🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#شادی_روح_شهدا_و_امام_شهدا_صلوات
←روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
←کتاب داستانهایی از امام زمان عج_ص215
←تاامروز،7جلدکتاب(حدود1235ص)ازمعارف مهدوی را مطالعه کردیم_الحمدلله🙏
←لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۱۰۷- در جستجوی او!
ابو سعید، غانم بن سعید هندی میگوید:
من اهل کشمیر هندوستان هستم، من به همراه سی و نه نفر دیگر در خدمت پادشاه هند بودم، همه ما تورات و انجیل و زبور را خوانده
بودیم. به همین دلیل از مشاوران او به شمار میآمدیم.
روزی پادشاه از ما درباره حضرت محمّدصلی الله علیه وآله وسلم سؤال کرد.
گفتیم: نام او را در کتابهای خودمان یافته ایم.
برای این که او را به طور آشکار ملاقات کنیم تصمیم گرفته شد که من برای یافتن او آماده سفر شوم.
برای این کار مقدار زیادی پول به همراه برداشته و به راه افتادم. در راه گروهی از تُرکان مرا غارت کردند. با همان وضع به کابل رفتم و از آن جا به طرف بلخ حرکت کردم.
وقتی به بلخ رسیدم نزد امیر آن شهر رفتم، امیر بلخ مردی به نام «ابن ابی شور» - همان داود بن عباس بن ابی اسود - بود، خود را معرفی نمودم و علّت سفرم را بازگو کردم.
او تمام فقها و علما را برای گفت و گو با من جمع کرد. من از آنها پرسیدم: محمّد کیست؟
پیامبر ما، محمّد بن عبداللَّه صلی الله علیه وآله وسلم است.
- از کدام خاندان است؟
- از قریش.
- البته این مهم نیست. جانشین او کیست؟
- ابوبکر.
- ما در کتابهای خودمان خوانده ایم که جانشین او پسر عمویش و دامادش و پدر فرزندانش میباشد.
- ای امیر! این مرد از شرک به کفر رسیده است و باید گردنش زده
شود.
- من به دینی چنگ زدهام که جز با بیان روشن آن را رها نخواهم کرد.
آن گاه امیر شخصی به نام «حسین بن شکیب» را فرا خواند و گفت: ای حسین! با این مرد مناظره کن!
حسین گفت: در اطراف تو فقها و علمای زیادی هستند آنها را برای مناظره با او بفرست!
امیر گفت: به تو دستور میدهم که با او مناظره کرده و با دوستی و لطف با او رفتار کنی.
آن گاه حسین مرا به گوشه ای برد. از او درباره حضرت محمّدصلی الله علیه وآله وسلم سؤال کردم.
او گفت: همان طور که به تو گفته اند: او پیامبر ما است جز این که خلیفه به حق او پسر عمویش علی بن ابی طالب علیه السلام است که همسر دخترش فاطمه علیها السلام و پدر دو فرزند او حسن و حسین علیهما السلام میباشد.
آن گاه من گفتم: «أشهد أن لا إله إلاّ اللَّه و أنّ محمّداً رسول اللَّه».
سپس به نزد امیر رفتم و اسلام آوردم. او مرا به حسین سپرد تا معالم دینم را از او فرا بگیرم.
روزی به حسین گفتم: ما در کتابهای خودمان خوانده ایم که هیچ خلیفه ای قبل از آن که خلیفه بعد از خود را تعیین کند رحلت نمی کند. خلیفه بعد از علی علیه السلام که بود؟
او گفت: حسن علیه السلام و پس از او حسین علیه السلام. سپس یک یک ائمه را نام
برد تا به امام حسن عسکری علیه السلام رسید آنگاه گفت: برای دانستن و شناختن خلیفه بعد از او باید به جست و جو بپردازی؛
من به امید یافتن جانشین امام حسن عسکری علیه السلام از بلخ خارج شدم.
مدّتی با شخصی که مدّعی بود او نیز در جست و جوی قائم آل محمّدعلیه السلام است همراه بودم، امّا بعضی اخلاق او ناخوشایند بود، به همین دلیل او را ترک کردم.
از بغداد به مدینه رفتم، مدّتی در مدینه ماندم. از هر که سؤال میکردم، مرا از پیگیری موضوع منع میکرد. تا این که روزی پیرمردی از بنی هاشم را دیدم که «یحیی بن محمّد عریضی» نام داشت او گفت: آنچه تو در جست و جوی آن هستی در «صریاء» است.
من به صریاء رفتم، در دهلیزی جاروب شده روی سکویی نشسته بودم که غلام سیاهی بیرون آمد و به من گفت: برخیز و از این جا برو!
گفتم: نمی روم.
او وارد خانه ای شد و پس از مدّتی خارج شد و گفت: داخل شو! و مولایت را اجابت کن.
من به همراه او وارد خانه ای شدم که دارای اتاقهای متعدّد و باغچههای بسیار بود. امام علیه السلام را دیدم که در وسط حیاط نشسته است. وقتی نظر مبارکش به من افتاد، با زبان هندی سلام کرد و مرا به نامی که هیچ کس به جز بستگانم در کابل از آن اطلاع نداشتند، مورد خطاب قرار داد، و از سی و نه نفر دیگر که در هند جزء مشاوران پادشاه بودند
پرسید، و نام یک یک آنها را بیان نمود.
آن گاه فرمود: میخواهی امسال با اهل قم، به حجّ مشرف شوی. امسال نرو! و به خراسان بازگرد و سال بعد مشرّف شو!
عرض کردم: آقا جان من هزینه سفر خود را تمام کرده ام، مقداری هزینه راه به من عنایت بفرمایید!
حضرت علیه السلام فرمود: دروغ میگویی. و به خاطر همین دروغ تمام اموالت را به زودی از دست میدهی.
با این حال، کیسه ای به من عطا کرد که مقداری پول در آن بود و فرمود: این را هزینه راهت کن! وقتی به بغداد رسیدی، به خانه کسی مرو! و آنچه را دیده ای به کسی بازگو مکن!
از خدمت حضرت مرخص شدم. چیزی نگذشت که آنچه از اموال با خود داشتم همه ضایع شد، و تنها آنچه حضرت علیه السلام عطا فرموده بود، باقی ماند. به خراسان رفتم. سال بعد به قصد حجّ، بدون این که به قم بروم حرکت کردم. وقتی دوباره به همان خانه رفتم، کسی را آن جا نیافتم! [۱]
ـ........................
[۱]: کمال الدین، ج ۲، ص ۴۳۷ - ۴۴۰، من شاهد القائم؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص۲۷ - ۲۹
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دوربین_مخفی در زندان!
بیش از ده بار این #دوربین_مخفی رو
دیدهام و هنوز از دیدنش سیر نمیشم
نشر_حداکثری_با_شما
لینک دعوت به کانال👇
https://eitaa.com/shekhmohammadamikhteh
6.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قضاوت کار سختی ست...😔
خیلی مراقب باشیم👌
لینک دعوت به کانال👇
https://eitaa.com/shekhmohammadamikhteh
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#شادی_روح_شهدا_و_امام_شهدا_صلوات
←روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
←کتاب داستانهایی از امام زمان عج_ص218
←تاامروز،7جلدکتاب(حدود1239ص)ازمعارف مهدوی را مطالعه کردیم_الحمدلله🙏
←لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۱۰۹- من قائم آل محمّد هستم!
احمد بن فارس ادیب میگوید:
در همدان طایفه ای زندگی میکردند که معروف به «بنی راشد» بودند، و همه آنها شیعه بوده و پیرو مذهب امامیه بودند. کنجکاو شدم و پرسیدم: چطور بین همه اهل همدان فقط شما شیعه هستید؟
پیرمردی که ظاهر الصلاح و متشخّص به نظر میرسید، گفت: جدّ ما راشد که - طایفه ما به او منسوب است - سالی به حجّ مشرّف شد، وی پس از بازگشت از سفر، قصه خود را چنین نقل کرد:
هنگام بازگشت، چند منزل در بیابان پیموده بودیم که از شتر فرود آمدم تا کمی پیاده روی کنم. مدّت زیادی پیاده حرکت کردم تا این که
خسته شدم. پیش خود گفتم: بهتر است برای استراحت و خواب، کمی توقّف کنم، آنگاه که انتهای قافله به نزد من رسید، برمی خیزم.
به همین جهت، خوابیدم، وقتی بیدار شدم دیدم هنگام ظهر است و خورشید به شدّت میتابد و هیچ کس دیده نمی شود. ترسیدم؛ نه جاده دیده میشد و نه ردّ پایی مانده بود. ناچار به خدا توکّل کردم و گفتم: به هر طرف که او بخواهد میروم!
هنوز چند قدمی راه نرفته بودم که به منطقه ای سبز و خرّم رسیدم، گویا آن جا به تازگی باران باریده خاکش معطر و پاک بود. در میان آن باغ، قصری بود که چون شمشیر میدرخشید.
با خود گفتم: خوب است که این قصر را که قبلاً ندیده و وصف آن را از کسی نشنیده ام، بهتر بشناسم. به طرف آن رفتم. وقتی مقابل در قصر رسیدم، دیدم دو نفر خادم که سفید پوست هستند آن جا ایستاده اند.
سلام کردم، آنها با لحن زیبایی پاسخ دادند و گفتند: بنشین که خداوند خیری به تو عنایت فرموده است.
یکی از آنها وارد قصر شد. بعد از اندک زمانی، بازگشت و گفت: برخیز و داخل شو!
وقتی وارد قصر شدم، ساختمانی را دیدم که تا آن زمان عمارتی بدان زیبایی و نورانیت ندیده بودم. خادم پیشتر رفت و پرده اتاقی را کنار زد و گفت: وارد شو!
وارد اتاق شدم. جوانی را دیدم که چهره اش همچون ماه در شب تاریک میدرخشید، بالای سرش شمشیر بلندی از سقف آویزان بود که فاصله کمی با سر مبارک او داشت.
سلام کردم و او با مهربانی و زیباترین لحن پاسخ داد و پرسید:
آیا مرا میشناسی؟
- نه واللَّه.
- من قائم آل محمّدعلیهم السلام هستم که در آخر الزمان با همین شمشیر - اشاره به آن شمشیر کرد - قیام میکنم، و زمین را بعد از آن که انباشته از ظلم و جور شده باشد، پر از عدل و داد میکنم.
با شنیدن این کلمات نورانی، به پای حضرت علیه السلام افتادم و صورت به خاک پای مبارکش میساییدم.
- فرمود: این کار را مکن! سرت را بلند کن! تو فلانی از ارتفاعات همدان نیستی؟
- آری! ای آقا و مولایم!
- دوست داری که به نزد خانواده ات بازگردی؟
- آری! مولایم، میخواهم مژده آنچه را که خداوند به من ارزانی داشته، به آنها برسانم.
آن گاه حضرت به آن خادم اشاره کرد. او دست مرا گرفت و کیسه پولی به من داد و با هم از خدمت امام علیه السلام مرخص شدیم. چند قدم که رفتیم. سایهها و درختان و مناره مسجدی را دیدم. او گفت: آیا این جا را میشناسی؟
گفتم: نزدیک همدان شهری است که «اسد آباد» نام دارد. این جا شبیه آن جا است.
او گفت: این جا «اسد آباد» است. برو! که هدایت یافتی و واقعاً راشد شدی!
من که به منظره پیش روی خود خیره شده بودم، وقتی بازگشتم، او را ندیدم. وارد «اسد آباد» شدم. به کیسه نگاه کردم، پنجاه و چهار سکّه طلا در آن بود و تا زمانی که آنها را داشتیم خیر به ما روی میآورد. [۱]
ـ.........................
[۱]: کمال الدین، ج ۲، ص ۴۵۳ و ۴۵۴، من شاهد القائم علیه السلام؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۴۰ - ۴۲.
چند روایت زیبا پیرامون ثواب تشییع جنازه و نمازمیت👌
👈می خوای گناهات(حق الله) بخشیده بشه!؟
منبع: کتابِ درس های جبرانی در مسیر بندگی
مؤلف: حجت الاسلام آشیخ مصطفی دامن پاک جامی
(فرصت غنیمت است،غنیمت رها مکن//
بشنو نصیحتی و نصیحت رها مکن)
لینک دعوت به کانال👇
https://eitaa.com/shekhmohammadamikhteh
8.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴👈صدای ولی مطهر خدا علامه طباطبایی رضوان الله علیه را درباره تفسیر المیزان بشنوید و تواضع ستودنی او را ببینید.
1.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه کنم چه کنم شده کار علی....🥺
🖤 یا زهرا سلام الله علیها🖤
12.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #کلیپ_استوری | سخنرانی
مراسمفاطمیهبهروایت ٧۵روز
📅 جمعه ٢۵ آبان ١۴٠٣
🔰 هیئت زمینه سازان ظهور_تربت جام
🆔 @heyatezaminesazan
لینک دعوت به کانال👇
https://eitaa.com/shekhmohammadamikhteh
3.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطره جالب رهبر انقلاب از مجلسی که علامه طباطبائی، امام خمینی(ره) را استاد خود خطاب کرد.