان صائب بود ترک ادب آن که ممدوح خدا و مصطفی و مرتضاست