🇮🇷تقدیم به شهدای امنیت
در سینۀ خود داغ فراوان داریم
بنویس بر این عقیده ایمان داریم
امنیت و آسایش خود را امروز
از برکت خونهای شهیدان داریم
#حوزه_علمیه_مهدیه_تربت_جام
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#شادی_روح_شهدا_و_امام_شهدا_صلوات
←روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
←کتاب داستانهایی از امام زمان عج_ص207
←تاامروز،7جلدکتاب(حدود1228ص)ازمعارف مهدوی را مطالعه کردیم_الحمدلله🙏
←لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۱۰۴- من بقیة اللّه در زمین هستم!
احمد بن اسحاق قمی میگوید:
به حضور امام حسن عسکری علیه السلام رسیدم. میخواستم از ایشان سؤال کنم که جانشین آن امام همام علیه السلام کیست؟
بدون این که سؤال خود را بپرسم، حضرت علیه السلام خود فرمود:
ای احمد بن اسحاق! خداوند از زمان خلقت آدم علیه السلام تاکنون، زمین را از حجّت خویش خالی نگذاشته و تا قیامت نیز چنین خواهد بود تا به واسطه او بلا از اهل زمین دور ماند، و باران نازل شود، و زمین برکات خود را خارج کند.
عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! امام و خلیفه بعد از شما کیست؟
آن گاه امام حسن عسکری علیه السلام از جا برخاست و وارد اتاق شد و در حالی که پسر بچّه ای را که سه سال بیش تر نداشت در آغوش گرفته، خارج شد؛ چهره آن طفل چون ماه شب چهارده میدرخشید.
امام علیه السلام فرمود: ای احمد بن اسحاق! اگر نبود کرامتی که در نزد خدا و حجج الهی داشتی، فرزندم را به تو نشان نمی دادم. او هم نام و هم کنیه رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم است، و زمین را آن گاه که از ظلم و جور انباشته شده باشد، پر از عدل و داد میکند.
ای احمد بن اسحاق! او در این اُمّت مانند حضرت خضرعلیه السلام و ذی القرنین میباشد؛ خداوند او را از دیدهها غایب میکند،
و هیچ کس غیر از آنها که بر عقیده به امامت ثابتند و برای تعجیل در فرجش دعا میکنند، از مهلکه غیبت او رهایی نمی یابند.
عرض کردم: مولا جان! آیا علامتی هست که قلبم به آن اطمینان پیدا کند؟
در این هنگام، آن پسر بچه به زبان عربی فصیح گفت: من بقیة اللَّه در زمین، و انتقام گیرنده از دشمنان خدا هستم. پس از این که به طور آشکار مشاهده کردی، علامتی را جست و جو مکن!
آن روز خوشحال و شاد از محضر امام علیه السلام خارج شدم. فردا دوباره به حضور امام علیه السلام شرفیاب گردیدم و عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! از آنچه به من ارزانی فرمودی بسیار مسرور شدم، امّا آن سنّت جاریه ای که فرمودی از خضرعلیه السلام و ذی القرنین در ایشان موجود است، چیست؟
امام علیه السلام فرمود: غیبت طولانی او است.
عرض کردم: مگر غیبت او باید طولانی شود؟
فرمود: آری! قسم به خدا! آن قدر طولانی میشود که اکثر آنهایی که قایل به وجود او خواهند بود از عقیده خود باز خواهند گشت، و جز آنهایی که خداوند از آنها به ولایت ما پیمان گرفته است، و ایمان را در قلبهای آنها تثبیت نموده و آنها را به روحی از ناحیه خویش تأیید فرموده، کسی در این اعتقاد باقی نمی ماند.
ای احمد بن اسحاق! این امری است از امور الهی و سرّی است از اسرار خدا، و غیبی است از اخبار پنهان خدا. آنچه را که به تو رساندم، نگه دار و پنهان نما و از شاکرین باش و فردای قیامت در اعلا علّیین در کنار ما باش! [۱]
ـ......................
[۱]:کمال الدین، ج ۲، ص ۳۸۴ و ۳۸۵، ما اخبر به الحسن بن علی العسکری علیه السلام؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۳ و ۲۴.
چند روایت زیبا پیرامون تمیز نمودن مسجد👌
👈خادمین و هیأت امنای مساجد بخود ببالند و از این فرصت مغتنم کمال استفاده رو ببرند.
منبع: کتابِ درس های جبرانی در مسیر بندگی
مؤلف: حجت الاسلام آشیخ مصطفی دامن پاک جامی
(فرصت غنیمت است،غنیمت رها مکن//
بشنو نصیحتی و نصیحت رها مکن)
لینک دعوت به کانال👇
https://eitaa.com/shekhmohammadamikhteh
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#شادی_روح_شهدا_و_امام_شهدا_صلوات
←روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
←کتاب داستانهایی از امام زمان عج_ص209
←تاامروز،7جلدکتاب(حدود1229ص)ازمعارف مهدوی را مطالعه کردیم_الحمدلله🙏
←لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۱۰۵- صاحب الامر کیست؟
یعقوب بن منفوس - یا منقوش - میگوید:
به حضور امام حسن عسکری علیه السلام رسیدم. حضرت علیه السلام در سکوی جلوی خانه نشسته بود. در سمت راست ایشان اتاقی بود که پرده ای ریشه دار مقابل آن آویخته شده بود.
عرض کردم: آقا جان! صاحب الامر کیست؟
فرمود: پرده را کنار بزن!
وقتی پرده را کنار زدم، پسر بچه ای به سوی ما آمد که حدوداً پنج - یا ده یا هشت - ساله به نظر میآمد. پیشانی اش گشاده و چهره اش سپید و حدقه چشمانش درخشان بود، و کف دستها و زانوانش پر و محکم، و خالی بر گونه راست داشت، و موی سرش کوتاه بود.
امام حسن عسکری علیه السلام او را روی زانو نشانده و فرمود: صاحب الامر شما این است.
سپس برخاست و به او فرمود: فرزندم! تا وقت معلوم برو داخل.
او هم داخل خانه شد در حالی که چشمهایم او را بدرقه میکرد.
آن گاه حضرت علیه السلام فرمود: ای یعقوب! نگاه کن، ببین چه کسی در خانه است؟
وقتی داخل شدم کسی را ندیدم! [۱]
ـ..................
[۱]:کمال الدین، ج ۲، ص ۴۰۷، ما اخبر به العسکری علیه السلام؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۵.
🔰حدیثی که ما طلبهها باید هر روز بخوانیم و به خودمان یادآوری کنیم:
🔹عن رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم)
مَنِ اِزْدَادَ فِي اَلْعِلْمِ رُشْداً وَ لَمْ يَزْدَدْ فِي اَلدُّنْيَا زُهْداً لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اَللَّهِ إِلاَّ بُعْداً .
کسی که علمش زیاد شود، اما بی رغبتیاش به دنیا زیاد نشود، فقط از خدا دورتر میشود.
منبع:بحار الأنوار ج ۲، ص ۳۷
لینک دعوت به کانال👇
https://eitaa.com/shekhmohammadamikhteh
2.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم اکشف هذه الغمه عن هذه الامه بظهورالحجه
آه💔😭😭
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#شادی_روح_شهدا_و_امام_شهدا_صلوات
←روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
←کتاب داستانهایی از امام زمان عج_ص210
←تاامروز،7جلدکتاب(حدود1230ص)ازمعارف مهدوی را مطالعه کردیم_الحمدلله🙏
←لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۱۰۶- بایست و تکان نخور!
ضوء بن علی عجلی میگوید:
مردی ایرانی را دیدم که میگفت: به سامرا رفتم وقتی مقابل منزل امام حسن عسکری علیه السلام رسیدم، بدون این که اجازه ورود بگیرم، امام علیه السلام مرا از داخل خانه فرا خواند.
داخل شدم و سلام نمودم، حضرت علیه السلام فرمود: ای ابو فلان! حالت چطور است؟ بنشین!
آن گاه از تمام مردان و زنان فامیلم پرس و جو کرد و فرمود: چه شد که آمدی؟
عرض کردم: به خاطر علاقه ای که به شما داشتم.
فرمود: همین جا بمان!
من نیز همراه خدمتکاران همان جا ماندم. روزی از خرید حوائج خانه بازگشتم مثل همیشه بدون این که اجازه بگیرم داخل اتاق مردان شدم.
ناگاه صدای حرکت کسی را شنیدم، حضرت علیه السلام بانگ زد: بایست و تکان نخور!
من نه جرأت بازگشت داشتم و نه جسارت این که قدمی به جلو بردارم. همان جا خُشکم زد. در این حال، کنیزی از اتاق خارج شد در حالی که چیزی را در پارچه ای پیچیده بود. پس از آن حضرت علیه السلام
فرمود: داخل شو!
وقتی وارد شدم، امام علیه السلام دوباره آن کنیز را فرا خواند و فرمود: آنچه را که با خود داری نشان بده!
وقتی پارچه را گشود، پسر بچه ای را دیدم که صورتش سپید بود. وقتی تنش را عریان کرد، خط مویی سبز رنگ را دیدم که به سیاهی نمی زد و از ناف تا سینه اش روییده بود.
آن گاه امام علیه السلام فرمود: این صاحب الامر شماست.
آنگاه به آن کنیز فرمود تا او را بردارد و ببرد. از آن پس، تا زمان وفات امام حسن عسکری علیه السلام او را ندیدم.
به آن مرد ایرانی گفتم: به نظر تو، او در آن هنگام چند سال داشت؟
گفت: دو ساله. [۱]
ـ......................
[۱]: کافی، ج ۱، ص ۵۱۴ و ۵۱۵، موله الصاحب علیه السلام؛ کمال الدین، ج ۲، ص ۴۳۵ و ۴۳۶، من شاهد القائم علیه السلام؛ غیبة طوسی، ص ۲۳۳ و ۲۳۴، اثبات ولادة الصاحب علیه السلام؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۶ و ۲۷.
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#شادی_روح_شهدا_و_امام_شهدا_صلوات
←روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
←کتاب داستانهایی از امام زمان عج_ص215
←تاامروز،7جلدکتاب(حدود1235ص)ازمعارف مهدوی را مطالعه کردیم_الحمدلله🙏
←لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۱۰۷- در جستجوی او!
ابو سعید، غانم بن سعید هندی میگوید:
من اهل کشمیر هندوستان هستم، من به همراه سی و نه نفر دیگر در خدمت پادشاه هند بودم، همه ما تورات و انجیل و زبور را خوانده
بودیم. به همین دلیل از مشاوران او به شمار میآمدیم.
روزی پادشاه از ما درباره حضرت محمّدصلی الله علیه وآله وسلم سؤال کرد.
گفتیم: نام او را در کتابهای خودمان یافته ایم.
برای این که او را به طور آشکار ملاقات کنیم تصمیم گرفته شد که من برای یافتن او آماده سفر شوم.
برای این کار مقدار زیادی پول به همراه برداشته و به راه افتادم. در راه گروهی از تُرکان مرا غارت کردند. با همان وضع به کابل رفتم و از آن جا به طرف بلخ حرکت کردم.
وقتی به بلخ رسیدم نزد امیر آن شهر رفتم، امیر بلخ مردی به نام «ابن ابی شور» - همان داود بن عباس بن ابی اسود - بود، خود را معرفی نمودم و علّت سفرم را بازگو کردم.
او تمام فقها و علما را برای گفت و گو با من جمع کرد. من از آنها پرسیدم: محمّد کیست؟
پیامبر ما، محمّد بن عبداللَّه صلی الله علیه وآله وسلم است.
- از کدام خاندان است؟
- از قریش.
- البته این مهم نیست. جانشین او کیست؟
- ابوبکر.
- ما در کتابهای خودمان خوانده ایم که جانشین او پسر عمویش و دامادش و پدر فرزندانش میباشد.
- ای امیر! این مرد از شرک به کفر رسیده است و باید گردنش زده
شود.
- من به دینی چنگ زدهام که جز با بیان روشن آن را رها نخواهم کرد.
آن گاه امیر شخصی به نام «حسین بن شکیب» را فرا خواند و گفت: ای حسین! با این مرد مناظره کن!
حسین گفت: در اطراف تو فقها و علمای زیادی هستند آنها را برای مناظره با او بفرست!
امیر گفت: به تو دستور میدهم که با او مناظره کرده و با دوستی و لطف با او رفتار کنی.
آن گاه حسین مرا به گوشه ای برد. از او درباره حضرت محمّدصلی الله علیه وآله وسلم سؤال کردم.
او گفت: همان طور که به تو گفته اند: او پیامبر ما است جز این که خلیفه به حق او پسر عمویش علی بن ابی طالب علیه السلام است که همسر دخترش فاطمه علیها السلام و پدر دو فرزند او حسن و حسین علیهما السلام میباشد.
آن گاه من گفتم: «أشهد أن لا إله إلاّ اللَّه و أنّ محمّداً رسول اللَّه».
سپس به نزد امیر رفتم و اسلام آوردم. او مرا به حسین سپرد تا معالم دینم را از او فرا بگیرم.
روزی به حسین گفتم: ما در کتابهای خودمان خوانده ایم که هیچ خلیفه ای قبل از آن که خلیفه بعد از خود را تعیین کند رحلت نمی کند. خلیفه بعد از علی علیه السلام که بود؟
او گفت: حسن علیه السلام و پس از او حسین علیه السلام. سپس یک یک ائمه را نام
برد تا به امام حسن عسکری علیه السلام رسید آنگاه گفت: برای دانستن و شناختن خلیفه بعد از او باید به جست و جو بپردازی؛
من به امید یافتن جانشین امام حسن عسکری علیه السلام از بلخ خارج شدم.
مدّتی با شخصی که مدّعی بود او نیز در جست و جوی قائم آل محمّدعلیه السلام است همراه بودم، امّا بعضی اخلاق او ناخوشایند بود، به همین دلیل او را ترک کردم.
از بغداد به مدینه رفتم، مدّتی در مدینه ماندم. از هر که سؤال میکردم، مرا از پیگیری موضوع منع میکرد. تا این که روزی پیرمردی از بنی هاشم را دیدم که «یحیی بن محمّد عریضی» نام داشت او گفت: آنچه تو در جست و جوی آن هستی در «صریاء» است.
من به صریاء رفتم، در دهلیزی جاروب شده روی سکویی نشسته بودم که غلام سیاهی بیرون آمد و به من گفت: برخیز و از این جا برو!
گفتم: نمی روم.
او وارد خانه ای شد و پس از مدّتی خارج شد و گفت: داخل شو! و مولایت را اجابت کن.
من به همراه او وارد خانه ای شدم که دارای اتاقهای متعدّد و باغچههای بسیار بود. امام علیه السلام را دیدم که در وسط حیاط نشسته است. وقتی نظر مبارکش به من افتاد، با زبان هندی سلام کرد و مرا به نامی که هیچ کس به جز بستگانم در کابل از آن اطلاع نداشتند، مورد خطاب قرار داد، و از سی و نه نفر دیگر که در هند جزء مشاوران پادشاه بودند
پرسید، و نام یک یک آنها را بیان نمود.
آن گاه فرمود: میخواهی امسال با اهل قم، به حجّ مشرف شوی. امسال نرو! و به خراسان بازگرد و سال بعد مشرّف شو!
عرض کردم: آقا جان من هزینه سفر خود را تمام کرده ام، مقداری هزینه راه به من عنایت بفرمایید!
حضرت علیه السلام فرمود: دروغ میگویی. و به خاطر همین دروغ تمام اموالت را به زودی از دست میدهی.
با این حال، کیسه ای به من عطا کرد که مقداری پول در آن بود و فرمود: این را هزینه راهت کن! وقتی به بغداد رسیدی، به خانه کسی مرو! و آنچه را دیده ای به کسی بازگو مکن!
از خدمت حضرت مرخص شدم. چیزی نگذشت که آنچه از اموال با خود داشتم همه ضایع شد، و تنها آنچه حضرت علیه السلام عطا فرموده بود، باقی ماند. به خراسان رفتم. سال بعد به قصد حجّ، بدون این که به قم بروم حرکت کردم. وقتی دوباره به همان خانه رفتم، کسی را آن جا نیافتم! [۱]
ـ........................
[۱]: کمال الدین، ج ۲، ص ۴۳۷ - ۴۴۰، من شاهد القائم؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص۲۷ - ۲۹
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دوربین_مخفی در زندان!
بیش از ده بار این #دوربین_مخفی رو
دیدهام و هنوز از دیدنش سیر نمیشم
نشر_حداکثری_با_شما
لینک دعوت به کانال👇
https://eitaa.com/shekhmohammadamikhteh
6.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قضاوت کار سختی ست...😔
خیلی مراقب باشیم👌
لینک دعوت به کانال👇
https://eitaa.com/shekhmohammadamikhteh