eitaa logo
شهید شیخ احمد کافی
83.6هزار دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
7هزار ویدیو
5 فایل
🌹﷽🌹 و ان یکاد الذین کفرو لیزلقونک بابصارهم لما سمعو الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر اللعالمین آثار ماندگار از صدای ماندگار 👇 《رسانه حفظ و نشر آثار #شیخ‌احمد‌ڪافی》 . . آیدی تبلیغات👇 🇮🇷 @Tb_samen 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🎪 ⚫️در ظهر عاشورا چه گذشت...(قسمت هشتم) حسین علیه السلام هنگامی که دید یارانش یکی پس از دیگری به شهادت میرسند، آنها را به استقامت دعوت کرد: تحمل و بردباری پیشه کنید ای فرزندان آزاده، که مرگ پلی است که شماها را از سختی و مرارت عبور میدهد و به نعمتهای پایدار میرساند. مرگ برای مومن پلی است به سمت بهشت و برای کافر پلی به سمت جهنم..🔥 ⚫️فرار ضحاک ابن عبدالله مشرقی براستی روز عاشورا روز امتحان و محک بزرگی برای انسانها بود، اکثر افراد واقع بین و وقت شناس در آخرین لحظات خود را از آتش جهنم نجات دادند و به سعادت ابدی رسیدند و عده ای هم سعادت عظیمی را از دست دادند... عبدالله مشرقی از جمله دسته ی اخیر بود که سعادت ابدی را از دست داد... خودش نقل میکند: مابر حسین علیه السلام وارد شدیم و آن حضرت به ما خوش آمد گفت. سپس پرسید برای چه آمدید؟ گفتیم آمدیم شما را از اخبار مطلع کنیم مردم کوفه تصمیم به جنگ با شما گرفتند. حسین علیه السلام فرمود: حسبی الله و نعم الوکیل. سپس فرمود: چه میشود که مرا یاری کنید؟ گفتم من شخصی مقروضم باید برگردم. اما اگر اجازه بدید تا جایی که احساس کنم مفیدم میمانم ولی اگر دیدم دیگر یاری ندارید و ماندنم فایده ندارد اجازه بدهید که بروم. امام فرمود: باشد،هرگاه چنین شد بیعتم را برمیدارم. ⚫️از دست دادن سعادت ابدی ضحاک تا اخرین ساعات زندگی امام حسین علیه السلام در روز عاشورا در کربلا بود.او میگوید: در روز عاشورا من اسب خود را پشت خیمه ها بستم و پیاده جنگیدم و دو نفر را هم کشتم تا اینکه دیدم از یاران حسین کسی باقی نمانده و دشمن بر اهل بیتش چیره شده اند. ▪️نزد حسین علیه السلام رفتم و از او اذن ترک جنگ خواستم. امام فرمود اگر میتوانی برو،اما چگونه میخواهی فرار کنی؟ گفتم اسبم تازه نفس است. سپس سوار اسب شدم و به تاخت از آنجا دور شدم... ✍ادامه دارد... 📕 ابصار العین ص 133 📒قاموس الرجال 129/7 📗نفس المهموم ص 298. 📘طبری 235/7 📓کامل 73/4 ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📘 💠فقیر واقعی کیست؟ 🔹روزی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اصحاب خود پرسیدند: " فقیر کیست؟" 🔹اصحاب پاسخ دادند: فقیر کسی است که پول نداشته و دستش از مال دنیا تهی باشد. 🔹حضرت فرمودند: «آنکه شما می‌گویید فقیر واقعی نیست، فقیر واقعی کسی ست که روز قیامت وارد محشر شود در حالی که حق مردم در گردن اوست، بدین گونه که یکی را فحش و ناسزا گفته، مال کسی را خورده، خون دیگری را ریخته، چهارمی را زده، اگر اعمال نیکو و کار خیری داشته باشد در مقابل حقوق مردم از او می‌گیرند و به صاحبان حق میدهند، و چنانچه کارهای نیکویش کفایت نکند، از گناهان صاحبان حق برداشته و بر او بار می‌کنند، و روانه آتش دوزخ می‌نمایند، فقیر و بینوای واقعی چنین کسی است.» 📚 بحار ج ۷۲، ص ۶ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
💠عوامل موثر بر موفقیت امام زمان 🔹1- فرود آمدن حضرت مسيح 🔹2- تحول اقتصادی-رفاهی مردم بدست ايشان 🔹3- پيروزی های پياپی نظامی امام زمان 📚 کتاب عصر ظهور - شيخ کوراني ص۳۴۴ 🔺 سه عامل بالا در پاسخ به اين سوال مهم است که : چگونه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد توانست اسلام را در ميان ملت های غير مسلمان گسترش دهد؟ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
يه شب قشنگ ...     يه دل خوش ...        یه جمع صمیمی ...           آرزوى  من براى شما ...                   شبتون بخیر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍🌸گل را به عزیزان می دهند 🌸و محبت را به مهربانان 🌼کدام لایق شماست 🌼که هم عزیزيد هم مهربان 🌺دسته دسته گل‌های زیبا 🌺تقدیم به دل‌های مهربونتون 🌷صبحتون غرق در عطر گل ها🌷 ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 نشانه‌های خروج سفیانی... ⭕️ ورود نیروهای غربی یا مغربی به مصر 🌕 عمار یاسر می‌گوید: پس زمانى كه روم و ترك‌ غبار فتنه را عليه شما بلند كردند، (بر شما حمله آورند) و لشكرهاى دشمن آماده و تجهيز شد و خليفه شما(مسلمین) كه اموالى را جمع‌آورى مى‌كرد از دنيا رفت و مردی درست‌كار به جاى او بنشيند، پس بعد از چند سالى مردم از بيعتش درمى‌آيند و زوال و نابودى حكومت (بنى عباس) از همان سمتى مى‌رسد كه شروع شده بود. آنگاه روم و ترك‌ به جان هم می‌افتند و جنگ در روى زمين بسيار زياد مى‌شود.در همين زمان منادى در قلعه دمشق ندا مى‌دهد: «واى بر اهل زمين از شرّى كه نزديك شده است» و قسمت غربى مسجد(اموى) به زمين فرو مى‌رود، حتی دیوارش نیز در هم فرو می‌ریزد. در شام سه نفر قيام مى‌كنند كه همگى خواهان سلطنت و حكومت هستند: يكى از آن‌ها سیاه و سفید و ديگرى سرخ‌ و سفید و سومين نفر از خاندان ابو سفيان است و در منطقه كلب خروج كرده،و مردم را در دمشق جمع مى‌كند. و غربیان به مصر حمله می‌آورند؛ همين‌كه آن‌ها وارد مصر مى‌شوند، ورودشان علامت و نشانه خروج و سلطنت سفيانى است. 📗الغيبة (للطوسی)، ج ۱، ص ۴۶۳ 📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲۰۷ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 نشانه‌های خروج سفیانی... ⭕️ قیام مرد مصری... 🌕 یکی دیگر از نشانه‌های خروج سفیانی، قیام مردی مصری است؛ محمد بن مسلم که از اصحاب الصادقین علیهماالسلام است، می‌گوید: «يَخْرُجُ قَبْلَ اَلسُّفْيَانِيِّ، مِصْرِيٌّ وَ يَمَانِيٌّ» قبل از خروج سفیانی، مصری و یمانی قیام می‌کنند. 📗الغيبة (للطوسی)، ج ۱، ص ۴۴۷ 📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲۱۰ ممکن است این مرد مصری همان کسی باشد که در روایت عماریاسر ذکر شد: یَخْرُجُ أَهْلُ الْغَرْبِ إِلَى مِصْرَ فَإِذَا دَخَلُوا فَتِلْکَ أَمَارَةُ السُّفْیَانِیِّ؛ غربیان به مصر حمله می‌آورند. وقتى آنها وارد مصر شدند، همین علامت آمدن سفیانى است. ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
خاطره پرویز عرب از تختی: وقتی تمرین‌هایمان را در دارالفنون شروع کردیم یک روز مرحوم بلور که مربی دارالفنون بود از تمرین ما جلوگیری کرد و به ما گفت شما هنوز مقام تهران هم ندارید آن وقت چطور می‌خواهید اینجا تمرین کنید؟ وقتی بلور این حرف را به ما زد، یک دفعه دیدم یک آقای خوش قد و قواره که همه از او حساب می‌بردند جلو آمد و گفت آقای بلور چرا نمی‌گذارید این‌ها تمرین کنند. این‌ها هم محصل همین مدرسه هستند و حق دارند که از این سالن استفاده کنند. بلور هم بلافاصله جواب داد اگر شما می‌گویید من هیچ مخالفتی ندارم و به این صورت بود که او قبول کرد ما در آن سالن تمرین کنیم. بعد از آن فهمیدم آن شخص غلامرضا تختی بود. تختی پشتیبان همه بود مردم از هر صنفی عاشق تختی بودند. یک بار دم در سفارت آلمان تیمساری را دیدم که به یک نفر احترام گذاشت. وقتی دقت کردم دیدم آن سمت خیابان تختی است. همه او را دوست داشتند. یا مثلا وقتی افسران پلیس که سر چهارراه می‌ایستادند می‌فهمیدند ماشین تختی از آنجا قرار است عبور کند، راه را می‌بستند و به او احترام نظامی می‌گذاشتند تا تختی با یک ماشین قراضه از آنجا عبور کند (با خنده). ۵ شهریور زادروز جهان پهلوان تختی@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 نشانه‌های خروج سفیانی... ⭕️ خروج شیصبانی از کوفه... 🌕 جابر جعفی گوید: از امام باقر علیه‌السلام پرسیدم: سفیانی کی خواهد آمد؟ فرمودند: شما کجا و سفیانی کجا؟ تااینکه قبل از او «شیصبانی» از زمین کوفه خروج کند و بجوشد، همان گونه که آب بجوشد و لشکر شما (شیعیان) را به قتل رساند. بعد از آن منتظر سفیانی و خروج قائم علیه‌السلام باشید. 📗الغيبة (للنعماني)، ج ۱، ص ۳۰۲ 📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲۵۰ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 نشانه‌های خروج سفیانی... ⭕️ اختلاف اهل شام؛ درگیری اصهب و ابقع 🌕 امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: هنگامى كه در شام دو نيزه (دو نفر مدعى حكومت) رو در رو و به جان هم افتادند، آن علامتى از علائم الهى است.... و چون چنين شود پسر هند جگرخوار از وادى يابس(درّۀ خشك)خروج كند تا بر منبر دمشق نشيند و چون چنين شود منتظر خروج مهدى عليه السلام باشيد. 📗الغيبة (للنعمانی)، ج ۱، ص ۳۰۵ 📗الغيبة (للطوسی)، ج ۱، ص ۴۶۱ 📗الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۱۱۵۱ 📗بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۲۵۳ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🗓بیست و نهم ماه محرم ☑️ عبور اسراء از آخرین منازل و رسیدن به پشت دروازه شام است. 🔳 سپاه روسیاه یزید ازترس حمایت شیعیان ازاهلبیت، اغلب از حرکت میکردند. کاروان اسراء قبل ازشام به واردشد. "عسقلان مدینةبالشام وهی عروس الشام" عسقلان راعروس شام نامیده بودند. ملعون حاکم شهربود که درجنگ کربلا حاضربود وبالشکر بطرف شام آمد. وقتی به شهرخود رسید دستورداد شهررا آذین بستند ومردم لباس فاخرپوشیده واظهارفرح وشادی کنند. بازارها رازینت کردند و سرچهارراه ها ورقاصان به لهو ولعب وشرب خمرمشغول شدند واسراء راوارد کردند. جناب زُریرخزاعی که بیخبربود وقتی نگاهش به اسراءافتاد وفهمید که آل الله هستند. گویی دنیابه سرش خراب شد، خدمت امام سجاد رسید وگفت چه خدمتی میتوانم بکنم؟ حضرت اورا دعاکردند وفرمودند پولی به نیزه داران بده تا ازمحامل فاصله بگیرند واگرلباس اضافه داری به اهل حرم بده تاخود رابهتر بپوشانند. بدستور حضرت عمل کرد، ناگاه دیدکه شمراو رامسخره کرده ومیخندد. عصبانی شد وشمر رالعنت کرد. ملعون فریادزد اورا بزنید. مردم حمله کردند وسنگبارانش کردند بحدی که شد وتصور کردندکه مرده است. نیمه شب بهوش آمد وخود رابه مسجدی رساندکه قبورانبیاء بود. دیدافرادی درحال گریه هستند. تعجب کرد وازحال آنان پرسید. گفتند اگر دوستدارحسینی برمصائب اوگریه کن. همچنین نقل است درنزدیکی عسقلان هواچنان گرم بودکه وماهی گداخته میشد. لشکرپیوسته آب نوشیده ومرکبها راآب میدادند. زیرشکم مرکب آب میریختند وبقیه آن بزمین میریخت. امااطفال واهل حرم باجگری طی مسیرمیکردند تابالاخره به پشت دروازه شام رسیدند. طرازالمذهب ج۱ص۳۵۱ حضرت سکینه علیهاالسلام برمصائب پدرشان گریه میکردند. شتربان ملعون صدازد ای دخترخارجی ساکت باش. حضرت فرمود واأسفاه پدرجان تورا کشتند وخارجی خطابت میکنند. آن نانجیب راکشید واز روی بزمین انداخت وحضرت بیهوش گشت. وقتی بهوش آمد دید درتاریکی بیابان تنهاست پس فریادمیزد عمه جان زینب ودربیابان میدوید. حامل رأس سیدالشهداء لحظه ای برای رفع خستگی نیزه رابزمین گذاشت امانیزه مثل بزمین فرو رفت ودیگربیرون نیامد. همه تعجب کردند عمرسعد گفت حکمتش راازعلی بن حسین بپرسید؟ امام سجاد فرمودند به عمه ام بگویید یکی ازاطفال وجهت نگاه سرمطهر رادنبال کنید. حضرت زینب خودرا ازشتر بزمین انداختند و روی خارهای بیابان میدویدند. تااینکه بالاسر اورسیده ودیدند سکینه ازهوش رفته است. 📚معالی السبطین ص۸۰۸و۸۱۴ ✅ الهی ‌بِحَقِ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲 ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
‍ 🌹 امام رضا (علیه السلام) : 🔴عقل‌ شخص‌ مسلمان‌ تمام‌ نيست‌ ، مگر اين‌ كه‌ ده‌ خصلت‌ را دارا باشد : 1️⃣✨ از او اميد خير باشد ، 2️⃣✨ از بدى‌ او در امان‌ باشند ، 3️⃣✨ خير اندك‌ ديگرى‌ را بسيار شمارد 4️⃣✨ خير بسيار خود را اندك‌ شمارد ، 5️⃣✨ هرچه‌ حاجت‌ از او خواهند دلتنگ‌ نشود ، 6️⃣✨ در عمر خود از دانش‌طلبى‌ خسته‌ نشود ، 7️⃣✨ فقر در راه‌ خدايش‌ از توانگرى‌ محبوبتر باشد ، 8️⃣✨ خوارى‌ در راه‌ خدايش‌ از عزت‌ با دشمنش‌ محبوبتر باشد ، 9️⃣✨ گمنامى‌ را از پرنامى‌ خواهانتر باشد . 🔟✨ احدى‌ را ننگرد جز اين‌ كه‌ بگويد او از من‌ بهتر و پرهيزگارتر است‌. 📚 تحف‌ العقول‌ ، ص‌۴۶٧ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🎪 ⚫️درظهر عاشورا چه گذشت..(قسمت نهم) 🔴جانبازی جوانان هاشمی تا وقتی که حتی یک نفر از اصحاب و یاران اباعبدالله باقی مانده بود، به جوانان هاشمی که از بستگان و نزدیکان امام حسین علیه السلام بودند اجازه ی جهاد داده نمیشد. تا اینکه تمام اصحاب حضرت به شهادت رسیدند و نوبت جانبازی جوانان هاشمی شد.آنها یکدیگر را در آغوش میگرفتند و بوسه نثار هم میکردند و آماده ی شهادت بودند. اما هنگامی که چشمشان به امام حسین علیه السلام میافتاد بر غربت و تنهاییش گریه میکردند ... مخصوصا وقتی صدای گریه و ضجه ی زنان علوی را میشنیدند بی طاقت میشدند... بهمین خاطر امام حسین علیه السلام درباره بعضی از جوانان اجازه جنگ نمیداد و تحمل کشته شدنشان بر او گران می آمد. لذا آنان به دست و پای حضرت می افتادند تا اجازه جانبازی بگیرند. ⚫️السلام علی علی ابن الحسین حضرت علی اکبر دوسال بعد از شهادت جدش علی علیه السلام به دنیا آمده بود و به نقل مشهور در کربلا هجده سال داشته.با اینکه از حضرت سجاد کوچکتر بوده اما نام علی اکبر را به خود گرفت بدلیل اینکه از علی اصغر بزرگتر بود. هنگامی که حضرت علی اکبر مشاهده کرد تمام اصحاب امام به شهادت رسیدند و امام حسین تنها مانده سوار بر اسب خدمت امام رسید و اجازه میدان خواست. حسین علیه السلام به قد و قامت علی نگریست که زیباترین و خوش خلقترین انسانها بود و شبیه ترین به پیامبر،سپس اشک از دیگانش سرازیر شد اما بی مهابا اجازه داد. سپس محاسن شریفش را در دست گرفت و رو به آسمان فرمود:خدایا بر این قوم گواه باش که کسی به جنگ آنها میرود که از نظر شکل و شمایل و خلق و خو و گفتار شبیه ترین مردم به پیامبر توست و ما هروقت مشتاق پیامبر میشدیم اورا نگاه میکردیم... بار خدایا برکت خود را از آنان بردار و در میان آنها فرقه بینداز و هرگز حکومت را از آنان خشنود نساز که اینان ما را دعوت کردند تا یاریمان کنند اما بر ما تاختند تا مارا بکشند... 🔴 به میدان رفتن حضرت علی اکبر وقتی حضرت علی اکبر سواره به طرف میدان به راه افتاد حسین علیه السلام هم بی اختیار پیاده از عقب سر علی به راه افتاد تا به سپاه عمر سعد نزدیک شد و سپس فریاد زد: پسر سعد تورا چه میشود که خدا ریشه ات را قطع کند چنانکه ریشه مرا قطع کردی و قرابت مرا به رسول خدا رعایت نکردی.. ✍ادامه دارد... 📕ابصار العین ص 21 📗 اعیان الشیعه 607/1 📘بحار 45/45 📓نفس المهموم 309 📚حیات الحسین ص 244 @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
‌ 🌸 به خودت بیا ... لیاقتِ تو بیشتر از این هاست که توقف کنی و خودت را برای افرادِ حقیری که تو را بی‌بهانه قضاوت می کنند توضیح دهی ... اینها اگر قرار بود بفهمند که قضاوت نمی کردند !! هیچ کس به اندازهٔ خودت به مسائل و دغدغه هایت اِشراف ندارد ... این تو هستی که باید درست را از نادرست تشخیص بدهی و گام برداری ... منطق هم همین را میگوید؛ این که در زندگیِ هر کسی ، تصمیم گیرنده و قاضی ، خودش است و خدایش... ، "نه مردم" ! قضاوتت که کردند ، خودت را به نشنیدن بزن و با بیخیالیِ تمام ، راهت را ادامه بده ،کاری که تمامِ انسانهایِ موفقِ تاریخ کرده اند...❤️ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الــــهـــی 🌧درهای لطف تو باز است زیر باران رحمتت 🌧دستمان را به آسمان بلند میکنیم 🌧تا میوه های اجابت بچینیم و می‌دانیم دست خالی 🌧بر نخواهیم گشت ☔️شبتون پاک و مقدس☔️ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهـی 🌸🍃 زندگیتون بی گره بافته بشه نقش آرامـش 🌸🍃 طرح شـادی درقالب خوشبختی بـه صد هـزار رنـگ 🌸🍃 خوشگلتر از گلهای باغچه دوشنبه تابستونیتون زیبـا 🌸🍃 ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
‍ 📚نجات شهید ثانی در بیابان توسّط امام زمان (علیه السلام): ✨شهید ثانی به همراه کاروانی در حال سفر بود. در بین راه به جایی به نام رمله رسیدند. شهید خواست به مسجدی که معروف است به جامع ابیض برود، بخاطر زیارت کردن انبیایی که در آنجا مدفون هستند. پس دید که در، قفل است ودر مسجد هیچ کسی نیست. ✨پس دستش را بر روی قفل گذاشت وکشید. به اعجاز الهی در باز شد. او داخل شد ودر آنجا مشغول به نماز ودعا گردید وبخاطر توجّه وی بسوی خداوند متعال، متوجّه حرکت کاروان نشد واز قافله جا ماند. پس متوجّه شد که کاروان رفته وهیچ کسی از آنها نمانده است. نمی دانست چه کار باید بکند ودر مورد رسیدن به آنها فکر می کرد، با توجّه به اینکه وسایل او نیز بار شتر بوده وهمراه کاروان رفته است. ✨بنابراین شروع کرد پیاده به دنبال کاروان راه رفتن تا اینکه از پیاده راه رفتن خسته شد وبه آنها نرسید واز دور هم آنها را ندید. ✨وقتی در آن وضعیّت سخت ودشوار گرفتار شده بود ناگهان مردی را دید که به طرف او می آمد، وآن مرد بر سوار استری بود. وقتی آن سوار به او رسید گفت: «پُشت سر من سوار شو». ✨پس شهید ثانی را پشت خود سوار کرد ومثل برق در مدّت کوتاهی او را به کاروان رساند واو را از استر پیاده کرد وفرمود: «پیش دوستانت برو». و او وارد کاروان شد. شهید می گوید: «در جستجوی آن بودم که در بین راه او را ببینم ولی اصلاً او را ندیدم وقبل از آن هم ندیده بودم». 📗نجم الثّاقب 🏴 ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 نشانه‌های خروج سفیانی... ⭕️ خسف حرستا... 🌕 امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: متوجه باشید که شهرکی از دمشق که به آن حرستا گویند، به زمین فرو خواهد رفت، پس چون چنین شود فرزند هند جگرخوار از بیابان خشک خروج کند، تا بر منبر دمشق نشیند؛ پس هنگامی که چنین شود خروج مهــــــــــــــدی عجل‌الله فرجه را منتظر باشید. 📗الغيبة (للنعمانی) ج ۱، ص ۳۰۵ 📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲۵۳ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
💠حسابرسی از نفس مانند یک شریک؛ 💢نفس همانند یک شریک برای ماست. پس باید برای کارهایی که انجام میدهیم، به صورت روزانه حساب و کتاب داشته باشیم. 💢درست مثل یک کاسب که هر روز این کار را میکند و اگر این حسابرسی روزانه انجام نشود، ممکن است به مشکل برخورد کند. 💢کسی که خود را منتظر میداند باید از عملکرد روزانه خود ارزیابی دقیقی داشته باشد، تا نقطه ضعف های خود را بشناسد و آنها را به موقع اصلاح کند. 💢باید بدانیم که ظهور امام زمان، امری ناگهانی است. پس باید برای آن آماده بود. 🔅روزها فکر من این است و همه شب سخنم... 🔅که چرا غافل از احوال دل خویشتنم 📚اخلاق مهدوی، اسماعیل حاجیان ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚شادى مؤمن چه طور تخمه کدو براى بعضى ‏ها خوشمزه است. براى بعضى هم «سبحان اللّه» گفتن، شیرین است. امام مى‏ گوید: «مناجات یک شیرینى دارد. خدایا آن شیرینى را به من بچشان»؛ «الَهی أذِقْنِی حَلاوَةَ ذِکْرک». شادى خوب آن است که آدم آخرتش را تأمین کرده باشد. در این دنیا، خانه ‏اش کاهگل بوده و آپارتمان شده است. دوچرخه ‏اش به ماشین تبدیل شده است. مثلًا اگر عباى من نخى باشد. حالا پشمی شده. نخ، از پنبه است و پشم براى شتر است. نخ و پشم شرف نیست. حتى مدرک هم ارزش ندارد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «فَلْیکنْ سُرُورُک بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِک» (نهج البلاغه، نامه 22)؛ «کاری کن که شادی تو برای رسیدن به آخرت باشد». اگر خواستى شاد بشوى، ببین چه قدر آخرتت را تأمین کرده ‏اى؟ چند رکعت نماز با توجه در عمرت خوانده ‏اى؟ چه قدر جبهه رفته ‏اى؟ چقدر به پشت جبهه کمک کرده ‏اى؟ از پارسال تا به حال، چقدر به آواره‏ها و سیل زده‏ها کمک کرده‏ اى؟ از پارسال تا به حال، چند بچه یتیم را بوسیده ‏اى؟ به دیدن چند خانواده شهید رفته‏ اى و اظهار ادب کرده ‏اى؟ چند کتاب مطالعه کرده‏ اى؟ چه گامى برداشته‏ اى؟ این که آدم انبارش را بچرخاند، بازارش را بچرخاند، دکورسازى کند، خانه سازى کند، مبلمان و ماشینش را عوض کند،. این‏ها چیزى نیست. خودت چه قدر بزرگ شده ‏اى؟ مهم این است که خودم چقدر بالا آمدم؟ یعنى علم، تقوا، نور، شعور، انسانیت و شخصیت من چقدر بالا رفته است؟ اینکه پنبه، پشم شده است، مهم نیست. اینکه دوچرخه به موتور تبدیل شده است، مهم نیست. خودت چه شده ‏اى؟ 📚 کتاب خنده و گریه در آثار استاد قرائتی @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـاف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استاد حاج حسین انصاریان :روایتی شنیدنی از شب اول قبر یک عالِم، جایگاه والای مؤمنین واقعی نزد پروردگار و اهل‌بیت(ع) ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ماشاءالله به این غیرت 🌕 این شیعه غیور درخواست دعا برای فرج امام زمانش را فریاد می‌زند ✅ امسال اربعینی متفاوت داریم 👈هر زائر یک مُبلّغ برا امام زمان!! ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🎪 ⚫️در ظهر عاشورا چه گذشت...(قسمت دهم) علی اکبر علیه السلام به دشمن حمله کرد و جنگ سختی نمود تا حدی که نوشته اند صدو بیست نفر را به هلاکت رساند و خود جراحات بسیاری برداشت و تشنگی بر او فشار آورد. لذا نزد پدر برگشت و عرض کرد: پدر تشنگی مرا کشت و سنگینی شمشیر مرا به زحمت افکند، آیا میشود شربت آبی به من برسانی تا با آن در جنگ با دشمن نیرو بگیرم؟ حسین علیه السلام از ناراحتی پسرش گریان شد و فرمود: بر جدت محمد مصطفی و و علی ابن ابیطالب و من دشوار است که نتوانیم خواسته ات را برآوریم. پسرم صبر پیشه کن و اندکی دیگر بجنگ که نزدیک است رسول خدارا ملاقات کنی و با کاسه لبریز چنان سیرابت کند که هرگز تشنه نشوی... سپس زبان حضرت علی اکبر علیه السلام را در دهان گرفت،علی اکبر فهمید کام حسین علیه السلام از او خشک تر است.. سپس امام حسین انگشتر خود را به او داد و گفت: انگشتر را در دهان نگه دار. نکته: مگر حضرت علی اکبر نمیدانست که در خیمه گاه آبی وجود ندارد چرا از پدر تقاضای آب کرد؟ گویا میخواسته به بهانه ی آب تجدید دیدار دوباره ای با پدر داشته باشد... علی اکبر علیه السلام دوباره به میدان بازگشت و به دشمن حمله کرد،همانند جدش و پدرش میجنگید. حمید بن مسلم میگوید:ایستاده بودم و نبرد علی اکبر را نگاه میکردم که به یمین و یسار حمله میکرد و همه از او میگریختند. مره بن منقذ در کنار من بود گفت: گناه همه عرب برگردن من باشد اگر این جوان از کنار من عبور کند و پدرش را عزادار نکنم. گفتم مره چنین مگو،این جمعیت او را کفایت میکنند،علی اکبر علیه السلام به ما نزدیک شد، مره از پشت سرش با نیزه به او حمله کرد که علی اکبر روی قوس زین افتاد. سپس مره با با شمشیر بر فرق علی زد و سرش را شکافت. علی دست بر گردن اسب انداخت ،خون روی چشمان اسب را پوشاند و اسب بدون اینکه متوجه باشد علی را به دل دشمن برد، دشمن اطرافش را گرفت و با شمشیرها قطعه قطعه اش کردند... در این هنگام علی اکبر علیه السلام فریاد زد: پدرم سلام بر تو،اینک جدم مرا سیراب نمود و به شما سلام میرساند و میفرماید به سوی ما شتاب کن که برای شما هم ابی ذخیره کرده ام. سپس ناله ای کرد و جان به جان آفرین تسلیم نمود... همینکه صدای علی اکبر به گوش پدر رسید مانند باز شکاری خود را کنار نعش پسرش رساند و دید علی قطعه قطعه شده و هیچ جای سالمی در بدن ندارد... صدا زد: خدا بکشد مردمی که تورا کشتند،چقدر نسبت به خدا و هتک حرمت رسول خدا جسور شدند.. سپس با چشمانی پراشک فرمود: علی جان بعد تو خاک بر سر دنیا... راوی میگوید ناگهان دیدم زنی(زینب سلام الله علیها) سراسیمه از خیمه ها بیرون دوید و خود را روی نعش علی انداخت. حسین علیه اسلام اورا به خیمه ها بازگرداند و سپس به جوانان گفت:جوانان بنی هاشم بیایید و برادرتان را به خیمه ها ببرید. سپس نعش علی را به خیمه شهدا بردند.. ✍ادامه دارد... 📕ابصارالعین، ص22 📗نفس المهموم 309 📒 حیات الحسین ص244 📘مقاتل ص115 📙طبری 357/7 @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
‍ 🎆سؤال کردن مسائل از حضرت علی و (علیهما السلام) توسّط مقدّس اردبیلی: ✨مقدّس اردبیلی، شاگردی داشت که به او دانش ورفتار نیکو یاد می داد که اهل تفرش بود ونام او میر علام بود وبی نهایت دانا وباورع بود. آن شاگرد می گوید: «یک شب وقتی مطالعه کردن من تمام شد، نیمه های شب شده بود که از اتاقم بیرون آمدم ونگاهی به اطراف حرم شریف کردم وآن شب بسیار تاریک بود. ✨ناگهان یک مرد را دیدم که رو به حرم شریف حضرت علی (ع) کرده است، گفتم: «شاید این دزد است وآمده چیزی از قندیل ها را بدزدد». بنابراین از آنجایی که ایستاده بودم، پایین آمدم وآهسته به او نزدیک شدم در حالی که او مرا نمی دید. ✨او به نزدیکی های حرم مطهّر رفت وایستاد. ناگهان دیدم قفل باز شد وافتاد وهمچنین درب دوّم وسوّم نیز به همین ترتیب باز شد واو به داخل قبر مطهّر شرف یاب شد. سلام کرد واز طرف قبر مطهّر جواب سلام داده شد. سپس با امام(ع) در مورد مسائل علمی صحبت کرد ومن از صحبت کردنش، او را شناختم که استادم مقدّس اردبیلی است. سپس از حرم بیرون رفته واز شهر هم بیرون شد وبه طرف مسجد کوفه رفت. ✨پس من پشت سر او رفتم واو مرا نمی دید. چون به محراب مسجد رسید شنیدم که با شخصی دیگر در مورد همان مسأله سخن می گوید. سپس برگشت ومن از پشت سر او برگشتم واو مرا نمی دید. وقتی رسید به دروازه ولایت، روز شده بود. ✨خودم را به او نشان دادم وگفتم: «ای سرور من! من خودم از اوّل تا آخر با شما بودم به من بگو که شخص اوّلی چه کسی بود که در مرقد مطهّر با او صحبت می کردی وشخص دوّم چه کسی بود که در کوفه با او صحبت می کردی؟» ✨ایشان از من قول گرفت که در مورد راز او با کسی صحبت نکنم تا او فوت کند. سپس به من فرمود: «ای فرزند من! در مورد بعضی از مسئله ها به مشکل برمی خورم بنابراین شبها به نزد قبر امیر المؤمنین (علیه السلام) می روم ودر مورد آن مسئله با آن حضرت صحبت می کنم وجواب می شنوم. حضرت علی (ع) امشب مرا به نزد حضرت مهدی (ع) فرستاد وفرمود: «فرزندم مهدی امشب در مسجد کوفه است. به پیش آن حضرت برو واین مسئله را از او سؤال کن».و آن شخص حضرت مهدی (ع) بود». ✨در نقل دیگری آمده است که شاگرد مقدّس اردبیلی چنین می گوید: «من در پشت سر او بودم تا آنکه نزدیک مسجد حنّانه شد. در این هنگام سرفه ام گرفت به طوری که نتوانستم سرفه نکنم ووقتی سرفه مرا شنید توجّهش به من جلب شد مرا شناخت وگفت: «تو میر علامی؟» گفتم: «بلی». گفت: «اینجا چه می کنی؟» گفتم: «من با شما بودم در وقتی که داخل مکان مقدّسه شدی تا الان وتو را به حقّ صاحب قبر قسم می دهم که من را در مورد مسائلی که امشب برای تو از اوّل تا آخر اتّفاق افتاد باخبر کنی». ✨گفت: «می گویم به شرطی که تا وقتی که من زنده هستم به هیچ کسی نگویی». وقتی که من قول دادم، گفت: «من در مورد بعضی مسئله ای فکر می کردم ولی آن مسئله برای من مشکل بود. فکر کردم که نزد حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) بروم وآن مسئله را از ایشان سؤال کنم. ✨وقتی پیش آن حضرت رسیدم در حرم بدون کلید باز شد همانطوری که دیدی واز خداوند خواستم که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) جواب مرا بدهد. در آن وقت صدایی از قبر آمد که گفت: «به مسجد کوفه برو واز حضرت قائم (علیه السلام) در آنجا سؤال کن؛ چون او امامِ زمان تو است». 📗انوار النّعمانیّه – بحار الانوار 🏴 ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
‍ ❤️ ملاقات سیّد بحرالعلوم با امام زمان (علیه السلام) در مسجد سهله: ✨عالم بزرگوار آخوند ملا زین العابدین سلماسی می گوید: «روزی در مجلس درس آیت الله علاّمه طباطبائی بحرالعلوم در نجف اشرف نشسته بودم. جهت زیارت، عالم بلند مرتبه جناب میرزا ابوالقاسم قمی صاحب «قوانین» داخل شد. ✨پس از درس، میرزا ابوالقاسم به سیّد بحرالعلوم گفت: «شما رستگار شدید وبه تولّد روحانی وجسمانی وپیدایش چشم ملکوتی وبرزخی دست پیدا کرده اید. پس چیزی به ما مرحمت کنید از آن نعمتهای بی پایانی که به دست آوردید». ✨پس سیّد بحرالعلوم بدون تامّل فرمود: «من دیشب یا دو شب قبل (تردید از گوینده است) برای خواندن نافله شب به مسجد کوفه رفته بودم واوّل صبح قصد برگشت به نجف اشرف را کردم. ✨وقتی از مسجد بیرون آمدم، دلم هوای رفتن به مسجد سهله را کرد ولی از ترس نرسیدن به نجف قبل از صبح وانجام شدن امر مباحثه در آن روز، از این کار منصرف شدم ولی اشتیاقم لحظه به لحظه زیاد می شد ودلم بیشتر می خواست که بروم. ✨در همین احوال که تردید داشتم ناگهان بادی وزید وغباری بلند شد ومرا به آن طرف حرکت داد ومدّتی نگذشت که مرا بر در مسجد سهله انداخت. سپس داخل مسجد شدم، دیدم که خالی است وهیچ زائری نیست جز شخصی بزرگوار که مشغول است به مناجات با خداوند با کلماتی که قلب را متحوّل وچشم را گریان می کند. ✨حالم تغییر کرد ودلم از جا کنده شد وزانوهایم می لرزید از شنیدن آن کلمات که هرگز به گوشم نرسیده بود وچشمم ندیده این همه دعاهای مؤثّری که من می دانستم. اشکم جاری شد وفهمیدم که مناجات کننده که آن کلمات را می نویسد، نه اینکه از حفظیّات خود می خواند. ✨پس در جایی که ایستاده بودم ماندم وگوش به آن کلمات دادم واز آنها لذّت بردم تا اینکه مناجات او تمام شد. پس متوجّه من شد وبه زبان فارسی فرمود: «مهدی بیا». ✨چند قدمی جلو رفتم وایستادم. دستور داد که جلوتر روم، پس کمی جلوتر رفتم وایستادم. باز دستور دادند جلوتر بیا وفرمود: «ادب در اطاعت است». جلو رفتم تا جایی که دست آن حضرت به من ودست من به آن حضرت می رسید وآن حضرت با من صحبت کرد». 📗نجم الثّاقب 🏴 ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی