eitaa logo
شیخ محمد آمیخته
196 دنبال‌کننده
272 عکس
427 ویدیو
34 فایل
اطلاعاتی پیرامون کلاس ها و سخنرانی های حقیر جهت ارائه‌ی انتقادات و پیشنهادات👇 @emam_hasan118 لینک دعوت به کانال👇
مشاهده در ایتا
دانلود
یا فاطمه! روز حشر ستّاری کن دل سوختگان را ز کرم، یاری کن ما با همه گفتیم که با فاطمه ایم تـو نیـز بیـــــا و آبـــــروداری کن لینک دعوت به کانال👇 https://eitaa.com/shekhmohammadamikhteh
محبان الحسن علیه سلام _
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم 🖤🖤🖤 بمناسبت شهادت حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها ،روزهای ۵ شنبه و جمعه مراسم عزاداری ویژه خواهران و برادران برگزار میگردد. شروع مراسم : از ساعت ۷ تا ۸:۳۰ صبح سخنران : حضرت حجة الاسلام و المسلین حاج آقای آمیخته مداح : حاج آقای منصوریان مکان : توس ۳۳ ، شکری ۷ ، پلاک ۱۴۰ لطفا مجلس مادر سادات را غریب نگذارید.
دعای ورود و خروج از مسجد حضرت فاطمه علیهاالسلام «سیره پیامبر خدا» را هنگام «ورود و خروج از مسجد» چنین روایت می کند: انّ النّبی صلی الله علیه و آله وسلم کان اذا دخل المسجدیقول: «بسم اللّه، اللّهمّ صلّ علی محمّد (و آل محمد)، واغفر ذنوبی و افتح لی ابواب رحمتک» و اذا خرج، یقول: «بسم اللّه، اللّهمّ صلّ علی محمّد (و آل محمد)واغفر ذنوبی و افتح لی ابواب فضلک» 🖤علیهاسلام تسلیت
شکر خدا که فاطمه🖤ما را خریده است شکر خدا که خرج عزای شما شده ایم
هدایت شده از شیخ محمد آمیخته
926.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرکه این دو آیه را بعداز نمازِعشا بخواند، ثوابِ فردی را دارد که تمام شب را به نمازوعبادت پرداخته است*همچنین اگر این دو آیه در خانه ای خوانده شود، شیطان نمیتواند به آن خانه داخل شود.(تفسیرِأطیب البیان)(تفسیر قرآن حکیم، آیت‌الله مکارم شیرازی)
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 از مادر شهید آرمان علی وردی پرسیدن ،این‌همه بلا سر پسرت آوردن ، کجاش بهت بیشتر سخت گذشت....😭 حسین جان🖤 سر پیراهنِ تو گریهٔ ما را در آوردن میان این همه کشته چرا تنها تو عریانی🥺😭
أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ الله‏ُ فِی قَلْبِ مَنْ یشآءُ
 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 ❤️ ←روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی ←کتاب داستانهایی از امام زمان عج_ص237 ←تاامروز،7جلدکتاب(حدود1257ص)ازمعارف مهدوی را مطالعه کردیم_الحمدلله🙏 ←لینک گروه در ایتا: https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366 👇👇 ۱۱۶- چرا تردید؟ ابو عبداللَّه حسین بن حمدان می‌گوید: شهر قم از کنترل خلیفه خارج شده بود و هر شخصی را برای تصدّی منصب حکمرانی می‌فرستادند، مردم از ورود او جلوگیری نموده و با او می‌جنگیدند. خلیفه مرا به همراه لشکری برای در دست گرفتن اوضاع قم مأمور کرده و به سوی آن شهر فرستاد. من با لشکری حرکت کردم، وقتی به منطقه «طرز» رسیدیم، برای استراحت توقّف نمودیم. به قصد شکار حرکت کردم. صیدی را هدف قرار دادم اما فرار کرد. مسافت زیادی را به دنبال او طی نمودم تا این که به نهری رسیدم. همین طور در مسیر رود مشغول حرکت بودم که به محلی رسیدم که بستر رودخانه گسترده و باز بود. در این هنگام، از دور مردی را دیدم که بر اسبی سفید سوار بود، به من نزدیک شد. عمّامه ای سبز بر سر داشت و یک جفت کفش سرخ در پا و چهره خود را چنان پوشیده بود که تنها چشمانش دیده می‌شد. وقتی کاملاً نزدیک شد گفت: ای حسین! او بدون لقب و کنیه مرا مورد خطاب قرار داد. گفتم: چه می‌خواهی؟ گفت: چرا در مورد ولایت صاحب الامرعلیه السلام تردید می‌کنی؟ و چرا خُمس مالت را به اصحاب ما نمی دهی؟ درست می‌گفت. من در مورد ولایت صاحب الامرعلیه السلام شک داشتم، و خمس مال خود را نپرداخته بودم. او این سخن را آن چنان با مهابت ادا کرد که من با تمام استحکام و شجاعتم بر خود لرزیدم و عرض کردم: چشم، آقا جان! همان طور که فرمودید، خواهم نمود. آن گاه فرمود: وقتی به آن جا که می‌خواهی بروی - یعنی قم - رسیدی و بدون درد سر وارد شدی، خمس هرچه را که به عنوان دارایی شخصی به دست آوردی، به مستحقش بپرداز! عرض کردم: چشم. آن گاه فرمودند: برو که هدایت یافتی. عنان مرکب را بازگرداند و رفت، ولی من نفهمیدم که از کدام طرف رفت. هر چه چپ و راست را جست و جو کردم، چیزی نیافتم. ترسم بیش تر شد، فوراً بازگشتم و سعی کردم آن را فراموش کنم. نزدیک قم رسیدیم و من خود را برای درگیری با مردم آماده نموده بودم، ناگاه عده ای از اهالی قم نزد من آمده و گفتند: ما با هر حاکمی که فرستاده می‌شد، به خاطر ستمی که بر ما روا می‌داشته، می‌جنگیدیم. تا این که تو آمدی، با تو مخالفتی نداریم! وارد شهر شو و هر طور که صلاح می‌دانی به تدبیر امور بپرداز! وارد شهر شدم مدتی آن جا ماندم و اموال زیادی بیش تر آنچه که فکر می‌کردم به دست آوردم، تا این که گروهی از اطرافیان خلیفه نسبت به موفقیت من حسادت کرده و از من نزد خلیفه بدگویی نمودند، من نیز از مقام خود عزل شده و به بغداد بازگشتم. وقتی وارد بغداد شدم، ابتدا نزد خلیفه رفته و سلام نمودم. آن گاه به منزل خود مراجعت نمودم. اطرافیان، بستگان و آشنایان برای تجدید دیدار و خوش آمد به دیدنم آمدند. در این حال، ناگاه محمّد بن عثمان - نائب دوم امام زمان علیه السلام - وارد شد و بدون این که توجّهی به حاضرین نماید از همه عبور نموده و تا بالای مجلس نزد من آمد و آن قدر نزدیک شد که توانست به پشتی من تکیه کند، من از این جسارت او به خود و بستگان و آشنایانم بسیار خشمگین شدم. ملاقات کنندگان همین طور می‌آمدند و می‌رفتند و برای این که وقت مرا نگیرند زیاد معطّل نمی شدند. اما او همچنان نشسته بود، و لحظه به لحظه بر خشم من افزوده می‌شد. وقتی مجلس خالی شد. خود را به من نزدیک تر نمود و گفت: به پیمانی که با ما بسته ای وفا کن. آن گاه تمام ماجرا را بازگو کرد. من به خود لرزیدم و گفتم: چشم. آنگاه برخاستم و همراه او خزاین اموالم را گشودم و به حسابرسی پرداختم. خمس همه را خارج کردم، او از همه چیز اطّلاع داشت حتّی خمس وجهی را که از قلم انداخته بودم، به یادم آورد. آن را نیز پرداختم. او همه آنها را جمع نموده و با خود بُرد. پس از آن من دیگر در امر وجود حضرت حجّت علیه السلام تردید نکردم. [۱] ـ................ [۱]: خرایج راوندی، ج ۱، ص ۴۷۲ - ۴۷۵، فی معجزات صاحب علیه السلام؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۵۶ - ۵۸.
عن ام البنین (علیها السلام): «أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین، …أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین»
عن ام البنین (علیها السلام): «أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین، …أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین» حضرت ام الادب علیها سلام تسلیت
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا ام البنین ..... دستِ خالی مو بگیر🙏