eitaa logo
علی مقدم
2.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
436 ویدیو
31 فایل
آثار[سخنرانی، نوشته ها و اشعار]علی مقدم عاصی خراسانی ادمین @admin9988 وبلاگ http://asikhorasani.blogfa.com/ بایگانی پادکست ها https://eitaa.com/ali_moghaddam_Podcast پیام ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17344654120743 هندوستان @SAEB_TABRIZ
مشاهده در ایتا
دانلود
به خواب رفته شب انگار زیر گیسویت دریده سینهٔ صبح از سپاه مژگانت ز چاک پیرهنت بویی از بهشت آید کدام‌ گل مگر افتاده در گریبانت؟!
یا امیرالمومنین جوشد از خُمخانه ی مولا شراب از شش جهت در نجف ریزد به پای ما ثواب از شش جهت هرکجا رفتیم غیر از مرتضی شاهی نبود در تجلّی باشد آن عالیجناب از شش جهت دل محال است از سر گیسوی او جایی رود بر سر هر موی خود افکنده تاب از شش جهت نیست پیغمبر ولی جبریل شاگردش بُوَد جوشد از یک خطبه ی او صد کتاب از شش جهت نور چشمان علی ما را ز تاریکی رهاند اینچنین تابیده بر ما آفتاب از شش جهت پرسش آور پیش مولای جهان از یک جهت تا بگوید ساقی ما هم جواب از شش جهت آنکه آتش بُرد سمت خانه مولای ما سخت سوزد روز محشر در عذاب از شش جهت رجب/۱۴۴۱ اسفند / ۱۳۹۸
توبه های نَفَس باز پسین دست رد است بی خبر! دیر رسیدی ، درِ منزل بستند عجّلوا بالتوبه قبل الموت
الهی رجب بگذشت و ما از خود نگذشتیم ! تو از ما بگذر.
❤️ ترسم از چاک گریبان تو جبریل دمد! به گلوی تو زند بس که پیمبر ،بوسه...
خدا چو رویِ تو را‌ میکشید با خود گفت به دفترِ چه کسی این هنر شود ‌پیدا؟
صدچاک گشته ام ز غمت صدهزار شکر شاید به جای شانه به مویت کشیدی ام
آغاز اندراس است، فصل تجدد ما ترحیم ماندگاری ‌است جشن تولد ما
علی مقدم
آغاز اندراس است، فصل تجدد ما ترحیم ماندگاری ‌است جشن تولد ما #محمد_سهرابی
امام علی علیه السلام : رسول الموت الولاده ولادت فرستاده مرگ است این جمله بینظیر است یعنی انسان از لحظه به دنیا امدنش در حال مردن است عمر مثل ساعت شنی هست که از لحظه ولادت رو به تمام شدن است ۲۷ سال از این ساعت شنی گذشت سال ۲۸ ام شروع شد به کم شدن و نابود شدن خدایا عاقبت ما رو ختم به خیر قرار بده
افتاده عقرب در لباسم ، خوب میدانی ورنه کجا من اینچنین رقصی بلد بودم؟!
گهی به زور خیال و گهی به زحمت رویا برای رویِ تو منت ز هر کدام کشیدم
. روز نخست ، نوبت‌ ‌تقسیم تاب و تب تابش به مویِ تو ، به منِ خسته تب رسید . بختم سیاه گشت ز داغ تو ، تلخ نه این هم شباهتی که به من از رطب رسید
🔸حکایت شیرین عارف واقعی و جوانان پرشور! 🔹مرحوم دكتر محمد جواد شریعت: 🔸سال 1332 بود، من و عده ‏اى از جوانان پر شور آن روزگار به این نتیجه رسیده بودیم كه چه دلیلى دارد نماز را به عربى بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسى نخوانیم؟ تصمیم گرفتیم نماز را به فارسى بخوانیم. 🔹خانواده هایمان كم كم از این موضوع آگاهى یافتند. ما را نزد یكى از روحانیان آن زمان بردند. او به شیوه ‏اى اهانت ‏آمیز، نجس و كافرمان خواند. این عمل او ما را در كارمان راسخ‏تر ساخت. 🔸عاقبت‏ یكى از پدران، افراد را به این فكر انداخت كه ما را به محضر حضرت آیت الله حاج آقا رحیم ارباب ببرند. در روز موعود ما را كه تقریبا پانزده نفر بودیم، به محضر مبارك ایشان بردند. 🔹در همان لحظه اول، چهره نورانى و خندان وى ما را مجذوب ساخت. آقا در آغاز دستور پذیرایى از همه ما را صادر فرمود. سپس به والدین ما فرمود: شما كه به فارسى نماز نمی خوانید، فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید. 🔸وقتى آن‏ها رفتند به ما فرمود: بهتر است ‏شما یكى یكى خودتان را معرفى كنید و بگویید در چه رشته ‏اى درس می ‏خوانید. آنگاه به تناسب رشته و كلاس ما، پرسش‏هاى علمى مطرح كرد و از درس‏هایى مانند جبر و مثلثات، فیزیك و شیمى و علوم طبیعى مسائلى پرسید كه پاسخ اغلب آن‏ها از توان ما بیرون بود. هر كس از عهده پاسخ بر نمی ‏آمد، با اظهار لطف وى و پاسخ درست پرسش رو به رو می ‏شد. 🔹پس از آن كه همه ما را خلع سلاح كرد، فرمودند: والدین شما نگران شده ‏اند كه شما نمازتان را به فارسى مى ‏خوانید، آن‏ها نمى ‏دانند من كسانى را مى ‏شناسم كه - نعوذبالله - اصلاً نماز نمى‏ خوانند. شما جوانان پاک اعتقادى هستید كه هم اهل دین هستید و هم اهل همّت. من در جوانى مى ‏خواستم مثل شما نماز را به فارسى بخوانم ولى مشكلاتى پیش آمد كه نتوانستم. اكنون شما به خواسته دوران جوانى ‏ام جامه عمل پوشانیده ‏اید، آفرین به همت ‏شما . 🔸در آن روزگار، نخستین مشكل من ترجمه صحیح سوره حمد بود كه لابد شما آن را حل كرده ‏اید . اكنون یكى از شما كه از دیگران مسلط تر است، بگوید بسم الله الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه كرده است. یكى از ما به عادت دانش ‏آموزان دستش را بالا گرفت و براى پاسخ دادن داوطلب شد. 🔹آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یک نفر است؛ زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند بر نمى‏ آمدم! بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید بسم الله را چگونه ترجمه كردید؟ 🔸آن جوان گفت: طبق عادت جارى به نام خداوند بخشنده مهربان. 🔹حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نكنم ترجمه درست ‏بسم الله چنین باشد. در مورد «بسم‏» ترجمه «به نام‏» عیبى ندارد. اما «الله‏» قابل ترجمه نیست زیرا اسم خاص خدا است و اسم خاص را نمى ‏توان ترجمه كرد. مثلا اگر اسم كسى «حسن‏» باشد، نمى ‏توان به آن گفت آقای «زیبا». 🔸خوب «رحمن‏» را چگونه ترجمه كرده ‏اید؟ رفیق ما پاسخ داد: بخشنده 🔹فرمود: این ترجمه بد نیست، ولى كامل نیست؛ زیرا «رحمن‏» یكى از صفات خدا است كه شمول رحمت او را مى ‏رساند و این شمول در كلمه بخشنده نیست. «رحمن‏» یعنى خدایى كه در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر كافر رحم مى‏ كند و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا مى‏ فرماید. 🔸رحیم را چطور ترجمه كرده‏ اید؟ رفیق ما جواب داد: «مهربان‏». فرمود: اگر مقصودتان از رحیم من بودم بدم نمى ‏آمد «مهربان‏» ترجمه كنید؛ اما چون رحیم كلمه ‏اى قرآنى و نام پروردگار است، باید درست معنا شود. اگر آن را «بخشاینده» ترجمه کرده بودید، راهی به دهی می برد زیرا رحیم یعنی خدایی که در آن دنیا گناهان را عفو مى ‏كند. 🔹پس آنچه در ترجمه «بسم الله‏» آورده ‏اید، بد نیست ولى كامل نیست و اشتباهاتى دارد. تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلى پیچیده ‏تر مى ‏شود. 🔸اما من معتقدم شما اگر باز هم بر این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسى برندارید؛ زیرا خواندنش از نخواندن نماز به طور كلى بهتر است. 🔹در این‏جا، همگى شرمنده و منفعل و شكست‏ خورده از وى عذرخواهى كردیم و قول دادیم ضمن خواندن نماز به عربى، نمازهاى گذشته را اعاده كنیم. 🔸فرمود: من نگفتم به عربى نماز بخوانید، هر طور دلتان مى ‏خواهد بخوانید. من فقط مشكلات این كار را براى شما شرح دادم. 🔹ما همه عاجزانه از وى طلب بخشایش و از كار خود اظهار پیشمانى كردیم. حضرت آیت الله ارباب با تعارف میوه و شیرینى مجلس را به پایان برد. @bazmeghodsian
هُنرِ دیگران به انگشت است هنرِ یارِ من به چشمانش
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت
به چشمِ روشنِ عاشق ، نگشته خواب به قاب مدام گریه کند تا بگیرد آب به قاب دلی که گشته هواییِ هیچ و پوچِ جهان گرفته است هوا را چنان حباب به قاب اسیرِ نقش و نگار جهان نباید شد گرفته است جهان ‌را فقط سراب به قاب به غیر چشمِ خُمارش که مست کرده مرا ندیده ایم بگیرد کسی شراب به قاب به غیر مدح علی آیه ای نیامده است خدا گرفته علی را در این کتاب به قاب همیشه سنگِ علی را به سینه کوبیدیم گرفته ایم به دل صورت ثواب به قاب ۹/فروردین/۱۳۹۹ ۳/شعبان/۱۴۴۱
جز بر جمال آن یار ما دیده وا نکردیم این دل غریبه ها را در پشت در گذارد تاریکی است و خلوت ، آرامش است و وصلت عاشق قرارِ خود را وقت سحر گذارد
بیت الغزل هر غزل ناب رقیه ست خورشید،علی اصغر و مهتاب رقیه ست نزدیک ترین راه به الله حسین است نزدیک ترین راه به ارباب رقیه ست
الهی! شنیدم که فرمودی : چه کنم با مُشتی خاک مگر بیامرزم
امشب ز دیده از قدح افزون تا دل چو شیشه داشت نَمی، خون طوفان پناه بُرد به گیتی ز گریه‌ ام ای نوح سر بر آر! ببین چون ... . . حسرت شبی به وعدهٔ دیدارم آب‌ کرد از هر سرشک صبح قیامت‌ ...! بی دردی‌ام‌ کشید به دریوزه ی عرق مژگان نَمی نداشت، خجالتْ . . طوفان نوح زنده شد از اشک چشم من با آنکه در غمت به مدارا . . آخر نشستم و دو سه دریا میخواستم بگویمش امّا او‌ بین جمع بود غرورم نمیگذاشت در خلوتم نشستم و تنها . . بارِ گناه ، برکتِ چشم مرا گرفت شرمنده در مصیبتِ تو ، کم . . بر گردنم نمانده ز خمخانه هیچ حق یک استکان زدم دو سه دریا ترسم مجال گریه نیابم به روز حشر امروز هم به نیت فردا . . می خواست آسمان که ببارد گه وداع بیچاره خسته بود، بجایش . . در خواب، دست من به میانش رسیده بود بیدار گشته! هیچ ندیدم، ... . . بعد از هزار مرتبه خواهش، دمِ وداع چیزی نداشتم که بگویم . . بی‌اعتنا به شرم و خجالت بر آستین خویش به شدت  مانند شمع، هستیِ من قطره‌قطره سوخت ای سنگدل، ببین به چه قیمت ! . . در خود نگاه کردم و گفتم که کیستم؟ یک‌ریز در جواب سوالم
حالِ ما بی قراری است رفیق خواب از ما فراری است رفیق بنگر از عجز تا کجا رفتیم زور در گریه زاری است رفیق بند را خود به گردن افکندیم جبرِ ما اختیاری است رفیق سازِ ناسازگارِ این دوران چاره اش سازگاری است رفیق باختم من که صبرم اندک بود بُرد در بُردباری است رفیق پیِ درمانِ من چه میگردی زخمِ عشق است، کاری است رفیق خوفِ رسوایی قیامت چیست؟ کار او پرده داری است رفیق ۳/شعبان/۱۴۴۱ ۹/فروردین/۱۳۹۹ https://eitaa.com/ASI_khorasani
لبِ من ، ‌ذکرِ خُشک ‌را چه ‌کند؟! عادتش داده ام‌ به‌ بوسهٔ تر
نه شوق نام مرا میکِشد نه خوف از ننگ چگونه سوی تو آیم که هر دو پا لنگ است کسی نبود مرا تا دیارِ تو ببرد غریبه راه نمیداند ، آشنا لنگ است
به غیر چشم خُمارش که مست کرده مرا ندیده ایم بگیرد کسی شراب به قاب